آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

خرده جنایت های خانوادگی

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ
ما یه خونواده خیلی بزرگ هستیم. یعنی من خودم به تنهایی کلی خواهر برادر دارم بعلاوه دو تا عروس و سه تا نوه و جدیدا هم یک فقره داماد به خانواده اضافه شده.
بخاطر همین شلوغ بودن خانواده، ما هیچ وقت احساس تنهایی نکردیم. یعنی همیشه یکی دو جین آدم دوربرمون بوده واسه رفع تنهایی و دلتنگی.
این پست رو که ان شالله یادتون هست. آبجی کوچکه ما بعد از ازدواج اهواز تشریف بردند. و از وقتی رفتند اهواز هر کدوم از اعضای خانواده برای اینکه ایشون  احساس دلتنگی نکنند حداقل ۴۵ دقیقه موظف به حرف زدن با ایشون هستند ولی خب یک وقت هایی دلتنگی به اوج خودش می رسه. امشب آقای داماد شیفت شب بود و خواهر من تنها توی خونه.
 امشب که با imo باهاش حرف می زدم، گفتم بیا دکور خونه رو تغییر دادم ببین، ما که دوربین رو چرخوندیم توی خونه، هیچی دیگه این خواهر من زد زیر گریه، آبجی کوچکه که گریه کرد مامان از این ور گریه کرد، اون یکی آبجی دیگه رفت ته پذیرایی گریه کرد طاها (برادر زاده ام) وسط پذیرایی پخش شد، منم که دوربین به دست اشک می ریختم. خلاصه تا نیم ساعت یه خونواده فقط اشک ریختند و بغض پشت بغض. حالا ملت داشتن زار می زدند، مادر من رو کرده به من و اون آبجی که:
حالا هی بگید می خوایم به غریبه شوهر کنیم، بیا ببین عاقبت خواهرتون رو! دخترم توی شهر غریب دق کرد و فلان و بهمان.
 هیچی خواستم این نصف شبی بهتون پیشنهاد بدم عاقا با غریبه ازدواج نکنید، خواستید ازدواج کنید، ته ته اش با بچه های محله بالایی تون ازدواج کنید.
  • گلی

نظرات (۷)

ولی من دلم می خواهد برم یه شهر دور ..دور دور ..
پاسخ:
گفتنش راحته آبان ولی واقعا سخته ):


+دلت آروم عزیزم (:

خوبه حالا نزدیک ن و خیلی هم دور نشدن! بعدم واقعا چه روحیه ای واقعا میدید به خواهرتون. خب شما نباید گریه کنید تو این طور مواقع که! باید روحیه بدید بهشون:))
پاسخ:
والا ما تمام سعیمون رو کردیم ولی لامصب بغض امون نداد بهمون(:
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • چه خوبه که خانواده شلوغ باشه.همیشه آرزوی این مدل خانواده ها رو دارم/ قبلا که مجرد بودم می گفتم الهی یکی از اون ور ایران بیاد من و ببره یه جای دور دور. ولی حالا رسما شکر بخورم از این آرزوها بکنم، خداییشش خیلی سخته. ان شاءالله آبجی تون هم دلش آروم آروم باشه و همه گی تون لبتون خندون
    پاسخ:
    ممنون (:
  • محمّدعلی عمرانی
  • ای بابا! اگر قرار باشه همه با آشنا ازدواج کنن، تکلیف اونی که آشنایِ مناسبِ ازدواج نداره چیه خب؟!

    پ.ن1: گاهی وقت ها، پیشرفت از دور شدن از حاشیه ی امن زندگی مون اتفاق میافته. گاهی وقت ها، باید سفر کرد.

    پ.ن2: خانواده ی بزرگ خیلی خوبه. حوشا به سعادت.

    پاسخ:
    منم به مامانم می گم ولی خب، زیر بار نمیره (:

    پ ن: دقیقا (:
    پ ن ٢: ممنون  (: ولی شما خودتون برای دختر پسرهاتون می تونید یه خونواده بزرگ تشکیل بدید ها (:
    درسته که ما دلمون برای شاخدار تنگ میشه ولی راضی هستیم!


    آقا شاخداراتون رو بدید به راه دور! اونوقت همیشه از دور براتون سوغاتی میاره! بیخ ریش خودتون باشه که مزه نمیده!


    من خودم شخصا میخوام برم کشور خارج!
    پاسخ:
    خارج ؟؟؟ :|  

    من سوغاتی نمی خوام ؛ ور دلم بمونه بهتره  (: 
  • محمّدعلی عمرانی
  • خیلی ممنون از پی نوشت 2! خودم میتونستم بنویسم باقیش رو. خوب نبود خب ک ننوشتم!!
    پاسخ:
    ببخشید :| 
    من با درخت بلوط موافقم .

    سوغاتی رو دریاب .

    بعد هم اهواز که خیلی خوبه . من انقدر دوس دارم برم اونجا ...البته تابستان ها قشلاق میکنم!
    پاسخ:
    سوغاتی که عالیه (:

    اهواز فاجعه است :| گرد و خاک ، گرما ، شرجی هوا و کلی عذاب های دیگه . طفلی ها چه جوری سر می کنن من نمی دونم ):