آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

آدم همون حسرت به دل بمیره خیلی بهتره

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ

حسرت به دلمون موند، که یکی برامون شعر بگه، و ما بین وزن و قافیه و ردیف های یه شاعر باشیم. یه شاعر هم پیدا شد از خصایل نیک اخلاقی ما شعر گفت ولی خب متاسفانه، با حیوان نجیبی مثل "گاو" هم بند شدیم.  


دوره پیشرفته شد آغاز 

بعد طی کردن دو پیش نیاز 

و شلوغ است دور خودپرداز 

چون که فصل جریمه آمد باز



پیشرفته شدیم نه در شعر 

که در این کافه پیشرفته شدیم

پیشرفته زنوع شیرینی

همه مهمان آش رشته شدیم


دختر برنو به دست و عاشق آن

سوژه های تفنگ هم برگشت

غائب دیگری و صاحب این

شعرهای جفنگ هم برگشت


نیست رد و نشان از سابقه ها 

زیرو رو گشته اند دغدغه ها 

از برای گرفتن رولتی 

همگی می درند این یقه ها



روز اول دسیسه ها رو شد

دست بسته و حیدری و رضا

شده بودند طعمه بدو ورود

تا درآرند یک دلی از عزا



که درگوششان صدایی گفت 

ای کسانی که در پی آشید

نقشه هایتان شدند نقش بر آب

به همین خیال پس باشید


آن دوئل محمدی و رضا 

همه را کرد کنجکاو خودش

و کمالی چکاند تیر خلاص

با صدای رسای "گاو" خودش



گل مجلس طبیب  زاده رضا

یار مونس طبیب زاده رضا

نیست مثلش در اخذ شیرینی

متخصص طبیب زاده رضا


حال به این سوال با انصاف

بده پاسخ خود شما استاد

دستِ بسته و آش و شیرینی

دستِ بسته، چرا منو آزاد؟


دلربایی طبیب زاده رضا

باوفایی طبیب زاده رضا

نکند آخرش به دنبال 

پیتزایی طبیب زاده رضا



نیست باکی از از این خسارت ها 

عشق مایی طبیب زاده رضا

باشد این چارپاره تقدیمت

به تلافی طبیب زاده رضا



:::  کارگاه شعر که نمیریم، کارگاه چگونه شیرینی از همکلاسی های خود اخذ کنیم میریم. جناب طبیب زاده هم، استاد کارگاه شعرمون هستند!


  • گلی

نظرات (۲)

من اگه طبیب‌زاده رضا بودم غش می‌کردم :))

خیلی خوب بود :)))
پاسخ:
آره خود جناب طبیب زاده خودشون هم غش کرده بودن از خنده ((:
شاعرش خوب درش آورده ((:
:)) خب اسم شاعرش رو هم می نوشتید

احتمالا اینجوری بوده:

تا درآرند یک دلی ز عزا

و این جوری:

نیست رد و نشان ز سابقه ها 

و البته این جوری:

نقشه هاتان شدند نقش بر آب




پاسخ:
گفته دیگه جناب آقای دست بسته(:
آره کاملا درسته