عید فطر به روایت بیهقی
روز دوشنبه عید فطر بود. امیر پیش به یک هفته مثال داده بود (فرمان داده بود) ساختنِ تعبیههایِ این روز را. و تعبیهایی کرده بودند که اقرار دادند پیرانِ کهن که به هیچ روزگار برین جمله یاد ندارند. (کهنسالان اقرار کردند که همچین چیزی در هیچ روزگاری به چشم ندیدند، منظورش اینه که شاه مجلس خیلی باشکوهی ترتیب داده بود و کف همه بریده بود) و سوار بسیار بود به دشت شابهار. و امیر به صفّۀ (شاهنشین) بزرگ به سرایِ نو بنشستن بر تختی از چوب، که هنوز تخت زرّین ساخته نشده بود. و غلامانِ سرایی که عددِ ایشان چهار هزار و چیزی بود آمدن گرفتند و در آن سرایِ بزرگ چندین راه بایستادند.
پس امیر بار داد و روزه بگشادند. و غلامان سرایی به میدان نو رفتن گرفتند و می ایستادند تا میدان، و همه دشت شابهار شارستان شده بود. پس امیر بنشست و بر آن خضرا آمد بر میدان، و دشت شابهار و نماز عید به کرده آمد. و امیر بدان خانۀ بهاری که بر راست صفّه است به خوان (سفره)بنشست، و فرزندان و وزیر و سپهسالار و امیرانِ دیلمان و بزرگانِ حشم را برین خوان نشاندند و قوم دیگر را بر خوانهای دیگر.
و شاعران شعر خواندند، پس از آن مطربان آمدند و پیاله روانه شد چنان که از خوانها مستان بازگشتند. و امیر بر نشست و به خانۀ زرّین آمد بر بام که مجلسِ شراب آنجا کرده بودند، و به نشاط شراب خوردند.
تاریخی بیهقی | مجلد هشتم، مراسم عید فطر، سال ٤٢٨ ه | به روایت ابوالفضل بیهقی | تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
پ ن: اینهمه غر زدیم سر خدا، بالاخره این ماه هم اومد و رفت تا سال دیگه(:
پ ن۲: پارسال تابستون با یکی از خوانندههای اینجا، عروض و قافیه رو با هم کار کردیم، شاید تابستون امسال، بخشهای از تاریخ بیهقی رو اینجا گذاشتم که با هم بخونیم(:
- ۹۶/۰۴/۰۶