شنبه پس از دفاع پایان نامه
::: یک
فکر کنم حدود یک سال پیش چند تا از کارهایی که باید انجام می دادم و توی اولویت بود رو توی بیان نوشتم که همیشه جلوی چشمم باشه. هرچند این جلوی چشم بودن زیاد تأثیری در زودتر انجام دادنشون نداشت و هربار با دیدنشون پشت گوش می انداختمشون ولی خب همین که دیروز بالاخره جلوی پایاننامه ام تیک خورد کلی حس خوبی داشت.
اگر تا پایان سال ۹۶ یه سفر برم کربلا و یه سفر برم یکی از بلاد کفر دیگه چی می خوام از این دنیا. (تا این حد قانعم ها).
دختر لازانیایی(یا دخترپیکسلی) داستانی که خیلی وقته شروعش کردم ولی هربار به یه دلیلی از نوشتنش منصرف میشم. امیدوارم این موردم هم تا قبل از تموم شدن سال ۹۶ به یه سرانجامی برسه.
::: دو
جلسه دفاعم خیلی خوب بود. اون قدرخوب که توی خواب هم نمی دیدم این مدلی داور از پایان نامه ام تعریف کنه. حس می کنم الان یه باری از روی دوشم برداشته شد.
::: سه
امروز تولد ددی جان بوده، بعد ما بچه های ناخلف یادمون نبود. ددی جان مثل همیشه به روش خودش بهمون فحش داد. اینم سندش
- ۹۶/۰۷/۰۱