کاش پیدا میشد
جمعه, ۲۲ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۱۹ ب.ظ
بعضی وقتها نفرت تمام وجودم رو میگیره.
اونقدر که از همهٔ آدمها بدم میاد، یا شایدم از همهٔ آدمها میترسم، یا اصلاً شاید به همهٔ آدمها بیاعتماد میشم.
یهوقتایی این نفرت، یا ترس، یا بیاعتمادی مثل خوره میافته به جونم. تمام وجودم رو چنگ میزنه، کلافم میکنه.
انگار یهچیزی رو گم کردم، مدام دنبالش میگردم. یهوقتایی دلم میخواد از کسی بپرسم «اعتماد» منو ندیدی؟
پیداش که نکردم، دلم گریه میخواد.
دلم میخواد گریه کنم، تا شاید همهٔ اون حسهای بد، با اشکهام چکه کنه و بیفته و از وجودم بیرون بره.
کاش فردا که خورشید طلوع کرد، «اعتماد»م پیدا شده باشه.
- ۹۶/۱۰/۲۲