آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

اسکار و خانم صورتی

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۳ ق.ظ

:::یک

سال ۹۷ کتاب زیادی نخوندم؛ ولی محشرترین کتابی که تا الان خوندم کتاب اسکار و خانم صورتی است. فوق‌العاده است این کتاب. بی‌نظیر و حال خوب کن.


:::دو

وریا که چاپ شد تصمیم گرفتم هرکتاب دیگه‌ای که نوشتم قبل از اینکه به دست ناشر بدمش حتماً به سه‌نفر (۱: کسی که ادبیات داستانی رو خوب می‌شناسه ۲: یه کودک یا نوجوان ۳: یه ویراستار کتاب کودک و نوجوان) بدم بخوننش و وقتی تأیید این سه‌نفر رو گرفتم بدمش دست ناشر.

خیلی وقت بود که کتاب دوم رو شروع کردم؛ ولی همین اول کاری دلم می‌خواست یکی بخونش؛ پس دادمش به یکی از بهترین دوستان کتاب‌خونم که من همیشه به کتاب‌هایی که خونده و قلمی که داره حسودی می‌کنم.

داستان رو خوند و نظراتش رو داد. شبش بهم پیام داد که زهرا‌سادات (هزاربار بهش گفتم بهم بگه سیده‌زهرا به خرجش نرفت که نرفت؛ ولی الان که فکر می‌کنم زهراسادات هم خوشگله) که یه کتاب برات پیدا کردم که خیلی به‌دردت می‌خوره و حتماً بخونش.

کتاب رو خودش زحمت کشید بهم هدیه داد و قرار شد باهم بخونیمش که البته فرصت نشد باهم بخونیم پس تک‌تکی خوندیم و نگم که چقدر خوب بود و پر از حس‌های خوب.

این رفیقم خیلی امید داره که من آیندۀ نویسندگیم روشنه و فلان و بهمان (خودش می‌گه؛ راست و دروغش با خودش) ولی باور کنید من هرچقدر نویسندۀ خوبی هم بشم نمی‌تونم کتابی به این محشری بنویسم.



:::سه

کتاب قصۀ اسکار رو روایت می‌کنه که سرطان داره و دوازده روز بیشتر برای زندگی وقت نداره. پرستارش بهش می‌گه توی این دوازده روز تو می‌تونی یکی از سال‌های زندگیت رو تصور کنی و با اون رؤیا زندگی کنی. اسکار همین کار رو می‌کنه و هرروز یکی از دوره‌های زندگیش رو به صورت یک نامه به خدا روایت می‌کنه. کتاب برخلاف موضوع غم‌انگیزی که داره، شاد و سرزنده است.



:::چهار

هشت روز بیشتر فرصت زندگی کردن ندارم. دلم می خواد مثل اسکار بشینم هشت دوره از زندگیم رو رؤیا ببافم و زندگی کنم.

بیا فردا بریم یه سفر نکرده رو باهم تجربه کنیم و توی رؤیاهامون زندگی کنیم.



::::پنج

یه جایی مامی صورتی (پرستار اسکار) می‌نویسه: من سرشار از عشق هستم. عشقی که داره منو می‌سوزونه. اون اونقدر بهم داده که برای بقیۀ زندگی هم دارمش.

آیا همین جمله دلیل کافی نیست که بلند شید برید اولین کتابفروشی و کتاب رو بخرید و بخونید.



:::شش

کلی از انتشارات این کتاب رو ترجمه کردند؛ ولی با برش‌هایی که من از کتاب‌های ترجمه خوندم بهترین ترجمه برای انتشارات کتابستان و ترجمۀ خانم معصومه صفایی راد است.



  • گلی

نظرات (۷)

چشم در اولین فرصت :)
پاسخ:
متشکر (:
تا اطلاع ثانوی کتاب نمیخرم

آیکون یه آدم اخمالو اصلنشم

پاسخ:
حیفه اینو نخری ها. 
حال از ما گفتن بود.
منم معتقدم «زهرا سادات» انرژی مثبتش فوران میکنه :)
 همیشه برای اینکه بهت نگم «زهرا سادات» چون حس کردم دوست نداری و هم از این فرار کنم که بخوام بهت بگم «سیده زهرا »، راه کارهای دیگه ای برای خودم میتراشیدم ^ـ^ که در نوع خطاب هام باید فهمیده باشی خخخ گزارشی از اعترافات پنهان بنده!
و البته در راستای موضوع اصلی متن بگم که من یه «دیوید سداریس» بالقوه از تو توی ذهنم ساختم زودتر بالفعلش کن!
به امید موفقیت :)
پاسخ:
اوه مای گاد ان‌شالله بتونم به تصوراتت جامهٔ عمل بپوشونم. 

آقا همه زهرا سادات بگید (:

ان‌شالله ان‌شالله (:
‎تصمیم قسمت دو خیلی عالیه! ان شا الله نویسنده موفقی باشین

تا حالا اسکار و مامان صورتی رو فقط از شیرازی ها شنیدم، فکر کنم این ترجمه فقط شیراز پیدا میشه‎‎(:‎
بقیه مترجم ها اسکار و بانوی صورتی پوش و چیزای ثقیل دیگه ترجمه کردن
که تقریبا متن همین ترجمه مامان صورتی از بقیه اشون به فضای داستان و کتاب نزدیکتره 

منم کتاب " درخت زیبای من" نوشته ژوزه مائورو ده واسکونسلوس( نشر راه مانا ترجمه قاسم صنعوی) رو پیشنهاد میکنم. داستان از زبون یه پسربچه ۵ساله برزیلیه
پاسخ:
مامان صورتی نه؛ مامی صورتی. 

ممنون ممنون(:

نشر کتابستان همه جا هست ها🙈
من بخشی از ترجمه‌ها رو از توی نت خوندم، به ظرافت این خانم صفایی ترجمه نکردن هیچکدوم. خیلی ترجمه‌ها خشک و نچسب بودن.
آره اون کتاب رو چندسال پیش خوندم؛ ولی همچنان این اسکار از نظر من کتاب بهتریه.
  • معلوم الحال
  • وریا اثر شماست؟  :))
    پاسخ:
    با اجازتون (:
  • معلوم الحال
  • تالا یه نویسنده از این نزدیکی ندیده بردم 😀
    چطو شد که نویسنده شدید؟ ١٢ نمره
    پاسخ:
    😄😄😄

    همهٔ خونواده یا دکتر شدن یا مهندس، من محض تنوع گفتم نویسنده شم😜
  • نومه سبطه
  • چقدر خوب
    من خیلی سادات رو دوست دارم
    سادات تاج سر هستند
    پاسخ:
    شما هم توی قلب سادات جای دارید ☘