آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

اپل و رین

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۲۲ ق.ظ

صد کلمه درباره‌ی کسی که دوستش دارید، بنویسید؛ کسی که واقعا دوستش دارید، نه کسی که فکر می‌کنید دوستش دارید. کمی وقت بگذارید تا تفاوتش را بفهمید.


اَپِل و رِین | سارا کروسان| مریم فیاضی | نشر هوپا




پ ن: بیاید یه بازی راه بندازیم، شما هم در حد صد کلمه دربارهٔ کسی که واقعاً  دوستش دارید بنویسید. 

به صد کلمهٔ برتر یه هدیه می‌دم.

فکر کنم وسط این حجم از استرس امتحان می‌تونه یه سرگرمی خوب باشه.


  • گلی

نظرات (۸)

صد کلمه طلایی :)

نمیدونم چرا ولی حس میکنم کسی رو اونقدر دوست ندارم.
عاشق جنس انسانیت آدما میشم اما نه خودشون :| 
خودمم نمیفهمم چمه دقیقا :/
پاسخ:
همون رو بنویس.
دربارهٔ اون آدمی که از همه انسان‌تره در حد صد کلمه بنویس (:
  • 🦉 شباهنگ
  • می‌خندی از ته دل، من خنده‌هاتو می‌شمرم. یک دو سه چهار پنج شش هفت هشت نه ده یازده دوازده سیزده چهارده پونزده شونزده هفده هژده نوزده بیست بیست‌ویک بیست‌ودو بیست‌وسه ... نودوسه نودوچهار نودوپنج نودوشش نودوهفت نودوهشت نودونه صد.
    پاسخ:
    قرار شد درباره‌ش بنویسی نه با کلمات ما رو اغفال کنی (:
  • صبورا کرمی🦄
  • اینجا تو کامنت؟یا یه پست؟
    پاسخ:
    تو کامنت (:
    و کانال دیدمش فکر کردم اپریل و رین ه. 
    گفتم عههه کتابم نوشتن :))
    پاسخ:
    اپریل و رین رو نمی‌دونم چیه🙈
    انتخاب کسی که واقعا دوستش دارم خیلی سخته انصافا
    پاسخ:
    شاید اگر شروع کنی به نوشتن دیگه سخت نباشه انتخابش(:
    فکر خوبی ☺
    پاسخ:
    پس منتظر نوشتنت هستم (:
    از سخت ترین چالش هاییه که تا به حال توی دنیای مجازی باهاش رو به رو شدم!

    به شدت وسوسه انگیز و به شدت سخت! از یه طرف آدم می‌بینه پرِ حرفه از یه طرف می‌بینه خالی از حرفه!
    پاسخ:
    ولی با همهٔ این‌ها دلم می‌خواد بنویسی درباره‌ش (:
    قرار بود که تا همیشه تنها بمونم. قرار بود من باشم و جهان کوچیکی که با قصه‌ها بسطش می‌دادم. قرار بود من باشم و خودم و هرکسی خواست قدمی برداره به سمتِ حصارم، آژیرها به صدا در بیان، سگ‌هام حمله کنن، زخمیش کنن و فراریش بدن. این قراری بود که من با خودم گذاشتم. جواب هم داد. واقعاً می‌گم. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت. من فقط یک جا یک اشتباه محاسباتی داشتم. حواسم نبود یه روزی ممکنه کسی بیاد که تویی. کسی که بلده چطور سیستم‌ها رو هک کنه، سگ‌ها رو با مهربونی رام کنه، بیاد جلو و بغلم کنه. بیاد جلو و همه‌ی قصه‌ها رو از ذهنم پاک کنه. بیاد جلو و قصه‌ام بشه. قصه‌ی خود خودم. 
    قرار بود صدکلمه ازت بنویسم ولی تا همین الانش شده 129 تا. فکر کنم از اول نباید روی هوش ریاضیم حساب باز می‌کردم.  

    پاسخ:
    ممنون (: