آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

آه و دریغ از اینهمه انرژی که الکی صرف می‌شه.

دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۳۷ ق.ظ

یه وقتایی می‌خوایم یه گره از مشکل‌های مردم باز کنیم، بدون کارشناسی یه سری کارها می‌کنیم که اون گره‌هایی هم که وجود داشته رو نه تنها باز نمی‌کنیم بلکه همون گره‌ها رو کورتر می‌کنیم.

مثلاً اگر من الان بیام اینجا بنویسم می‌خوام برم فلان روستای دورافتاده کار فرهنگی کنم، همه اواین ایده‌شون خرید کتاب هست. بعد من می‌گم خب کتاب بخریم؛ ولی چه کتابی. همه اسم کتاب‌هایی رو می‌برن که خودشون یا مثلاً خواهر کوچکشون یا بچه‌های دوربرشون دوست دارند، اسم می‌برن.

یه چیزی رو که همیشه یادمون میره اینه که نیاز اولیۀ یه دختربچه یا پسربچۀ روستای دورافتاده کتاب نیست. آره کتاب خوندن معرکه است؛ ولی نه برای یه روستای دورافتاده اونم برای وقتی که شما می‌خواید فقط یه دورۀ کوتاه مثلاً بیست روزه یه کار رو کنید.

حالا فرض می‌کنیم که ما نیازهای اولیۀ اون روستا رو برطرف کردیم و می‌رسیم به مسئلۀ کتاب خوانی واقعاً با چه الگوریتمی مثلاً کتاب پاستیل‌های بنفش رو برای یه بچۀ روستای دورافتاده می‌برید. مثلاً الان خیلی خفنید که یه کتاب به روز رو با یه طرح جلد شیک بلند کردید بردید یه روستا؟

دنیای یه بچۀ روستایی با دنیای یه بچۀ شهری توی همون کشور فرق داره بعد شما می‌رید یه کتاب ترجمه شده با یه فرهنگ کاملاً غریبه رو می‌برید روستا.

یکی از ایرادهای که به آموزش و پرورش می‌گیرند اینه که چرا برای همۀ استان‌ها کتاب‌های واحدی رو آموزش می‌دن. شاید باورتون نشه؛ ولی طبق نظرسنجی‌ها بعضی از استان‌های ما اونقدر محروم هستند که وقتی درس بادام رو به بچه یاد می‌دن اولین سؤالی که بچه می‌پرسه اینه که بادام چیه؟ یعنی این بچه اصلاً تا به حال بادام ندیده که حالا بخواد اسمش و املاش رو یاد بگیره.

حالا شما پاشو هرچی کتاب نشر پرتقال و هوپا هست کول کن بببر فلان روستای دورافتاده کار فرهنگی کن مثلاً.

اینو یاد بگیریم که هر کی نویسندۀ خوبیه، نمی‌تونه نویسندگی تدریس کنه. هر کی کتاب کودک و نوجوان می‌خونه نمی‌تونه کار کودک و نوجوان حرفه‌ای انجام بده. هر کی کلی فالور داره نمی‌تونه کار فرهنگی کنه. هر کی رشته‌ش ادبیاته قرار نیست از شعر سر دربیاره و... . در نهایت اینکه بیایید قبل اینکه هر کاری کنیم حداقل با چند تا متخصص مشورت کنیم بعد. متخصص نه دوست‌های مجازیمون.


  • گلی

نظرات (۶)

حرف درستی میزنی

یاد یه خاطره ی تلخی افتادم از همسرم که رفته بودن اردوجهادی. میگفت یه خانواده ای فرزندشون اوتیسم داشته، اینا هم که فکر می کردن این دیوونست یا نمی تونستن باهاش کنار بیان، برده بودن توی یه اتاق زندانیش کرده بودند. در فقر مطلق و تعداد بچه های بالا

یعنی من اون شب که اینو شنیدم همش میگفتم تو رو خدا بریم اون بچه رو نجات بدیم. همسرم هم میگفت آخه چند تا رو می خواهی نجات بدی؟

به نظرم اصلا هیچ جا نباید بیست روز رفت. باید تقسیم بندی کنند بچه های هر استان به همون استان خودشون برسن ولی در سال مثلا دوبار یا سه بار همون جا برن تا حداقل اگر کوتاه مدت میرن بتونن موثر باشن

هعی چقدر گیر و گرفت هست تو این مملکت

پاسخ:
دقیقاً. من همیشه می‌گم یه جا رو درست و درمون آباد کنی بهتره اینه که صد تا جا رو نصف و نیمه آباد کنی.

یعنی من حرص می‌خورم طرف نون نداره بخوره، بعد یه مشت کتاب کول کردن بردن اونجا و چند تا عکس از چند تا بچۀ زرد و مریض می‌گیرن بعد عکس‌هاشون رو توی نت می‌ذارن و هی خوشحالی می‌کنند که کار فرهنگی کردند.
باور کن اگر به زن‌ها و دخترها و مردهای یه سری جاها فقط آموزش بهداشت عمومی رو بدن و گاهی اوقات براشون یه دستشویی و حموم بزنند یه وقتایی بهتر از هزار تا کتاب خریدنه.

اصلاً چرا راه دوری بریم. همین پیاده‌روی اربعین. یکی از بچه‌های وبلاگ‌نویس تعریف می‌کرد فلان ارگان باهاش تماس گرفتن که می‌خوایم کار فرهنگی کنیم برای ارربعین. این رفیق ما گفته بود پارسال که من رفته بودم پیاده‌روی اوضاع بهداشت عمومی دست‌شویی‌ها خیلی داغون بوده و حتی دیده شده بعضی از دست‌شویی‌ها شیلنگ نداشتند و شما بیا به جای کلی هزینۀ الکی کردن مثلاً شیلنگ بخر این خیلی بهتره. اون مسئول فکر کرده داره اذیتش می‌کنه شترق گوشی رو گذاشته سرجاش.

می‌خوام بگم برای هر کاری کردن باید ببینیم اولویت‌ها چی‌ها هستند.

خواهر جان تلگرامت رو چک کن لطفاً.
من هروقت اسم کار فرهنگی میاد یاد نادر ابراهیمی می‌افتم. یعنی رزومۀ این آدم و کارهایی که کرده رو وقتی می‌بینم از خودم حرصم می‌گیره. مصداق بارز کسیه که می‌دونسته داره چیکار می‌کنه و واقعاً هم کار می‌کرده. روحش شاد. 
.
من با یه بعدی فکر کردن موافق نیستم. اینکه تصور کنیم خب کسی که غذا برای خوردن نداره پس نیازی به ورزش و شادی هم نداره به نظرم اشتباهه. درسته که مسائل بهداشتی و تغذیه‌ای مهم‌تره، ولی نمی‌شه به این بهونه بقیۀ مسائل رو گذاشت کنار. درسته که نمیشه براشون کتاب پاستیل بنفش برد و خوند. ولی میشه با دو تا آجر و یه توپ دو ساعتی باهاشون فوتبال بازی کرد و بعد هم براشون قصه شاه پریون و ماهی سیاه کوچولو گفت. میشه لااقل چندساعتی بهشون طعم زندگی چشوند. 
پاسخ:
منم دقیقاً حرفم همینه که کتاب باید مناسب اون فرهنگ و مناسب نیازهای اون بچه باشه.
اصلاً بچه نیاز اصلی‌ش بازی و سرگرمیه؛ ولی باید همون بازی و سرگرمی هم متناسب فرهنگش باشه. مثلاً فرض کنید شما برای یه روستا که برق نداره بازی کامپیوتری ببرید. منظورم اینه تا این حد ما از نیازهای اون بچه خبر نداریم و به خیال خودمون چون بچهٔ ما بازی رایانه‌ای دوست داره؛ اونم بدون امکانات اولیه باید از بازی لذت ببره.
من اصلاً این پست رو برای این نوشتم که یه بنده خدایی رفته یه روستای دور افتاده و با خودش یه مشت کتاب که اصلاً شاید یه بچه روستایی با خوندن اون گیج و سردرگم بشه برده. 
مثلاً کتاب‌هایی دربارهٔ اوتیسم برده. 
کتاب دربارهٔ وبلاگ‌نویسی 
خب خواهر من برادر من، اصلاً اون بچه می‌دونه اوتیسم چیه، وبلاگ چیه؟
هعییییییییی

راست میگی :)
چرا آخه این همه راست میگی:) آدم نمیتونه هضمش کنه خب.
من الان خیلی حرص میخورم برای یه سری موضوعات...که کاری از دستم انگار برنمیاد.
پاسخ:
کاریه که از دستم بر میاد ((:
  • سانا پرداز نارین
  • سلام.موفق باشین
  • سانا پرداز نارین
  • سلام. زیبا بود
    یک آقای طلبه‌ای توی اینستاگرام هستن که من خیلی کیف می‌کنم از دیدن کارهاشون. به نظرم یک نمونه‌ی کامل و همه‌بعدی این سری کارهای فرهنگی‌ان. یه نظر بیفکن.
    https://www.instagram.com/smaeel_azari96/
    پاسخ:
    ممنون.
    رفتم نگاه کردم صفحه‌ش رو.
    حاج‌آقای پرانرژی هست.
    خدا حفظش کنه.