آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

سایه‌ها

دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۰ ق.ظ

دیشب دستم به شکل عجیبی با بخار قابلمه سوخت. سوختن حس دردناکی دارد، اگر با بخار آب باشد دردناکی‌ش بیشتر هم می‌شود. آنقدر دردناک که چهار ساعت درگیر دردش بودم. برای تسکین دردش همه کاری کردم اما هیچکدام افاقه نکرد؛ البته به جز آب سرد.

فضای مجازی این قابلیت را دارد که تو دردها و خوشی‌هایت را با بقیه شریک کنی. گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد آدم‌ها نقش آن آبسرد را برایت بازی کنند؛ در حد یک کلمه یا جمله یا حتی استیکر. خوبی یا بدی‌اش را کاری ندارم. نمی‌دانم درست است یا نه؛ ولی خب دیگر مرز بین فضای مجازی و حقیقی آنقدر باریک شده که واقعاً نمی‌شود بی‌توقع بود از آدم‌ها.

 

جدیداً که به رفتار آدم‌ها بیشتر دقت می‌کنم فهمیدم بعضی از اطرافیان ما فقط تماشاچی‌ غم‌ها و شادی‌های ما هستند. برایشان مهم نیستیم چه بلایی سرمان می‌‌آید. انگار سایه‌اند. ما را نگاه می‌کنند و آرام بدون هیچ احساسی از کنارمان رد می‌شوند. من از این سایه‌ها در زندگی‌ام می‌ترسم. از اینکه سایه باشم در زندگی کسی بیشتر می‌ترسم. داشتم فکر می‌کردم چرا ما باید غم و شادی‌های زندگی‌مان را با سایه‌های زندگیمان تقسیم کنیم؟

 

  • گلی

نظرات (۳)

سایه‌ها و شاید سیاهی‌لشکرها حتی. سکونشین‌های تماشاچی. یاد فیلم نمایش ترومن افتادم. ترومنی که توی یک زندگی واقعی بود، اما آدم‌های اطرافش فقط بازیگر بود و دیگر آدم‌ها هم حکم تماشاگران صحنه رو داشتن.

پاسخ:
(:

فکر می کنم هر روز هم بیشتر میشن و این اتفاق ترسناکیه

من از بودن وسط سایه ها و سایه شدن می ترسم.

پاسخ:
دقیقاً.
انگار عادت می‌کنیم به تماشاچی بودن.

منم ازین سایه ها توی زندگیم دارم

 :(

نه فضای مجازی

پاسخ:
هممون داریم. و یه وقتایی خیلی آزاردهنده می شه تعامل باهاشون. انگار روح آدم رو خراش می‌دن ):