آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۲۹ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

و باز هم خسته

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۹ ق.ظ

برگرد به میخانه ازین توبه‌ی ناقص ...

  • گلی

همیشه پای یک مرد در میان است !

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۲ ب.ظ

چند وقت پیش  یک پستی توی بلاگفا زدم ، بعد یک خانمی آمد و کامنتی گذاشت ، خانم مذکور کامنتی که نوشته بود دقیقا جمله ی یک آقایی  را عینا کپی کرده بودند حتی  بدون یک واو پس و پیش ! جمله ش یکجوری بود که اگر می خواستی از شنیده هایت چیزی بنویسی می توانستی نوع ادبیات آن را تغییر دهی ولی آن خانم عینا آن جمله را بکار برده بود !

اگر شما هم آن جمله را شنیده بودید ، می نشستید به موشکافی و رواشناسی کردن  آن جمله . دقیق که می شدی این چیزها را می توانستی خیلی جاهای دیگر هم ببینی اینکه یک آدم دوست دارد همه چیزش شبیه کسی شود که دوستش دارد حتی نوع فعل  و فاعل جمله ش . ( منظورم از دوست داشتن عشق نیست خود دوست داشتن هست )

دخترها و یا شاید بهتر است بگویم خانم ها اکثرا این مدلی هستند ، دوست دارند شبیه کسی شوند که توی ذهن خودشان ساخته اند ، اصلا انگار زن را خدا آفریده برای اینکه به کسی بند شود !

این را بین خیلی از دوست هایم دیدم اینکه بعد مدتی شبیه کسی می شوند که دوستشان دارند ، مثلا یک دوستی داشتم چادری و از این مذهبی های خیلی مذهبی ، یعنی الان که دارم بهش فکر می کنم واقعا مذهبی بود یا حداقل تصور من ازش یک مذهبی مذهبی بود  ، از قضا با یکی از آشناهای ما ازدواج کرد که پسرک زیادی آزاد بود و بعد از مدتی دوستم دقیقا شد شبیه پسرک ، که حتی چادر که نمی زد هیچ ، اعتقادی به حجابم نداشت .

 و باز یک دوست چادری دیگر و خیلی معتقد داشتم که از این مدلی ها بود که یک حضرت آقا می گفت : هزار تا حضرت آقا از دهان مبارکشان در می آمد ایشان هم با یک اصلاح طلب ازدواج کردند و بعد از مدتی هم کلا خامنه ای که هیچی اگر چیز دیگری به حضرت آقای سابق  نمی گفت باید خدا را شکر می کردیم .

می خواهم بگویم که زن ها پیش فرضشان این است که فکرشان و ایده آل هایش همیشه شبیه یک مرد است ، و همیشه پشت حرف ها و فکر های یک زن می توانی رگه هایی از صحبت ها و فکر های یک مرد را ببینی کمتر خانمی را می  توانی بینی که خودش صاحب فکری باشدو  صاحب حرف نو . یک مثالی که الان خیلی قشنگ توی ذهنم هست خیلی وقت پیش ها یک جمع دوستانه بودیم که یک وقت هایی درباره ی کتاب هایی که می خواندیم صحبت می کردیم بین ما یک آقایی بود که  مثلا اگر می گفت فلان کتاب را من خیلی دوست داشتم و کتاب فلان است و بهمان ، 99 درصد خانم های آن جمع  شروع می کردند به ،  به به و چه چه زدن که بعله این کتاب از خود بهشت آمده بسکه قلمش با سایر نویسنده ها فرق دارد ، جالب قضیه اینجا بود که من همیشه با دهن یک متری داشتم مثلا به آن کتاب مسخره که به درد جرز لای دیوار  هم نمی خورد فکر می کردم که کجای این کتاب مثلا می توانیم کلمه زیاد بد نبود را بکار ببریم که نویسنده اش مثلا ناراحت نشود حالا چه رسد به بهشت و اینجور حرف ها .

و زمانی این ماجرا ترسناک می شد برای من ، که حتی اگر من یک نفر را تا سرحد مرگ  هم دوست داشته باشم هیچ وقت حاضر نیستم روی بعضی از خواسته هایم پا بگذارم و بخواهم شبیه او شوم و یا  شبیه او فکر کنم ! 

و جالبی این ماجرا زمانی است که وقتی به مادرم این چیزها را  می گویم : خیلی راحت می گوید به نظرم تو یک عیب و ایرادی داری نه دخترهای دیگر !

هیچی دیگر بعد از صحبت مادرم  که انتظار ندارید،  نظر کارشناسانه یی دیگری هم  داشته باشم :|


  • گلی

مرگ تدریجی یک رویا

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۰ ق.ظ

به مادرم قول دادم که دختر سر به راهی شوم ، از همین دخترهایی که همه جا پیدا می شوند ، از همین دخترهایی که منتظرن فلانی یک نطقی کند و بعد این جا و آنجا بنشیند به نشخوار کردن حرف هایش ، همین دخترهایی که عادت کردند سر کج کنند و هی بگویند چشم ، همین دخترهایی که تمام ایده آلشان همین است که یک چیزی Hit شوند تا توی صفحه های وبلاگ ها و اینستاگرامشان هی جیغ و داد کنند ، و بلغور کنند این چیزها را !


ولی بهش قول ندادم که بعدا بتواند دخترش را بین اینهمه دختر یک شکل تشخیص دهد ! و یا حتی  بتواند بعد  حداکثر یک ماه دخترش را سرپا ببیند اصلا !



  • گلی

بی تو نبودن

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ب.ظ

تو سر عقل آمده ای من همچنان دیوانه ام !


+ مصرعی از کتاب شعر بی تو نبودن  " جواد شیخ الاسلامی "

  • گلی

چو بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی !

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۸ ق.ظ

نمی دانم باید غم مردم فلسطین را بخورم ، یا غم زجه های زن بحرینی  را ، از داغ غم چشمهای بشار اسد و مردمش بمیرم یا کودک یمنی کفن شده ، از داغ دختران کرد مدافع سر به کوه بیابان بگذارم ، یا زنان بدون بینی افغانستان ؟ مگر یک تکه گوشت چقدر می تواند غم ببیند ولی صدای شکستنش  درنیاید ها ؟ اگر می آمدی دیگر غم هیچکدام را نمی خوردم تو که باشی دیگر ....

تو که باشی دیگر کسی غمگین نیست که  حالا یکی دیگر بخواهد غمش را بخورد !

همین حالا بیا ..... همین حالا که هنوز دلتنگت می شوم بین روزمرگی هایم ، همین حالا که هنوز دلم آنقدر سیاه نشده و زیر لب اسمت را صدا می زنم ....  همین حالا که هنوز دلم ، دلش می خواهد یکی را از ته ته  دل دوست داشته باشد !

همین سحر که بین صد فراز دعای جوشن کبیر صد مرتبه که نه ولی خیلی هایش را بدون ترس از آتش جهنم زیر لب گفتم : سبحانک یا لا اله الا الله الغوث الغوث اللهم عجل لولیک الفرج

  • گلی

نماز

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ب.ظ

یک نماز مستحبی هم هست هر وقت توی منگه گیر می کنم ، شروع می کنم به خواندنش ، معمولا نذر چهل شب می کنم .

شب اول که شروع می کنم به خواندنش ، عجیب آرام می شوم ، به شب دوم نرسیده یادم می رود که اصلا برای چی این نماز را می خوانم ؟ قنوتش عجیب کارگشاست ولی نه اینکه همه چیز یادم رفته به همان دعاهای همیشگی قناعت می کنم !

دیشب ، شب دومش بود ولی من یادم نبود باید برای چی دعا کنم (:

  • گلی

او

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۶ ق.ظ

او دلش یک بره مطیع می خواست ، غافل از اینکه ، چموش ترین ، خرترین و گاوترین  " بره  "را صید کرده !

  • گلی

محمد عرب

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ب.ظ
شبمان را با این کلیپ سر کردیم (:


+ خدایا مسلمان این مدلی آرزوی ماست !
  • گلی

خسته

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ

خیالم حرف خودش را میزند ، من اما خسته ام از روزهای ترسناک ریشو ، میخزم به تاریکی ، به کلمه ها دست میکشم ، از اشکها آن قطره که  "  تویی  " میخندانتم...


خسته

  • گلی

در تمام بی ربطها هم به یادت می افتم !

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ب.ظ

دیشب داشتم شله زرد می خوردم یاد تو افتادم ، نمی دانم شله زرد دوست داری یا نه ولی شله زرد مرا یاد تو انداخت . حتی وقتی داشتم پوست انبه را می گرفتم ، بویش که پچید توی صورتم ، تو را یادم انداخت . نماز صبح که می خوانم ، توی سجده ی شکرش یاد تو می افتم . نگاه گوشیم که می کنم یاد تو می افتم ، راه که می روم یاد تو می افتم ، نفس که می کشم یاد تو می افتم ! هر چیز بی ربطی این روزها مرا یاد تو می اندازد !



  • گلی