آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۱۶ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

راست می گم خو (:

دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۷ ب.ظ

اگر به من است ، می گویم تمام دختران ایران زمین عاشقت شده اند . 

  • گلی

هی وای من !

شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ب.ظ

همیشه یه چیزی برام قد یه کله قند سوال بود ؟ اینکه معرفی کردن فیلم های خارجی درست هست یا نه ؟

خب راستش رو بخواید کلا ما از اونایی هستیم که از پشت کوه اومدیم و یه خورده یی این جور سوال ها زیادی ذهنمون رو درگیر می کنه ! و بخاطر اینکه هنوز جواب درستی واسش پیدا نکردم ، خیلی از فیلم های خوبی که دیدم رو اینجا نگفتم و سفارش نکردم که مثلا حتما ببینید که خیلی خوب هست و اینا . دعا کنید یه خورده ما هم خارجی شیم و این جور مسائل واسمون دغدغه نباشه تا تقسیم کنیم بعضی از این فیلم خوبا رو .

خدا خودش از سر تقصیرات ما بگذره ولی بهتون پیشنهاد میدم حتما این فیلم رو ببینید !



پ ن : گول ظاهر عکس فیلمه رو نخورید ، بیشتر از اینکه اینقد عاشقانه باشه درباره بیمار های سرطانی هست ، حالا بچه ها یک وقت هایی اون وسط مسط ها یه شیطنت هایی می کنن که به بزرگی خودتون ببخشیدشون (:

  • گلی

یعنی میشه این کشور یه روز آدم بشه :|

جمعه, ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ب.ظ

در شیر تو شیر بودن مملکت همین بس که ، سه شنبه قبل از اینکه عازم دانشگاه شوم ، سایت دانشگاه آزاد را چک کردم برای آزمون دکتری ، هزینه ثبت نام صد و بیست هزار تومان بود ، ما هم خوشان خوشان گفتیم ان شالله پنج شنبه که برگشتیم ثبت نام کنیم . بعد امروز که وارد سایت دانشگاه شدیم ، قیمت ۱۴۰ هزار تومان شده بود . حالا توی این دو سه روز چه اتفاقی افتاد که هزینه ثبت نام تغییر کرده را نمی دانم . ولی خب ما بخاطر همین عدم ثبات دانشگاه کلا بی خیال دانشگاه آزاد شدیم .

قضیه وقتی جالب تر شد که ۴۰۰ تومان دیگر را هم به هزینه اضافه کردند ، آنهم به عنوان کارمزد . یکی نیست بگوید اگر قصد تلکه کردن ملت را دارید این مسخره بازی ها دیگر چه صیغه ای است ؟

  • گلی

شاید برای خیلی ها مسخره بیاید ولی خب یک چیزهایی برای من مهم است ، مثلا توی اینستا من برای اینکه یک پست را لایک کنم ، باید آن پست واقعا خوب باشد که لایکش کنم و گرنه همین مدلی نیست که از بالا همین طوری این قلب ها را فشار دهم تا بیایم پایین .

بعد از انجایی که در اینستا ، آدم خیلی از تفکرات آدم های مشهور را از نزدیک می بیند . من به کوچکترین کارهای اینها حساس شدم . چند مدتی می شد که می دیدم آدمهایی که شاید یک وقت هایی خیلی دوستشان داشتم بنظرم یک مشت آدم بودند  که قوه رفیق بازی هایشان خیلی بیشتر از قوه فکر کردنشان هست .
در ادامه این  مقدمه چینی ها باید بهتان اعلام کنم ، یک روز نشستم و تمام این آدمهای سطحی نگر را از لیست دوستهایم پاک کردم بخشی از این آدمها از این قرار بودند : حامد عسکری(شاعر ) ، محمد باقر مفید کیا (کارگردان مثلا ارزشی ) ، حسام آبنوس ، آن خانم شاعر شهرستان ادبی، فکر کنم اسمش عارفه دهقانی بود و یکی دو مورد دیگر که جرمشان این بود که هی زیر پست های کتاب پنجشنبه فیروزه یی به به و چه چه می کردند ! بنظرم آدمهایی که دوستی هایشان را به فرهنگ کشور ترجیح می دهند را باید بندازی جلوی سگ . امروز هم آمدم این پیج " من و کتاب  " را حذف کردم ، چون یکی از پست هایش را به این کتاب سخیف اختصاص داده بود .

  • گلی

یکجوری سرم درد می کنه و همزمان چشمام سرخ شده ، انگار مثلا کل هفته ی پیش ،  از بودنش  مست بودیم ، حالا باید تاوان بدیم !

  • گلی

یعنی کتاب جدید چاپ نمیشه یا چی دقیقا ؟

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ب.ظ

یک پیجی را هم توی اینستا دنبال می کنم به اسم " من و کتاب " هر جمعه یک پست ثابت دارد : این هفته چه کتابی خواندید ؟ و سالهاست کامنت دهنده ها این جواب ها را می فرستند : من او رضا امیرخانی ، مدیر مدرسه جلال آل احمد ، انواع و اقسام کتاب های نادر ابراهیمی و مصطفی مستور !

  • گلی

خب سواله پیش میاد دیگه

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۰ ب.ظ

اگر دقیقا همین الان بهش مسیج بدم که :دلم برات تنگ شده . او ممکنه چه برخوردی کنه ؟


الف :مثلا مسیج بده بگه : منم همین طور. 

ب: اگه تو شعوری داشتی سر ظهری منو زابراه نمی کردی .

ج: گمشو دختره بی حیا ، دلت برای عمه ت تنگ شه .

د: سکوت کنه و اصلا به روی خودش نیاره که نه خانی اومده نه خانی رفته .

  • گلی

سیرکی که می گذرد !

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ

دیروز ، پریروز بود که بالاخره تصمیم گرفتم کتاب " سیرکی که می گذرد " را تمام کنم . توی پرانتز باید عرض کنم که از اواخر تابستان شروع کردم به خواندنش ولی با اینکه اصلا حجمی نداشت ولی تمام نمی شد ، یعنی آنقدر کشش نداشت که بهم انگیزه دهد تمامش کنم . خلاصه نمی دانم یکهو چطور شد که گفتم بیا و خانمی کن و تمامش کن . شاید هم بخاطر دوستی باشد که این کتاب را بهم هدیه داده بود تصمیم گرفتم تمامش کنم . آخر می دانید چطور شده ؟ این رفیق شفیق ما زیادی اهل کتاب خواندن است ، همین چند روز پیش داشتم درباره موضوع پایان نامه ام ازش مشورت می گرفتم ، او هم موضوع "شخصیت زن در آثار دولت آبادی "  را پیشنهاد داد . خب من ساده ی بدبخت هم خیلی رک بهش گفتم از دولت آبادی خوشم نمی آید و خب چشم شیطان کور و از بخت بد من این رفیق شفیق ما  عاشق دولت آبادی بد ترکیب بود . خلاصه این موضوع توی دلش سنگینی کرد تا اینکه بعد از چند روز ، ناراحتیش فوران کرد و یکهو بدون هیچ مقدمه ایی PM داد که تو خجالت نمی کشی؟؟؟؟؟ اصلا به تو هم می گویند دانشجوی ارشد ادبیات ؟؟؟تو همون بهتر که ادبیات دفاع مقدس بخونی !!!!! این حجم از فحش را برای این بهم داد که به نویسنده ی مورد علاقه اش مثلا بی احترامی کردم . چرا که او معتقد بود دولت آبادی ستون داستان نویسی ایران است و ال و بل . خلاصه هر چقدر برایش توضیح دادم که این چیزهایی که می گویی اصلا ربطی بهم ندارد و  بالاخره سلیقه ی من این مدلیاست که از این بابا خوشم نمی آید .ولی او زیر بار نرفت که نرفت اخر سر هم گفت : گمشو از جلو چشام که حوصله ی بحث کردن با تو بی سواد را ندارم .

حالا این کتاب "سیرکی که می گذرد " ربطی به دولت آبادی نداشت ولی گفتم حالا که این رفیق ما خودش این کتاب را هدیه داده بخوانمش که فردا اگر گفت : آثار پاتریک مودیانو رو خوندی و نظرت چی بود ! یک جوابی توی آستین داشته باشیم .

خلاصه به هر مکافاتی که بود کتاب را خواندم ، راستش کتاب بدی نبود ولی خوب هم نبود یعنی این مدلی بود که آخرش از خودم پرسیدم که چی ؟ صد صفحه ی بی زبان را چاپ کردی که آخرش چی ؟ البته به وسط های کتاب که رسیدم به کتاب امیدوار شدم ، یعنی اینقدر امید داشتم که نویسنده قرار است یک سوپرایز نشانم دهد در انتهای کتاب ،ولی زهی خیال باطل . جالب اینجاست که این کتاب برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۴ است .

فکر کنم اگر به دوستم بگویم از این کتاب هم خوشم نیامد ، دیگر با فحش های مخصوص به خودش مورد لطفم قرار می دهد . ولی خداییش اگر من بودم ، جایزه نوبل ادبیات را می دانم به این کتاب . یعنی اینقدری که این کتاب به من مطلب یاد داد این کتاب جایزه برده نوبل نه !

  • گلی

نسل اینجور آدمها منقرض نشه صلوات

دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۱ ب.ظ

زندگی بهم یاد داد که اگه از کسی تعریف کنم ، نهایتش یک هفته بعد به مجلسی ترین شکل ، گند میزنه به تصوراتم . برای همین می ترسم که بگم ، جدیدا دارم به یه نویسنده ایرانی ایمان میارم ، شکل زندگیش ، نوع نگاهش به آدم ها رو خیلی وقته توی هیچکس ندیده بودم . 

توی این دنیایی که ملت زور می زنن دیده شن او به شکل عجیبی خودش رو از این قضیه جدا کرده . خلاصه یه موجودی کشف کردم که خیلی دلم می خواد هی ازش تعریف کنم براتون ولی خب زندگی با این درس هاش نمی زاره ! 

  • گلی

تافت بزنیم این روزها رو

شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ب.ظ

تو می خندی ، تمام دنیا می خندد ! 

  • گلی