آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۲۱ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

اصلا خدا هست و همین معجزاتش

پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۳۴ ب.ظ

کاش فردا که از خواب بلند می شدیم، خبر می رسید که به شکل معجزه آسایی همه اون هایی که زیر آوار مونده بودند، زنده اند. بعد خدا بهمون لبخند می زد که دیدین باز بهم ایمان نداشتید، دیدید صدای همه دعاهاتون رو شنیدم ولی شما زود ازم ناامید شدید و هی تسلیت پشت تسلیت گفتید بهم. 

  • گلی

.

پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۲۲ ب.ظ

کاش می شد آدم بعضی حرف ها را به خودش بگیرد، بعد با خیال راحت بمیرد.

  • گلی

خواننده محترم قضاوت بر عهده شما!

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۳۱ ب.ظ

در راستای پست قبل و آن صفت استفاده شده برای آن انتشاراتی

::: یک

خیلی وقت پیش‌ها، یک آدمی که خیال می‌کرد مثلا نویسنده است، آن وسط مسط های کتابش به این فکر کرد که چقدر خوب می‌شد اگر یک نویسنده سرشناس، اهل قلم و معروف حتی، حواسش به نوشته‌هایش باشد (طفلک دخترک چون زیاد فیلم دیده بود، خیال می‌کرد ایران هم مثل خارج است و می‌تواند روی این گزینه حساب باز کند) دخترک بعد از کلی تحقیق و بررسی و آشنا پیدا کردن دست به دامن انتشارات شهرستان ادب شد، بعد از کلی لابی و پارتی تو بمیری و من فدات و اینها، جناب آقای عزتی پاک( مدیر ارشد قسمت داستان نویسی انتشارات شهرستان ادب) در طی بیانیه ای اعلام داشتند که دخترک کتابش را خلاصه کند، به ریحانه خانم( دختر هفده ساله یکی از بستگانش) دهد بعد از مطالعه ریحانه خانم، اگر داستان باب میل ریحانه خانم!!!! بود، این افتخار نصیب دخترک می‌شود که کتاب را یک نیم نگاهی بیندازد.


::: دو

هر نویسنده‌ای وقتی کتابش را به یک انتشاراتی می‌سپارد، تنها توقعش شاید این باشد که انتشارات مذکور از کتابش حمایت کند. کتاب عاشقی به سبک ونگوگ نامزد دریافت جایزه جلال در سال ۹۴ بود. در نهایت جایزه جلال رسید به کتاب "پاییز فصل اخر سال است" خانم نسیم مرعشی. من به عنوان یک خواننده عام نظرم این است که کتاب عاشقی به سبک ونگوگ بیشترین حق را برای این جایزه داشت نه کتاب خانم مرعشی.

حرف حسابم اما چیز دیگری است، چرا برای این کتاب، انتشارات شهرستان ادب تقریبا هیچ تبلیغی نکرد. کل مطالبی که درباره این کتاب در فضای مجازی کار شده شاید به اندازه انگشت های یک دست نباشد. این در حالی هست که همین شهرستان ادب برای آثار ضعیف تر از این کتاب گوش آسمان را کر کرده با آن تبلیغاتش.

این کتاب بعد از دوسال هنوز در همان چاپ اولش مانده در حالیکه کتاب‌های ضعیف انتشارات دیگر با تبلیغات گسترده ای که کردند به چاپ‌های متعدد رسیده. و حتی همین انتشارات شهرستان ادب برای نویسنده‌های انتشارات دیگر کلی تولد و  جشن امضا و جشن نقد کتاب راه انداخته ولی برای نویسنده‌ خودش چی؟؟؟



::: سه

البته با همه نقاط قوت کتاب، "عاشقی به سبک ونگوگ" یک ایراد بزرگ دارد. و آن هم ویراستاری کتاب است. اینقدر ویراستاری این کتاب ضعیف است که انگار مثلا  جناب عزتی پاک ( همون مسوول ارشده انتشارات)، بجای اینکه یک ویراستار حرفه ایی استخدام کند برای انتشارات، رفته باشد مثلا این کتاب را داده باشد به همان ریحانه خانم و گفته دخترم این کتاب را بین درس و مشق‌هات هم ویراستاری کن. و خب قاعدتا به دلیل کم سن و سال بودن ویراستار، حتی نتوانسته نقطه و ویرگول ها را درست بکار ببرد.


::: چهار

وقتی داشتم انتشارات مختلف را بررسی می‌کردم. آخر سر نوبت به همین انتشارات دوست داشتنی و باکلاس شهرستان ادب رسید. از انتشارات پرسیدم شرایط چاپ کتابتان چیست؟ آقای مسوول پشت خط گفت: رزومه، فایل کامل کتاب و خلاصه کتاب را در ۱۰۰۰ کلمه به ایمیل انتشارات بفرستید تا کتابتان بررسی شود. با تعجب پرسیدم: من که فایل کامل کتاب می فرستم خلاصه ۱۰۰۰ کلمه ایی چه صیغه ای است؟ مسوول محترم با صداقت کامل گفت: شورای نشر انتشارات حوصله کتاب خواندن ندارند، برای همین بعد از خواندن خلاصه، به بررسی کتاب می‌پردازند.

یعنی دوست داشتم در آن لحظه، خدا نعمت مرگ را نصیبم می‌کرد بعد از اینهمه اخلاق حرفه ایی در حوزه نشر کتاب. هر چند صداقت طرف قابل تقدیر بود ولی خدایی مرگ بهترین گزینه روی میز بود برای این حرکت این انتشارات فاخر.


::: پنج

آقای خامنه‌ایی در جمعی گفته بود، گویا در حوزه کتاب و داستان و شعر  امیدشان به شهرستان ادب است. یعنی فکر کنید اوضاع فرهنگی مملکت اینقدر قاراش میش هست که رهبر به این جماعت امید بسته. یعنی دلم می‌خواهد بروم بزنم روی شانۀ رهبر و بگویم بی‌خیال رفیق، آدم ناامید باشد بهتر از این است که به این جماعت امید داشته باشد.







  • گلی

عاشقی به سبک ونگوگ

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۹ ب.ظ

گاهی حرف‌هایی می‌زنیم که اسمش را می‌گذاریم شوخ طبعی؛ حرف‌هایی که از سایۀ ناتوانی ما می‌زند بیرون. حرف‌های جدی‌مان را می‌پیچیم لای شوخی؛ نه بخاطر اینکه رندیم یا تیزهوشیم، به خاطر این که توان گفتن حرف جدی را نداریم، به خاطر اینکه مخاطبمان قدرتش بیشتر است. می‌دانیم که مخاطب به هیچ‌مان نمی‌گیرد و مثل لعبتک گنجه دوستمان دارد. فقط  در همین حد. چطور می‌شود با این مخاطب جدی بود، وقتی چنین حسی به نگاهش داری؟ حرف جدی نمی‌زنیم فقط به این خاطر که ضعیفیم، و من قبول دارم که در برابر این ملکۀ شیطان، هنوز هم ضعیفم.




عاشقی به سبک ونگوگ |  محمد رضا شرفی خبوشان |  انتشارات خاک بر سر  "شهرستان ادب"

  • گلی

انتخاب عنوان خر است :|

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ب.ظ

یه وقتایی دلم از آدمها میگیره، دلیلش رو می دونم ولی الکی خودمو می زنم کوچه علی چپ که یعنی نمی دونم! 

بعد دلم برا بعضی آدمها تنگ میشه، آدمهایی که شاید فقط ازشون یه اسم بدونم همین! بعد دلم می خواد به بعضی آدمها بگم، کاش می شد چند نسخه ازت بزنن بعد نگه ات داریم برا روز مبادا یا حتی تقسیمت کنیم بین مردم! 

دلم می خواد اون آدمهایی که ازشون دلگیرم، رو از زندگیم حذف کنم، ولی نمیشه چون آشنان، اونایی که هم دلم براشون تنگ شده که هیچ کاری نمیشه کرد چون عملا نمیشناسمشون که بهش بگم دلم تنگت شده، به اون آدمهای دسته سومی هم نمیشه گفت که خیلی خوبین چون پررو میشن! 

خلاصه در این مواقع هیچ غلطی نمی کنم، و به خودم امید میدم فردا حالت بهتر میشه و همه چی یادت میره!


  • گلی

به پسرم

جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ

یحیی قشنگم! 

خیلی چیزها در این دنیا وجود دارد که باید یادت بدهم. اما ای کاش آنقدر مادر خوبی باشم که بلد باشم "رفتن" را یادت بدهم.

می دانی یحیی! رفتن آنقدرها هم که مردم خیال می کنند بد نیست. اگر رفتن را بلد نشوی گیر می کنی وسط اتفاقات دنیا.باید یادت بدهم که دل بکنی از چیزهای که تو را به زشتی های این دنیا سنجاق میکند!

یحیی  ِ مادر در زندگی به روزهای می رسی که باید کنده شوی از چیزهایی که شاید خیال کنی ماندن و رفتنت با هم هیچ توفیری ندارد. ولی یادت نرود که در این دنیا هیچ دو فعلی شبیه هم نیستند.

یک چیز را خوب یاد بگیر پسرم، هر وقت قصد رفتن کردی، تمام قد برو.

هر وقت تصمیم به رفتن گرفتی، همه چیزهایی که تو را وصل می کند به گذشته، رنگ ها، صداها، بوها و حتی رد پایت، همه و همه را در کوله ات بگذار و آرام و بی صدا بدون اینکه کسی جز خودت خبردار شود، برو. یکجوری برو که انگار هیچ وقت، در آن نقطه و زمان از دنیا نبودی. 

رفتن را بلد شو یحییِ من!

  • گلی

ول کن ماجرا هم نیستند

جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۳۳ ب.ظ

کسی که ادعای نویسندگی داره، باید یه دفتر و قلم همیشه و همه جا همراهش باشه، وگرنه یهو و بی هوا و حتی وسط خستگی های شب قبل ناشی از عروسی، شخصیت های داستانی یه جوری تو سرش جیغ و داد می کنند، که سر بیچاره تا مرز جنون هم پیش میره! 

  • گلی

قال مادر یحیی

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۳۰ ب.ظ

به کسی پول قرض ندید، اگه قرض دادید توقع برگردوندش رو نداشته باشید! 

  • گلی

عاشقی به سبک ونگوگ

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ق.ظ

تو این طوری بودی نازلی! 

وقتی مطمئن میشدی آدم های دور و برت، چیزی از زهر مستی و گیجی هوای تو را توی وجودشان دارند، رهایشان می کردی به حال خودشان. مثل یک مار حریص و گرسنه که افتاده باشد توی قفس خرگوش ها، یکی یکی، اول فقط نیش می زدی و بعد هوس هوس، دور هر کدام که دلت می خواست، می پیچیدی.



عاشقی به سبک ونگوگ | محمد رضا شرفی خبوشان | انتشارات شهرستان ادب

  • گلی

تصمیم گرفتم جواب نامه ش رو بنویسم (:



  • گلی