آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

آب زنید راه را هین که "وریا" می رسد(:

يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۲۷ ب.ظ

::: یک

خوب که نگاه می‌کنم مأموریت من در این دنیا نوشتن قصه‌ها و داستان‌ها است. داستان‌هایی که قرار است از زاویه‌ی دیگری به این دنیا نگاه کند و دنیا را جور دیگری ببیند و به آدم‌ها یادآوری کند که دنیا آنقدرها هم که پشت سرش حرف است، بد نیست. فقط کافی است کمی بهش فرصت دهیم تا آن روی زیبایش را هم نشانمان دهد. ایده‌ی نوشتن وریا وقتی به سرم زد که فکر کردم، یک چیزی در این دنیا زیادی می‌لنگد اول اینکه مردم سرزمینم به شکل عجیبی و البته غم‌انگیزی کتاب نمی‌خواندند. دوم آنکه شبیه هم شدن آدم‌های دور و اطرافم بود. یک روز بلند شدم و دیدم همه‌ی آدم‌های دور و برم و حتی آدم‌های توی خیابان و بانک و دانشگاه دارند شبیه هم می‌شوند. شبیه هم لباس می‌پوشند شبیه هم می‌خندند و شبیه هم خیلی کارها می‌کنند. این شبیه بودن آدم‌ها هیچ‌وقت برای آدمی مثل من که دلش چیزها و تجربه‌های جدید می‌خواست خوشایند نبود. پس وریا را نوشتم که از معجزه‌ی کتاب‌ها برایتان بگویم و اینکه کاش یک روز بلند شویم و به تعداد هفتاد میلیون نفر آدم جدید ببینیم. آدمهایی با فکرهای جدید و خلاقی که شبیه هم نیستند. به این امید که این خلاق و متفاوت بودن دریچه‌ای باشد برای بهتر دیدن و درک کردن صاحب دنیایی که آنرا خلق کرده است.

کتاب «وریا» داستان دختر نوجوانی است که دلش می‌خواهد متفاوت باشد، متفاوت ببیند، متفاوت زندگی کند و حتی متفاوت لبخند بزند؛ اما این متفاوت بودن به همین راحتی‌ها هم که خیالش را می‌کرد نبود و کلی ماجراهای ریز و درشت را برایش رقم می‌زند.

::: دو

بالاخره بعد از شش ماه وریای جان از زیر چاپ در اومد(:


:::سه

اصلا باور نمی کنم که وریا چاپ شده. تا این حد برام غیر قابل باوره یعنی. یه تشکر ویژه هم از انتشارات آرما دارم بابت اعتمادش به من.


::: چهار

لیست نمایندگی های انتشارات آرما در شهرستان های مختلف ( کلیک کنید)



 

 

 

  • گلی

...

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ب.ظ

بسکه به روی خودم نیوردم و ادای آدم‌های خوشحال رو درآوردم و الکی خندیدم خسته شدم. 


  • گلی

شنبه پس از دفاع پایان نامه

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۹ ب.ظ

::: یک

فکر کنم حدود یک سال پیش چند تا از کارهایی که باید انجام می دادم و توی اولویت بود رو توی بیان نوشتم که همیشه جلوی چشمم باشه. هرچند این جلوی چشم بودن زیاد تأثیری در زودتر انجام دادنشون نداشت و هربار با دیدنشون پشت گوش می انداختمشون ولی خب همین که دیروز بالاخره جلوی پایان‌نامه ام تیک خورد کلی حس خوبی داشت.

اگر تا پایان سال ۹۶ یه سفر برم کربلا و یه سفر برم یکی از بلاد کفر دیگه چی می خوام از این دنیا. (تا این حد قانعم ها).

دختر لازانیایی(یا دخترپیکسلی) داستانی که خیلی وقته شروعش کردم ولی هربار به یه دلیلی از نوشتنش منصرف میشم. امیدوارم این موردم هم تا قبل از تموم شدن سال ۹۶ به یه سرانجامی برسه.




::: دو

جلسه دفاعم خیلی خوب بود. اون قدرخوب که توی خواب هم نمی دیدم این مدلی داور از پایان نامه ام تعریف کنه. حس می کنم الان یه باری از روی دوشم برداشته شد.


::: سه

امروز تولد ددی جان بوده، بعد ما بچه های ناخلف یادمون نبود. ددی جان مثل همیشه به روش خودش بهمون فحش داد. اینم سندش





  • گلی