آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

چرا نباید کالای ایرانی بخریم.

شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۵۶ ب.ظ

یه وقتایی هم بود می‌اومدیم توی همین وبلاگ و پز می‌دادیم که شش ساعت از این فروشگاه به اون فروشگاه رفتیم برای خرید کالای ایرانی که خیرسرمون کمک کنیم به رشد و پیشرفت کشورمون. الان با صراحت کامل می‌گم حماقتی بیش نبود این دربه‌در گشتن دنبال کالای ایرانی.

می‌خوام هیچ کارخانۀ ایرانی سروسامان نگیره وقتی یه‌ذره، قد یه نخود انسانیت توی وجود این جماعت نیست. امروز میری یه چی می‌خری فردا قیمتش دو برابر شده. عملاً همون جنس نصف شده با قیمت دو برابر.

یادم میاد تابستون توی همون بلبشوی نوسان‌های ارز، یه جوری کارخونه‌دارها اجناسشون رو توی هفت تا سوراخ قایم کردند که انگار جنگ جهانی سوم رخ داده. کار به جایی رسید که نزدیک بود لوازم خانگی رو کوپنی کنند.

یادم میاد تابستون یهو یخچالمون کار نکرد و ما در به در دنبال یه یخچال بودیم؛ ولی نبود که نبود. همون فروشگاه‌هایی که تا دیروز التماس می‌کردند که تو رو خدا بیا قسطی جنس بردارید. همونایی که می‌گفتند اگر حالا پول ندارید اشکال نداره هر وقت داشتید پولشو بدید اگرم دیدید نمی‌تونید فدای سرتون مال خودتون، همون‌ها حالا برای ما شاخ شده بودند و چیزی نمی‌فروختند تا آخرش با کلی این در و اون در زدن و آشنا پیدا کردن یه یخچال پوکیده با قیمت چند برابر ماه قبلش برداشتیم.

می‌خوام بگم ماهایی که همیشه در همۀ موقعیت‌ها هوای کارخونه‌دارهامون رو داشتیم توی این روزهای سخت چطوری پشتمون رو خالی کردند. خدا وکیلی چند تا برند و مارک ایرانی سراغ دارید که جنس‌هاشون رو با همون قیمتی که خریده بودند و پشتش درج شده بود، بهمون فروختند؟

دلامصب دیگه رازیانه ربطی به دلار و ارز نداشت که قیمت‌هاش رو سه برابر کردید.

همیشۀ خدا این مردم ایران بودند که پشت دولتشون، حکومتشون، سلبریتی‌هاشون، ورزشکارهاشون، هنرمندهاشون، تولیدکننده‌هاشون و... واستادن؛ ولی خدا وکیلی چند بار اونا از ما حمایت کردند؟

پولمون بره توی جیب یه مشت چینی شرف داره که هی خودخوری کنیم که چرا خودمون توی روزهای سخت هوای همدیگه رو نداریم از دولت و حکومت که آبی بلند نمی‌شه حداقل خودمون به خودمون رحم کنیم.

  • گلی

آه و دریغ از اینهمه انرژی که الکی صرف می‌شه.

دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۳۷ ق.ظ

یه وقتایی می‌خوایم یه گره از مشکل‌های مردم باز کنیم، بدون کارشناسی یه سری کارها می‌کنیم که اون گره‌هایی هم که وجود داشته رو نه تنها باز نمی‌کنیم بلکه همون گره‌ها رو کورتر می‌کنیم.

مثلاً اگر من الان بیام اینجا بنویسم می‌خوام برم فلان روستای دورافتاده کار فرهنگی کنم، همه اواین ایده‌شون خرید کتاب هست. بعد من می‌گم خب کتاب بخریم؛ ولی چه کتابی. همه اسم کتاب‌هایی رو می‌برن که خودشون یا مثلاً خواهر کوچکشون یا بچه‌های دوربرشون دوست دارند، اسم می‌برن.

یه چیزی رو که همیشه یادمون میره اینه که نیاز اولیۀ یه دختربچه یا پسربچۀ روستای دورافتاده کتاب نیست. آره کتاب خوندن معرکه است؛ ولی نه برای یه روستای دورافتاده اونم برای وقتی که شما می‌خواید فقط یه دورۀ کوتاه مثلاً بیست روزه یه کار رو کنید.

حالا فرض می‌کنیم که ما نیازهای اولیۀ اون روستا رو برطرف کردیم و می‌رسیم به مسئلۀ کتاب خوانی واقعاً با چه الگوریتمی مثلاً کتاب پاستیل‌های بنفش رو برای یه بچۀ روستای دورافتاده می‌برید. مثلاً الان خیلی خفنید که یه کتاب به روز رو با یه طرح جلد شیک بلند کردید بردید یه روستا؟

دنیای یه بچۀ روستایی با دنیای یه بچۀ شهری توی همون کشور فرق داره بعد شما می‌رید یه کتاب ترجمه شده با یه فرهنگ کاملاً غریبه رو می‌برید روستا.

یکی از ایرادهای که به آموزش و پرورش می‌گیرند اینه که چرا برای همۀ استان‌ها کتاب‌های واحدی رو آموزش می‌دن. شاید باورتون نشه؛ ولی طبق نظرسنجی‌ها بعضی از استان‌های ما اونقدر محروم هستند که وقتی درس بادام رو به بچه یاد می‌دن اولین سؤالی که بچه می‌پرسه اینه که بادام چیه؟ یعنی این بچه اصلاً تا به حال بادام ندیده که حالا بخواد اسمش و املاش رو یاد بگیره.

حالا شما پاشو هرچی کتاب نشر پرتقال و هوپا هست کول کن بببر فلان روستای دورافتاده کار فرهنگی کن مثلاً.

اینو یاد بگیریم که هر کی نویسندۀ خوبیه، نمی‌تونه نویسندگی تدریس کنه. هر کی کتاب کودک و نوجوان می‌خونه نمی‌تونه کار کودک و نوجوان حرفه‌ای انجام بده. هر کی کلی فالور داره نمی‌تونه کار فرهنگی کنه. هر کی رشته‌ش ادبیاته قرار نیست از شعر سر دربیاره و... . در نهایت اینکه بیایید قبل اینکه هر کاری کنیم حداقل با چند تا متخصص مشورت کنیم بعد. متخصص نه دوست‌های مجازیمون.


  • گلی

سلام بهترین

يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۰۱ ق.ظ

صبح خود را در همچین مکانی شروع می‌کنیم.


  • گلی

اینم از شمارش جوجه‌های من

جمعه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۵۹ ب.ظ
عجیب‌ترین اتفاقی که توی سال ۹۷ برای من افتاد، حق دادن به آدم‌ها بود. اینکه اگر کسی بدترین کار دنیا رو هم انجام می‌داد من بهش حق می‌دادم و با خودم فکر می‌کردم شاید وضعیتی که توش هست ایجاب می‌کنه که همچین کاری رو بکنه.
سال ۹۷ رو با یه تعطیلات خوب شروع کردم؛ اما امان از اردی‌بهشت و خرداد و تیر و مرداد. انگار توی یه چاه عمیق افتاده بودم و هر چی هم تقلا می‌کردم نمی‌تونستم خودم رو نجات بدم. الان که از اون روزها فاصله گرفتم و بهش نگاه می‌کنم می‌بینم اتفاقاً روزهای قشنگی بود. پر از اتفاق‌های حسی و خاطره‌انگیز. غم بود؛ ولی غمش هم قشنگ بود.
پاییز معرکه‌ای رو شروع کردم؛ ولی پاییزم دلش با من نبود؛ اما بازم اتفاق‌های خوبش قشنگ‌تر از اتفاق‌های بدش بود؛ چون یاد گرفتم فقط اتفاق‌های خوب رو توی ذهنم زنده نگه دارم و غم اتفاق‌هایی که افتادنش دست من نیست رو نخورم. قرار بود بعد از پاییز کلی روزهای خوب برامون رقم بخوره که نشد.
۹۷ یه قدم به ویرایش نزدیک‌تر شدم. ادبیات کودک و نوجوان رو جدی‌تر دنبال کردم. وارد یه مقطع جدید آموزشی شدم. سال ۹۷ برای اولین بار در مقام یه نویسنده توی نمایشگاه کتاب بودم و نگم چه حال خوبی داشتم. مخصوصاً اون روز با وجود بشری و احلام برای من خاطره‌انگیزتر هم شد.
هر کس برای اولین بار من رو می‌بینه اولین چیزی که بهم می‌گه اینه که چه صدای قشنگی داری. بعد از اونجایی که صدام خیلی کوچولو می‌زنه، پیشنهادی که بهم می‌دن اینه: تا حالا رفتی تست اجرا بدی؟ خیلی به درد اجرای برنامۀ کودک می‌خوری ها. خب سال ۹۷ این فرصت رو به من داد که مجری یه برنامۀ کودک باشم. اینم از اتفاق‌های جذاب سال ۹۷ برای من بود و البته پر از استرس. اگر اصرارهای دوستم نبود همون روز دوم انصراف می‌دادم؛ ولی پری هربار کلی انرژی می‌ده و می‌گه من می‌دونم که تو از پسش برمیای سیده زهرا.
توی برنامه‌ام نوشته بودم سال ۹۷ باید کتاب دومم رو نوشته باشم که نشد. قرار بود کلی سفر برم که نشد. فقط چند وقتیه با یه گروه کوهنوردی جمعه‌ها میریم کوه.
و در نهایت سال ۹۷ من گره خورد به کسی که نیست.

  • گلی

بیاید جوجه‌هامون رو بشمریم ببینیم چند چندیم؟

پنجشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۵۰ ق.ظ
در روزهای پایانی سال ۱۳۹۷ بیاید بگید که توی این یه سال چه کارها کردید؟
  • گلی

از شغل‌های قشنگ دنیا اینه که جاهای مقدس و حال خوب کن کار کنی.

اینکه صبح‌ها موقع طلوع آفتاب، توی هوای سرد زمستون رو کنی به گنبد قشنگ حضرت شاهچراغ بعد آروم سرت رو خم کنی و بگی: سلام آقای قشنگم. 

یا وقتی داری از پله‌های حافظیه میری بالا به آخرین پله که رسیدی رو کنی به آرامگاه حافظ عزیز و لبخند بزنی بگی: سلام یا شیخ. 

بعد در گوشی به جناب شیخ بگی اگر امروز اومد سراغت هوای منو داشته باش و بهش بسپار: چون می‌روی بی‌ من مرو.


  • گلی