آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

هنر شناخت بچه‌ها

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۶:۰۰ ب.ظ

:::یک 


یه جایی خوندم یا شایدم شنیدم که اگر می‌خواید مثلاً توی سن ۲۵ سالگی ازدواج کنید باید از سن ۲۰ سالگی شروع کنید به خوندن کتاب‌هایی در این باره. یا اگر می‌خواید مثلاً سن ۳۰ سالگی بچه‌دار بشید باید از سن ۲۵ سالگی یا حتی یکم زودتر سن ۲۳ سالگی شروع کنید به مطالعه دربارهٔ والدگری و بچه‌ها. 

البته خیلی از ماها اصولاً توی هیچ زمینه‌ای برنامه‌ریزی نداریم و همین‌طوری وارد میدان عمل می‌شیم تا ببینیم چی پیش میاد آخرش؛ اما همچین نظریهٔ ژرفی وجود داره.


::: دو


شاید یکی از مشکلات ما آدم‌ها توی ارتباطات با افراد دیگه نداشتن شناخت از هم هست. در اکثر مواقع هم به چیزی به نام «تفاوت‌های فردی» اعتقاد خاصی نداریم. ما آدم‌های دیگه رو موجوداتی کاملاً شبیه به خودمون می‌بینیم برای همین انتظارهای ازشون داریم که نباید. 

به تعداد آدم‌های روی کرهٔ زمین  تفاوت رفتاری و اخلاقی داریم؛ پس برای معاشرت صلح‌آمیز با این همه آدم متفاوت نیاز به شناخت این آدم‌ها داریم.


کتاب #هنر_شناخت_بچه‌ها بهمون کمک کنه شناخت و درک درستی از آدم‌های دوربرمون داشته باشیم.

این کتاب فقط برای شناخت بچه‌ها نیست. برعکس بهمون کمک می‌کنه که از روی تیپ‌های شخصیتی رفتار صحیحی در قدم اول با خودمون و در قدم‌های بعدی با اطرافیانمون داشته باشیم. 



:::سه

این کتاب رو به پدر و مادرها و مربیان آموزشی و مدیران و کارفرماها و حتی شما دوست عزیز پیشنهاد می‌دم.







  • گلی

خیلی هم جدی

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۳۷ ب.ظ

یکی از مهارت‌هایی هم که باید سال ۱۳۹۸ یاد بگیریم؛ راه‌رفتن با کفش ۱۰ سانتی هست.

  • گلی

آدم کیف می‌کنه.

چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۵۴ ق.ظ

بچه‌های اونا از این چیزا یاد می‌گیرن، بچه‌های آقامون جنتلمنه.

کلیک کنید

  • گلی

تو به سهم خودت برای ایرانی بهتر چه کردی؟

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۴۱ ب.ظ

به نام خدای دانا و توانا

خوب که به این پنج‌شش سال اخیر نگاه می‌کنم، می‌بینم روزی نبوده که یک اتفاق توی دنیای واقعی و قاعدتاً مجازی پررنگ نشود. در تمام این سال‌ها همیشه موضوعی بوده که ما ایرانی‌ها بتوانیم در صفحه‌های مجازیمان بر سرش دعوا کنیم. روزی سیاستمداری گند زده، یا هنرپیشه‌ای یا اقتصاددانی یا مربی قرآنی، یا استاد نقاشی‌ای، یا کشور غربی‌ای و اگر همۀ این‌ها هم روزی به خودشان مرخصی بدهند بلایای طبیعی بوده که باعث خبرسازی و دعوا و بگیروبکش‌های مجازی شود. در تمام این سال‌ها فضای ایران شبیه رینگ بوکسی بوده که به دو دسته تقسیممان کرد و تا توانستیم از خجالت هم درآمدیم. تازه وقتی هر دو گروه خسته از کتک‌کاری گوشه‌ای رینگ افتادیم بدون اینکه داور استراحتی بدهد موضوع جدیدی پیش آمده و باز هم دعوا و کتک‌کاری.

آخرین دعوا هم خب تا امروز که این یادداشت را می‌نویسم قضیۀ جذاب ساسی مانکن عراقچی بوده. هر کس هم سعی کرده به سهم خودش و تا جایی که خون در بدن دارد نظر بدهد و لایک کند و فحش دهد و الی ماشالا کارهای که از یک بشر دوپا از نوع ایرانی‌ش دور از ذهن هم نیست.

مثل همۀ اتفاق‌های پیشین دو دسته شدیم، گروه بره‌های مظلوم و گروه غرغروها. گروه بره‌های مظلوم که در هر اتفاقی ممکن است یک گروه و جریان به‌خصوصی باشد و در این اتفاق آخر کسانی بودند که یک هو یادشان آمده در تمام سال‌هایی زیستشان نظام آموزش پرورش مثل یک هیولا با آن‌ها برخورد کرده و یاد مدیرشان افتادند که از قضا مذهبی بوده و هر وقت آن‌ها را می‌دیده مثل شمر از آنها آتو گرفته و همۀ شادی‌های کودکانه‌شان را با آتش جهنم و مرگ بر آمریکا نیست و نابود کرده‌اند. خب این عزیزان به حمایت از برادر ساسی بلند شدند و حق را به او و همۀ دانش‌آموزان غمگین و افسردۀ نظام آموزشی دادند. گروه دوم غرغروها هستند که مثل گروه اول هر بار با هر اتفاقی یک گروه فکری خاصی دایه‌دار آن است و در این دعوا کسانی بودند که آه و ناله‌شان به فلک رسیده و گریبان چاک کردند و  سربه کوه و بیابان گذاشتند و فغان سر دادند که: وای چه نشسته‌اید که کشورمان به فنا رفت و بچه‌هایمان از دست رفت و این اتفاق هم زیر سرعربستان و امریکا و اسرائیل پدر سوخته است وگرنه ما که از این خزعبلات بلد نبودیم.

 

در هر اتفاقی گروه بره‌های مظلوم و گروه غرغروها تا حداکثر یک ماه درگیر موضوع هستند و این فحش بده و او فحش بده و تو بمیر و وای مصیبت‌ها. بعد از یک ماه و گاهی اوقات هم کمتر و تا زمانی که خوراک جدیدی پیدا شود توی سرهم می‌زنند. بعد از یک ماه اصلاً یادشان می‌رود سرچی دعوا کردند اصلاً نتیجۀ آن همه انرژی‌ای که صرف فحش و بیانیه شد، به کجا رسید؟

 

در قضیۀ ساسی مانکن هیچ‌کس از خودش نپرسید آیا ما اصلاٌ در تمام این سال‌ها برای کودکان و نوجوانان ترانه‌ای تولید کردیم؟ آیا آهنگسازی را پرورش دادیم که برای این گروه خاص موسیقی مناسب سنش تولید کند؟ آیا ما از اینهمه شاعر و آهنگساز حمایت کردیم که تعدادی از آنها به سمت کارهای کودک و نوجوان بروند؟

ما چند تا فیلم‌نامه و آهنگ و نمایش‌نامه مخصوص کودکان و نوجوانان تولید کردیم؟ منصفانه که نگاه کنیم حال الانمان نه به عربستان و اسرائیل ربط دارد نه به مدیرهای خشک مذهب.

حالا الان ما به خود غرغروی ما ربط دارد که فقط بلدیم غر بزنیم و هیچ‌کاری و تأکید می‌کنیم هیچ‌کاری نکردیم نه برای اقتصاد کشورمان، نه برای سیاست کشورمان، نه برای تعلیم و تربیت. ما در تمام این سال‌ها ناکامی‌ها و بدبختی‌هایمان را گردن کسانی انداختیم که درصد کمی از مشکلاتمان در گرو آنها بود.

تعداد کمی از ما مثل اسماعیل آذر یزدی است که واقعاً دغدغۀ جهانی بهتر را دارد؛ پس بدون هیاهو، بدون پست‌های ایسنتاگرامی مشوش بدون ایجاد کینه و نفرت تمام دنیایش را برداشت و برد منطقۀ محروم و شروع کرد به کار فرهنگی کردن. شروع کرد به کشیدن لبخند روی لب‌های بچه‌هایی که خیلی وقت بود از ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی محروم بودند.

اگر قرار است ایران جای بهتری برای زندگی باشد، به‌جای لایک و کامنت‌ باید عمل کرد.

 

تو به سهم خودت برای ایرانی بهتر چه کردی؟

 

 

 

 

 

  • گلی

از ماست که برماست خلاصه.

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۳۸ ق.ظ

دیشب نیم ساعت قبل از اذان دنبال شبکه‌ای بودم که بتونم پاش بشینم تا این نیم‌ ساعت هم بگذره. بین چرخش بین شبکه‌ها آخرش روی شبکۀ تهران توقف کردم. برنامۀ «اختیاری» داشت پخش می‌شد. این قسمتش چند تا خانم که مؤسسۀ ازدواج داشتند و یه بازیگر و آقای مجری بودند که داشتند دربارۀ عملکرد این کانال ازدواج صحبت می‌کردند. کانال ازدواج به این شکل بود که شما (چه دختر و چه پسر) مشخصات خودت و همسری که دلتون می‌خواد رو می‌گید و بعد این خانم‌ها واسطۀ ازدواج می‌شند که این دو گل نوشکفته بهم برسند. توی این کانال این دختر خانم‌ها هستند که انتخاب می‌کنند. به این شکل که دختر خانم بین گزینه‌های آقایی که اسم نوشتن همسرشون رو گزینش می‌کنند.

این خانم بازیگر (باور کنید من تا حالا اسمش رو نشنیده بودم. به‌نظرم سیاهی لشکر بودن جایی) یه جبهه‌ای گرفتند که این چه جور ازدواجی هست و مگه می‌شه همچین ازدواجی‌هایی شکل بگیره. این ازدواج‌ها فلان و بهمان هستند.

یعنی این خانم یه چیزهایی می‌گفت که من خیال می‌کردم ایشون توی ایران نیست. جالبه یه جاش می‌گفت: به‌نظرم پسر و دختری که کسی رو دوست دارند؛ ولی نمی‌تونند ابراز علاقه کنند به بلوغ نرسیدند و فلان و بهمان.

اینکه اگر پسر و دختری مستقیم بهم ابراز علاقه نمی‌کنند و دوست دارند با واسطه این کار رو کنند می‌تونه خیلی دلایل داشته باشه اولینش اینه که به طرف مقابلت احترام گذاشتی. تو از کجا می‌دونی که سبک زندگی خانوادۀ طرف مقابلت چطوریه.

ما برای داداشمون این مدت دنبال دختر مناسب بودیم (خب داداش من توی مدت دانشگاه و بعد کارش دختر مناسبی پیدا نکردند و خب قاعدتاً از سمت ما دنبال فرد مناسب بود) جالب اینجاست ما موردی رو که پیدا می‌کردیم خودمون بیشتر دوست داشتیم که جلسۀ اول حداقل دوتایی‌شون بیرون صحبت کنند بعد خواستگاری رسمی و اینها ولی خانوادۀ دختر اصرار داشتند که نه باید حتماً همون جلسۀ اول بیاید خواستگاری رسمی. اکثر این خانواده‌ها هم جزو قشر تحصیلکردۀ جامعه بودند. می‌خوام بگم که هر کسی طبق یه شیوه‌ای بزرگ شده و تو نمی‌تونی وقتی از یه دختری خوشت میاد سرت رو بندازی زیر و ازش خواستگاری کنی. اولین نکته‌ای که توی روابط اجتماعی باید دقت کرد درک و پذیرفتن همین تفاوت‌هاست. قرار نیست سبک زندگی همه شبیه هم باشه.


دومین نکته که توی این برنامه برام جالب بود که اصلاً این بازیگر توی این برنامه چه نقشی داشت. کارشناس امور خانواده بود؟ تحصیلات خاصی در حوزۀ خانواده یا روانشناسی یا جتماعی داره؟ اصلاً چرا باید یه سیاهی‌لشکر بخواد دربارۀ همچین مسئله‌ای نظر بده. بله اگر دو تا کارشناس و روانشناس حرفه‌ای با دو جبهۀ فکری متفاوت اومده بودن بازم کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسید؛ ولی آخه سیاهی لشکر رو کجای دلم جا بدم.


همین کارها رو صداوسیما می‌کنه بعد همین سیاهی لشکر می‌شه یکی مثل مهنار افشار بعد هی بگو خانم شما ته‌تهش بتونی توی حوزۀ کاری خودتون نظر بدید نه هر مسئله‌ای توی کشور، مگه زیربار همچین چیزی میره. به‌نظرم صداوسیما تخته بشه ضررهاش کمتره تا این مدلی پیش بره.

  • گلی

برای خودم.

يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۴۵ ق.ظ

عجیب‌ترین چیزی که این مدت کشف کردم اینه که آدم‌ها خیال می‌کنند به شغل و حرفه‌ای علاقه دارند درحالی که اصلاً برای اون شغل و حرفه وقتی نمی‌ذارند. وقت و زمانی در شأن علاقمندی‌هاشون.

توی این مدت با آدم‌هایی سروکار داشتم که خودشون رو به هر کاری مشغول می‌کنند و به هر کاری نوک می‌زنند که خودشون رو حرفه‌ای نشون بدن؛ ولی نیستند در واقع. توی این مدت فقط دو نفر رو دیدم که توی حرفه‌شون که همون نوشتن هست، شور و شوق و اشتیاق داشتند. توی واژه به واژه‌هاشون عشق به نوشتن رو دیدم. بقیه نوشتن رو فقط دوست داشتن. مثل رؤیای بچگی‌هامون که خیلی‌هامون دوست داشتیم دکتر بشیم؛ ولی فقط یه عدۀ کمی تلاش کردن تا از سد کنکور بگذرن تا پزشکی بخونند و برسند به جایی که دوست دارند.

یه کار حرفه‌ای وقت حرفه‌ای رو می‌طلبه به‌علاوۀ عشق بی‌نهایتی که باعث حرکتت بشه.

  • گلی

وقتی از افراط و تفریط حرف می‌زنیم دقیقاً یعنی چی؟

سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۵۰ ق.ظ

قبل از اینکه از کسی سؤالی کنم از خودم می‌پرسم: نکنه این سؤالم جزو حریم خصوصیش باشه و دوست نداشته باشه فلان سؤالم رو جواب بده. خب آخرش هم سؤالم رو نمی‌پرسم. 

جوری توی حریم خصوصی ملت غرق شدم که دیگه حتی جویای حالشون هم نمی‌شم؛ چون می‌ترسم حالشون هم جزو حریم خصوصی‌شون باشه.


  • گلی

ذوق مرگی

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۵:۱۰ ب.ظ

پدرم می‌گه: زهرا، خودمونیم ها، همهٔ نویسنده‌ها شلخته‌ان. ببین چه به روز این اتاق آوردی تو. 


حالا مهم نیست که من شلخته‌ام یا نه؛ ولی همین که پدر قشنگم نویسنده‌بودنم رو به رسمیت شناخته خودش یه دنیا ارزش داره. 

  • گلی

نمایشگاه کتاب چی بخریم؟

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۵:۴۸ ب.ظ

برای اونایی که سؤال کردند که نمایشگاه کتاب چه کتاب‌های کودک و نوجوان بخریم، یه راهنمای کوچک که شاید بتونه کمکتون کنه. 

کلیک کنید

  • گلی