آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

خب بریم سراغ هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی.

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۳۵ ب.ظ

:::یک

 

امیدوارم تا الان هدف‌هاتون رو نوشته باشید.

 

یادتون نره توی برنامه‌ریزی باید قدم‌های کوچک بردارید تا بعدها بتونید قدم‌های بزرگتری رو بردارید. یادتون باشه ما ۲۵ـ۳۰ سال رو بدون برنامه سپری کردیم قرار نیست یک هفته‌ای یه آدم منظم و مرتب با بازدهی ۱۰۰درصدی بشیم. اگر توی ماه اول ما فقط بتونیم بیست درصد به برنامه برسیم این خودش یه موفقیت بزرگه. ما اول سعی می‌کنیم برنامه‌ریزی رو یاد بگیریم بعد می‌ریم سراغ عادت‌های خوب و بد بعد می‌ریم سراغ اینکه برنامه‌ریزیمون رو باکیفیت‌تر کنیم.

اینم هیچ‌وقت فراموش نکنید باید برنامه رو روی کاغذ بنویسید. نگید من توی ذهنم برنامه‌ریزی کردم. یه تکه کاغذ بردارید و برنامه‌تون رو توش پیاده کنید. چون این‌طوری می‌تونید آخر روز و آخر هفته و آخر ماه خودتون رو بازبینی کنید ببینید کجاها رو اشتباه کردید که اصلاحش کنید.

 

 

ما برای یه برنامه‌ریزی باید اول ببینیم توی این یک سال قراره چه دستاوردهایی داشته باشیم. بیاید تصور کنید پنج سال دیگه است. دوست دارید پنج سال دیگه چه اتفاق‌هایی براتون افتاده باشه.

مثلاً من دلم می‌خواد پنج سال دیگه بتونم خیلی راحت و سلیس به زبان انگلیسی حرف بزنم دو تا کتاب به‌جز وریا چاپ کرده باشم. فلان مبلغ رو پس‌انداز کنم، یه سفر خارجی رفته باشم، به چند تا از استان‌های ایران سفر کرده باشم، از لحاظ مذهبی به یه حد نرمال رسیده باشم، سخنور خوبی شده باشم که اینقدر موقع حرف‌زدن به پته پته نیفتم و... .

 

 

:::دو

 

برای رسیدن به این خواسته‌ها من باید برنامه بچینم درسته. میام اهداف با اولویت بالاتر رو انتخاب می‌کنم، برای من نوشتن کتاب جدید، زبان انگلیسی و پیشرفت از لحاظ مذهبی و فن بیان اولویت بالاتری دارند. پس این‌ها رو می‌ذارم توی اهداف امسالم. یادمون نره بقیۀ اهدافمون رو هم گوشۀ ذهنمون داریم و بی‌خیال رهاشون نمی‌کنیم.

 

برنامه‌ریزی دقیقاً شکل یه عکس می‌مونه که شما اول یه عکس که جلو روتون هست رو می‌بینید و بعد برای اینکه جزییات رو بهتر ببیند زوم می‌کنید روش. عکس بزرگتر چشم‌انداز پنج‌ساله و سالانۀ ماست و زوم کردن برنامه‌ریزی ماهانه و هفتگی و روزانه است.

 

ما الان اهداف سالانه رو مشخص کردیم. باید چکار کنیم روی اهدافمون تمرکز کنیم و چطوری می‌تونیم بهش دست پیدا کنیم. در واقع اون اهداف بزرگتر رو به برش‌های کوچک‌تر تقسیم می‌کنیم. من برای اینکه کتاب جدید بنویسم باید هر روز بنویسم. برای اینکه زبانم خوب بشه باید کتاب‌ها و ویدئو‌ها و فیلم‌ ببینم برای اینکه از لحاظ مذهبی پیشرفت کنم باید مطالعۀ مذهبی داشته باشم.

من با خودم گفتم اگر بتونم خودم رو مقید کنم که روزی ۱۰۰۰ کلمه بنویسم و وقت بذارم برای نوشتن بعد یک سال کتابم پیشرفت خوبی خواهد داشت. اگر روزی فقط پنج کلمۀ جدید انگلیسی یاد بگیرم و یه ویدئوی آموزشی که قبلاً بررسی کردم و به خوب بودنش پی بردم و اگر روزی یه فیلم تد ببینم و یه قسمت ۸ دقیقه‌ای انیمیشن ببینم بعد یک سال پیشرفت خیلی خوبی خواهم داشت. برای پیشرفت مذهبی چند تا کتاب که پرس‌وجو کردم رو توی برنامه‌ام می‌ذارم که بخونم.

الان باید برای هر روزم برنامه بچینم میام فقط ۵ تا از مهم‌ترین کارهام رو انتخاب می‌کنم و می‌ذارم توی برنامۀ روزنامه‌ام که برای من می‌شه این‌ها:

نوشتن روزی ۱۰۰۰ کلمه

خوندن زبان (۵ کلمۀ جدید، یه قسمت تد، یه انیمشن ۸ دقیقه‌ای و یه ویدئوی ۱۵ دقیقه‌ای)

خوندن بیست صفحه کتاب مذهبی بعد نماز صبح

آشپزی کردن ناهار و تمیزکاری

 

هیچ وقت نیاید کلی کار رو ردیف کنید برای روزتون. مثلاً بیست کار. شما نمی‌تونید به این حجم از کار برسید فقط به خودتون استرس وارد می‌کنید و وقتی از پسش بر نمیاید مغزتون مدام بهتون این پیغام رو می‌ده که نگفتم نمی‌تونی نگفتم دست بردار از این کارها. پس آسه آسه قدم بردارید تا به نتیجه‌های خوب برسید.

 

فردا اول اردی‌بهشت هست به‌نظرم همین امشب بیاید هدف‌های اردی‌بهشت ماه رو بنویسید. بعد بیاین اولویت‌بندیش کنید. به برش‌های کوچک‌تر تقسیمش کنید که چطوری می‌تونید بهشون برسید. و  برای فردا برنامه بریزید که چکارهایی کنید.

 

:::سه

چند تا کتاب که می‌تونه خیلی کمکتون کنه.

ما برای اینکه کارهامون رو انجام بدیم خیلی اهمال‌کاری می‌کنیم. دلیل این اهمال‌کاریی‌ها چیه. برای این کار برید سراغ کتاب «از شنبه» پیام‌بهرام‌پور. این کتاب به صورت رایگان پی‌دی‌افش با اجازۀ نویسنده توی نت وجود داره و می تونید دانلودش کنید.

 

کتاب دوم

کتاب برنامه‌ریزی به روش بولت ژورنال ترجمۀ زهرا نجاری می‌تونه کمکتون کنه که چطوری برنامه‌ریزی کنید.

 

کتاب سوم

کتاب خرده‌عادت‌ها می‌تونه بهتون این خودآگاهی رو بده که چرا باید برنامه ریزی کنیم و چطوری عادت‌های خوب بسازیم برای خودمون.

 

این سه کتاب رو بخونید تا بعد کتاب‌های بیشتری معرفی کنم بهتون. توی کتاب «از شنبه» هم چند تا کتاب خوب معرفی کرده که می‌تونه کمکتوون کنه!

 

 

 

 

پ ن: این هفته سعی کنید برنامه‌تون رو بچینید و با برنامه پیش برید تا هفتۀ دیگه دربارۀ چطوری برنامه‌هامون رو باکیفیت‌تر کنیم با هم صحبت کنیم.

  • گلی

هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی و عادت‌ها

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳ ب.ظ

‌‌‌

‌‌

برای خیلی از ماها پیش اومده که بارها و بارها برنامه‌ریزی کردیم؛ ولی نتونستیم بهش عمل کنیم و جا زدیم. اولش فکر می‌کنیم؛ چون دفترمون رنگی‌رنگی نیست چون بولت ژورنال نداریم چون خودکارهای رنگاوارنگ نداریم هدف‌هامون جلو نمی‌ره؛ برای همین شروع می‌کنیم و دفتر بولت ژورنال و رنگی‌رنگی می‌خریم. دوسه هفته که کار کردیم بازم درجا می‌زنیم و می‌گیم خب شاید نرم‌افزار بهتر از دفتر باشه و بعد کلی زمان تلف می‌کنیم و دنبال نرم‌افزارهای برنامه‌ریزی هستیم و یکی‌دوماه هم تا ما نرم‌افزار مطابق تقویم شمسی پیدا کنیم طول می‌کشه؛ ولی نرم‌افزار هم می‌تونه نهایت چهار ماه ما رو با برنامه کنه و بعد هم دوباره همون آش و همون کاسه است. واقعیت اینجاست که همۀ این‌ها بهانه‌هایی هست که مغز میاره برای فرار از منظم بودن. و در واقع مغز  این بهونه‌ها رو برای ما میفرسته که برای تنبلی خودش وقت بخره.

‌‌‌

‌‌

باید بهتون بگم مغز ما از اون موجودات تنبل تنبلاست که دلش می‌خواد همیشه مثل روال قبل کار کنه،‌ با هر تغییری مشکل داره و با هر چیز جدیدی مخالفه. شاید مغز ما یه رگ شیرازی داره شاید آدم درون‌گرا و خجالتی هست یا شایدم افسرده و رنجور شده. هر چیزی که هست باید مغزمون رو بهش پویایی و حرکت بدیم تا بتونیم جسممون هم شروع به حرکت کنه.

تا حالا براتون پیش اومده دلتون بخواد کاری رو انجام بدید؛ ولی یه صدایی توی مغزتون فقط نقاط منفی رو پررنگ می‌کنه و بهتون هشدار می‌ده این کار خطر داره یا خسته‌کننده است؟

من هر جمعه دوچرخه‌سواری می‌کنم. قبل از اون هر وقت دلم می‌کشید دوچرخه رو برمی‌داشتم و می‌رفتم پارک محلمون. هیچ‌وقت جرئت نداشتم بیشتر از اون پارک جلوتر برم. چون همیشه این ترس رو داشتم که اگر ماشین بهم زد چی؟ اگر نتونستم توی خیابون تعادلم رو حفظ کنم چی؟ اگر یکی مزاحمم شد چی؟ اگر... اگر...اگر...

الان که کمی دربارۀ رفتارهای شناختی مغز کتاب خوندم، متوجه شدم همۀ اون اخطارها برای این بود که مغز من می‌دونست اگر من برم چند محله بالاتر باید حواسم رو بیشتر جمع می‌کردم، جسمم بیشتر تلاش می‌کرد باید بیشتر رکاب می‌زدم و مغز این خستگی رو نمی‌تونست تحمل کنه برای همین مدام مغزمم بهم هشدار می‌داد که اینکار رو انجام نده.

منظم‌بودن همین هست. تو اگر بخوای منظم باشی باید زندگی آسونت رو رها کنی و تن بدی به کارهای سخت. مغز از اونجایی که تحمل این رنج رو نداره برای همین مدام هشدار می‌ده و برات بهونه می‌تراشه و تو رو سوق می‌ده به کارهای راحت‌تر. بهت می‌گه به‌جای درس خوندن تلویزیون ببین توی اینستا بچرخ و...

پس اولین دلیلی که ما نمی‌تونیم توی برنامه‌ریزی موفق باشیم تنبلی مغزمون هست. باید آروم‌آروم مغزمون رو آمادۀ تغییرات بزرگ کنیم.

 

 تا اینجا رو داشته باشید تا توی پست‌های بعدی براتون بگم چطوری هدف‌گذاری کنیم و طبق اون هدف‌گذاری‌ها برنامه بچینیم. اگر دلتون می‌خواد با این پست‌ها همراهم باشید ازتون می‌خوام تا پست بعدی که ان‌شاءالله شنبه می‌ذارمش. هدف‌های که می‌خواید سال ۹۹ بهش برسید رو توی یه تکه کاغذ بنویسید برای خودتون. تا روز شنبه طبق هدف‌هاتون برنامه‌ریزی کنید (:

 

 

 

 

پ ن: اعتراف می‌کنم این روزها اصلاً حالم خوب نیست. از اول هفته یه چیزی مثل خوره افتاده به جونم که نمی‌دونم چیه! اولش می‌خواستم بیام اینجا غر بزنم از دردهام بگم از اینکه چرا گوش شنوایی ندارم که براش بگم از دردهام؛ ولی دیدم چه فایده. و از اونجایی که غم مسری هست، تصمیم گرفتم به خودم و شما رحم کنم و به‌جای از درد گفتن یه کار مؤثرتر انجام بدم. می‌دونم نوشتن حالم رو خوب می‌کنه بهم حس مفید بودن می‌ده و نتیجۀ نوشتن شد این پست.

  • گلی

چرا آموزش توسعۀ فردی

دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۳۳ ب.ظ

قرار بود توی یه پست جداگونه بگم چرا اگر معلم ادبیات شدم؛ اول می‌رم سراغ کتاب‌های توسعۀ فردی و داستان و رمان توی اولویتم نیستند.

 

خب همه‌تون من رو می‌شناسید می‌دونید که چقدر رمان و داستان رو دوست دارم و خودمم یه وقتایی داستان می‌نویسم؛ پس نمی‌تونم بگم داستان و رمان بد هست. حرف من اینه داستان و رمان نباید توی اولویت‌های آموزشی من باشه.

 

بذارید یه مثال بزنم:

فرض کنید، شما فردا یه آزمون خیلی خیلی مهم دارید که آینده‌تون رو متحول می‌کنه و همزمان هم مثلاً  تیم ملی کشور توی جام جهانی بازی داره. شما می‌رید آزمون استخدامی یا می‌شینید فوتبال می‌بینید؟

 

هر دوتای اینکار برای شما مهم هست درسته؛ ولی اولویت زندگی‌تون اون مصاحبه هست. اگر مصاحبه رو بدید می‌تونید بازی رو بعداً ببینید و لذتش رو هم ببرید.

 

دقیقاً انتخاب بین کتاب‌های توسعۀ فردی و آموزشش و داستان و رمان همین اهمیت دادن اولویت‌هاست. رمان و داستان عالیه؛ ولی اولویت یه فرد نیست. اگر طرف یادبگیره توی زندگیش برنامه‌ریزی کنه می‌تونه داستان و رمان هم بخونه؛ ولی برعکسش درست در نمیاد.

 

 

و در آخر اینکه این‌قدری که کتاب‌های رشد فردی می‌تونه توی اجتماع کمک‌کنندۀ فرد باشه رمان و داستان نمی‌تونه.

 

این بود نظرات یک عدد نارنجی سراپاتقصیر از شیراز دلبر.

  • گلی

چرا برات این‌قدر مهم شده این چیزا دختر؟!

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ

اینستاگرام پر شده از آدم‌های موفق، آدم‌های پولدار و رنگی‌رنگی، آدم‌های پر از ماجراجویی‌هایی عجیب که ما معمولی‌ها اگر تا ته دنیا هم بدوییم بهشون نمی‌رسیم!

  • گلی

دختر لازانیایی

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۳۳ ب.ظ

این پست رو یادتون میاد؟

این روزها دارم خواهر قشنگ و دلبرش رو ویرایش می‌کنم. اسمش دختر لازانیایی هست. دعا کنید عاقبت به خیر شه (:

  • گلی

این هدف در حال تغییر است مطمناً.

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۳۴ ب.ظ

همیشه فکر می‌کردم اگر معلم ادبیات بشم، برای شاگردهام یه فهرست بلندبالا از رمان‌های خوب تهیه می‌کنم و روی دیوار کلاس نصبش می‌کنم که تا پایان سال همه با هم بخونیم  کتاب‌ها رو.

این روزها که خیلی کتاب‌های توسعه و رشد فردی می‌خونم، به این نتیجه رسیدم این کار خزترین کار ممکن هست. الان برنامه‌ام تغییر کرده اگر معلم شدم، حداقل سه جلسۀ تمام دربارۀ نظم و برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری باهاشون صحبت می‌کنم و اگر فرصتی پیش اومد می‌ریم سراغ رمان و داستان.

  • گلی

بهشون ظلم کردیم از بس بهشون گفتیم هیولا.

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۱ ب.ظ

دو شب پیش پدرم یه حملۀ قلبی رو پشت سر گذروند. توی همچین وضعیت‌هایی من مغزم هنگ می‌کنه و نمی‌دونم دقیقاً باید چکار کرد. تنها کاری که هم می‌کنم اینه که ذکر بگم و مسیری رو رفت‌وبرگشت برم و بیام. 

توی اون موقعیت که هنگ بودم، ریحانه، دختر هشت‌سالۀ داداشم اومد بغلم کرد و گفت: عمه، نگران نباش. چیزی نمی‌شه.

مگه قرار نبود که ما به این فسقلی‌ها روحیه بدیم و حواسمون بهشون باشه.

  • گلی

چالش نامه

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۳۷ ب.ظ

«زهراسادات عزیز جانم سلام.

با این نامه نمی‌خواهم راه و رسم نامه‌نوشتن را از سر گیرم.»

اما دلم می‌خواست این نامه را در روزهای آخر اسفند ۹۸ برای تو بنویسم و از تو به‌خاطر همۀ روزهایی که سعی کردی رشد کنی، یاد بگیری و بزرگ شوی تشکر کنم.

شاید در ظاهر سال ۹۸ موفقیت چشمگیری نداشتی؛ کتاب جدیدی چاپ نکردی، دماوند را فتح نکرده باشی، سفرهای ماجراجویانۀ خاصی نداشته باشی و در نهایت کار ویژۀ رزومه پر کنی انجام نداده باشی؛ ولی تو را برای همان قدم‌های کوچک که نتیجه‌اش را سال‌ها بعد می‌بینی تشکر می‌کنم. ممنون که برای خودت ارزش قائل شدی و برایش قدم برداشتی. ممنون که با خودت صادق بودی و ممنون برای اینکه خودت را دوست داشتی و برای رسیدن به هدف‌هایت تلاش کردی.

زهرای نازنینم، از تو می‌خواهم که همین مسیر را ادامه بدهی؛ اما با قدرت و اراده و انگیزۀ بیشتر. تو لایق خیلی چیزها هستی که باید همۀ آن‌ها را تجربه کنی. برای رسیدن به اهدافت تلاش کن و در این راه هیچ‌وقت از خدا غافل مشو. یادت باشد همۀ این قدم‌هایی که امسال برداشتی رزق و عنایت خدا به تو بوده؛ پس لحظه‌ای از یادش نبر و برای رسیدن به همۀ آرزوهایت فقط از او کمک بخواه.

 

 

دوستدار همیشگی تو مادر یحیی

 

 

فکر کنم اون‌قدر دیر نوشتمش که دیگه کسی باقی نموند برای دعوت.

ممنون از محبوبۀ شب و آقاگل برای دعوتشون🌷

  • گلی