آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

کتاب‌های شگفت‌انگیز آقای موریس

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۴۸ ب.ظ

::: یک


زندگی هر آدمی یه قصه است و برای خودش یه داستان هیجان‌انگیز و پر از اتفاق‌های ریزودرشت داره.


کتاب‌های شگفت‌انگیز آقای موریس قراره همین موضوع رو به ما بگه و توی این کتاب قراره قصۀ زندگی آقای موریس رو برامون تعریف کنه.


کتاب جالبی هست. خوندنش رو هم توصیه می‌کنم. نگاه خیلی‌خیلی قشنگی توی این کتاب به دنیا و حتی به کتاب و داستان‌خوانی وجود داره که باید حتماً خودتون بخونیدش. کتاب چون برای ردۀ سنی ۷ تا ۱۰ ساله‌هاست بهتر بود خانم مترجم کمی توی استفاده از کلمه‌های کودکانه بیشتر دقت می‌کرد؛ اما این از ارزش‌های کتاب چیزی کم نمی‌کنه. این کتاب رو خانم مائده اژه‌ا‌ی ترجمه کرده و انتشارات آرمای دوست داشتنی هم چاپش کرده.

آرمای عزیز، لطفاً در کتاب‌هات رو بدون براش کلی تبلیغ کن.


:::دو

موضوعی که این روزها زیادی بهش فکر می‌کنم و یه جورایی برام آزاردهنده شده اینه که چرا آدم‌ها کتاب‌های جدیدی را کشف نمی‌کنند. چرا همۀ صفحه‌های ایسنتاگرام و همۀ کتابفروشی‌ها و حتی همۀ انتشاراتی‌ها فقط روی یه تعداد محدودی کتاب تمرکز می‌کنند و همون‌ها رو تبلیغ می‌کنند.


انگار اینکه چه کتابی رو هم بخونی مد می‌شه. این فرصت رو به خودتون بدید که کتاب‌های تازه و نو و بکر رو پیدا کنید. توی کتابفروشی‌ها که می‌رید همون اول کاری نرید سراغ یه سری کتاب‌های خاص. کتاب‌ها رو ورق بزنید. کنار قفسه‌ها چند دقیقه بایستید بهشون نگاه کنید ببینید کدومش مهجور مونده برید سراغ اون کتاب‌ها.


به‌نظرم کتاب‌ها هم دل دارند. یه وقتایی از اینکه کسی سراغی ازشون نمی‌گیره دلشون می‌گیره و میرن اون ته‌مه‌ها خودشون رو قایم می‌کنند. خجالتی می‌شن؛ ولی شما این فرصت رو به کتاب‌ها و نویسنده‌ها و مترجم‌های تازه‌نفس بدید که خودشون رو بهتون نشون بدن. مطمئنم اون‌ها هم توی دلشون کلی قصه‌های محشر دارند، فقط باید بهشون فرصت بدیم تا از لاک خودشون بیرون بیان. به‌قول دوست عزیزی که البته ایشون هم الگوشون حافظ جان بوده بیایم: «دعای گوی غریبان جهان» باشیم همگی.


  • گلی

نظرات (۷)

این انتقاد درسته که توی اینستاگرام روی یه سری کتاب و انتشارات زیادی تاکید میشه ولی آدم باید بگرده کتاب خودش رو پیدا کنه که این خیلی زمان میبره. 
شایدم به خاطر مشکلات اقتصادی باشه که کمی ریسک کردن برای انتخاب کتاب رو سخت میکنه. 
پاسخ:
دقیقاً همین مسائل اقتصادی قدرت کشف رو ازمون گرفتن. موافقم باهات.
خود من همین دوسه روز پیش رفته بودم کتابفروشی هی می‌خواستم کتاب جدید و ناشناخته بردارم هی دستم نمی رفت.
مجبور شدم فقط دو سه تا کتاب ناشناخته بردارم تا بعد. یکیش همین کتابی که توی این پست معرفی کردم و الانم پشیمون نیستم؛ ولی گاهی اوقات هم شده کتاب ناشناخته برداشتم و خیلی توی ذوقم خورده.
فکر کنم تا قبل از اینکه مهارت کافی توی انتخاب کتاب رو پیدا کنیم ،استفاده از کتابهای کتابخونه عمومی خوب باشه. برام پیش اومده کتابی اونجا ببینم و بعد از امانت گرفتن فکر کنم خوبه بخرم و داشته باشمش.  اینم یه راهکاره دیگه 
پاسخ:
اتفاقاً راهکار عالیه. فقط یه مشکل داره حداقل برای ما شهرستانی‌ها و اینکه کتابخونه‌ها به‌روز نیستند.

کاش با کتابخونه‌ها آشتی کنیم حتی در حد همین که بری و فقط اونجا بشینی و فکر کنی.
آره کتابخونه شهر ما هم همین مشکل رو داره. اما خیلی آثار کلاسیک رو که اتفاقا خوندنش برای اهل مطالعه مهمه رو اغلب دارن. 
پاسخ:
ان‌شاءالله کتاب‌خونه‌های شهرمون پربار بشه.
من که تقریبا فقط از کتابخونه ها کتاب می گیرم! و اکثرا هم میذارم خودِ کتابا انتخابم کنند :) چون همیشه حوصلم نمی کشه از رو اون لیستی که دارم کتاب انتخاب کنم و بخونم!
ولی انیمیشن این کتابی که می گی رو دیدم. قشنگه! کتاب های پرنده آقای موریس.
پاسخ:
آفرین.

یکم یادبگیر زهراسادات لطفاً.
  • **هِلِناز **
  • باغ کتاب تهران رفتی ؟ 
    قسمت کودک و نوجوانش خوراکه ‌...
    هر بار میرم کلی شگفت زده میشم از اییین همه کتاب کودک و نوجوان...
    زمان من قشنگ یادمه ، کودکانه ترین کتاب ها کتابهای ژول ورن بود که من اول دبستان بودم خوندمشون و تقریبا پنجم دبستان بودم که کتابهای رولد دال افتاده بود رو بورس و بابام برام گرفت ولی از بس من کتاب های بزرگسال خونده بودم که اونها برام بی اهمیت بود انگار اون زمان... 
    تمام کودکیم با کتابهای بزرگسال گذشت رسما... 
    پاسخ:
    نه نرفتم متأسفانه.

    خب الان چه حسی داری که بچگی اینهمه بزرگسال می‌خوندی؟ مثلاً احساس ناراحتی که بچگی نکردی توی زمینۀ قصه‌خوانی و این‌ها؟
    خیلی وقته دلم می‌خواد متنی دربارۀ همین موضوع بنویسم. داستان‌های پاورقی‌ قدیم و کتاب‌های بازاری امروز. :|
    بعد از ماه رمضون فرصت بشه ان‌شاءالله درباره‌ش سعی می‌کنم بنویسم.
    .
    یه آقایی بود، هروقت می‌رفت کتابخونه، کنار کتاب‌های خودش یک کتاب هم تصادفی برمی‌داشت. دلش می‌خواست بدونه جریان زندگی چی براش در نظر گرفته. اتفاقاً یه وقتایی هم صیدای خوبی نصیبش می‌شد.

    پاسخ:
    ان‌شاءالله که فرصت بشه و بنویسید و ما هم لذت ببریم (:

    یعنی الان اون آقاهه نیستش دیگه؟
    چرا هستش. :)

    پاسخ:
    سلامت باشه ان‌شاءالله.