پاییز سال بعد بر می گردم
من و تابستان هیچ وقت دلمان بهم راه نداشت ، من از تابستان متنفر بودم و دقیقا از اردی بهشت زانوی غم بغل می گرفتم و شمارش معکوس می کردم که اینقدر تا تابستان مانده و کلی ال وبل های دیگر ، و از آن طرف تابستان انگار که بخواهد انتقام تمام آن بدو بیراه ها را از من بگیرد و انگار که یکجا چمبره زده باشد و منتظر ۳۱ خرداد باشد تا دقیقا راس ساعت ۰۰:۰۰ از نمی دانم کجا یکهو و ناغافل سر من هوار شود و داد بزند داااااااااالی و همان طور که نیشخند می زند و الف دالی ش را می کشد ، یکی یکی یک اتفاق بد از توی آستینش در می آورد که مثلا انتقام همه ی آن حس های بد را از من بگیرد ! البته تابستان امسال کمی مهربانتر بود انگار من و تابستان دیگر خیلی پیر شدیم برای این کینه توزی ها . من کمتر غر می زنم و تابستان کمتر از توی آستینش غم در می آورد که برایم رو کند .
ولی چیزی که هست ، این است که در همه ی این هزار و یک شب فاصله ی من از تو در تابستان ، فاصله هزار سال نوری می شود ، انگار تو رفته باشی که پاییز سال بعد برگردی !
- ۹۴/۰۴/۳۱