آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۲۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

می‌خواستم بگویم

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۲۹ ب.ظ

مثل رخت چرکی که

چنگش می‌زدی

با دست‌هایت

با آن همه رگِ آبی

روح مکدر ما را

آب بکش بی‌بی! 

حتی اگر همین حالا

با استخوان‌های سفید و سبک

با جمجمه‌ای کوچک و 

حفره‌هایی پُر از خاک 

خوابیده باشی 

میان آن همه قبر. 

خیلی چرکم بی‌بی!

دلم نسیم مطهر آن روزها را می‌خواهد

که می‌آمد و

جان همۀ لباس هایی را که شسته بودی 

تکان می‌داد.

دلم می‌خواهد

یک بار دیگر

با آن دهانی که بوی نعنا می‌داد

بلند می‌شدی و

چهار قل را

به روی سیاه همۀ بچه‌هایت فوت می‌کردی.

بی‌بی

بی‌بی

می‌خواستم

می‌خواستم بگویم

از وقتی که مردی

هنوز بغض هیچ‌کدام از پسرانت

نترکیده است

نعش دایی را

که از سوسنگرد آوردند،

گفتی مرد باشید و گریه نکنید!

این روسری سفید و بزرگی که زیر قرآن است

هنوز بوی حنای موهای تو را می‌دهد بی‌بی،

و من دلم می‌خواهد

از این‌جا

از این‌جایی که ایستادم

از کنار طاقچه

برای همه‌چیز گریه کنم!


نامت را بگذار وسط این شعر | محمدرضا شرفی خبوشان | انتشارات شهرستان ادب


  • گلی

نهنگ ها خودکشی کردند

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۵۵ ب.ظ

کاش روزنامه های فردا تیتر اولشان بنویسند: شانزده میلیون نهنگ خودکشی کردند!



پ ن: آنها می نویسند نهنگ، اما تو "امیر آقای جعفری" و هواداران رئیس جمهور محترم بخوانید رعیت!

  • گلی

فروغ فرخزاد

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۴ ب.ظ

 می‌بندمت به بند گران غم

تا سوی او دگر نکنی پرواز

ای مرغ دل که خسته و بی‌تابی

دمساز باش با غم "او" دمساز



پ ن: دارم عصر جمعه‌ایی فروغ می‌خونم، و توی دلم دعا می‌کنم رئیسی رأی بیاره(:

  • گلی

هی مرد بخند، تا دنیایمان رنگی بگیرد.

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۵۲ ب.ظ

پروردگارا !

با وجود دعاهای بسیارمان به درگاه تو، داریم همین‌طور جنگ‌هایمان را می‌بازیم. فردا باز نبردی در پیش داریم که واقعا مهم است. با تمام توانی که داریم، باز به یاری تو محتاجیم. برای همین می‌خواهم درخواستی کنم: نبرد فردا سوای بقیه است. جای بچه‌ها نیست. پس ناگزیرم استدعا کنم پسرت را به یاریمان نفرستی و خودت بیایی.



دعای کک، رهبر قبیلۀ کریکاس، قبل نبرد سال ۱۸۷۶ با افریکانسی‌ها

پ ن: عنوان خطاب به دکتر قالیباف است.


  • گلی

روحانی یا رئیسی؟

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۱۲ ب.ظ

::: یک

سال نود و سه وقتی می‌خواستم از رشتۀ مهندسی به ادبیات تغییر رشته بدهم، همه می‌گفتند اشتباه‌ترین کار ممکن را می‌کنی، چون مهندسی نرم افزار آینده روشن‌تری دارد. شاید حرفشان منطقی بود اما من عاشق ادبیات بودم و مطمئن بودم که در مهندسی هیچ آینده‌ای ندارم چون به نرم افزار قد ادبیات علاقه نداشتم. و مطمئن‌تر بودم که اگر در رشتۀ مهندسی نرم‌افزار بمانم سال‌ها روی یک مدار صفردرجه می‌چرخم. حالا سه سال از آن تصمیمم می‌گذرد و من خوشحالم که به حرف دلم گوش دادم و رفتم سراغ ادبیات. شاید اگر ادبیات نمی‌خواندم این‌قدر جدی به نوشتن فکر نمی‌کردم. شاید این چیزی که الان هستم و این امید به زندگی که در دلم هست هیچ‌وقت نبود. من یاد گرفتم که از هر جایی جلوی اشتباه را بگیرم منفعت است.


::: دو

سال نود و دو شاید خیلی از ما خام شعارهای روحانی شدیم و بهش رأی داده باشیم. روحانی چقدر خوب بازی با کلمات را بلد بود و ما هم فریب همین کلمات پرزرق و برق او را خوردیم. اما من در تمام این مدت یاد گرفتم که ریسک کنم و تصمیم‌های جدید بگیرم و به آدم های جدید با نگاه جدید اعتماد کنم، پس من به سید ابراهیم رئیسی رأی می‌دهم.


:::سه

همۀ ما مناظره‌ها را دیدیم و چقدر از بی‌ادبی بعضی از نامزدها حرص خوردیم، اگر به تحلیل‌ها و نقدهای بعد از مناظره‌ها دقت کرده باشید، همۀ منتقدها به ادب و متانت رئیسی اشاره کردند، من در وهلۀ اول به کسی که در شأن یک ملت با آن پیشینۀ فرهنگی رفتار کند، رأی می‌دهم .


::: چهار

یکی از ضعف‌های کشور ما نداشتن قانون درست و حسابی است، برای همین نبود قانون است که اینهمه دزدی و غارت و بی‌اخلاقی در کشور صورت می‌گیرد و آب از آب تکان نمی‌خورد. من مثل روز برایم روشن است که اگر آقای رئیسی رئیس‌جمهور شود، نمی‌تواند یک شبه همۀ این نابرابری‌ها را از بین ببرد چون در وهلۀ اول ما مجلس قویی را تحویل دولتمردان ندادیم ( از مجلسی که نماینده‌اش زل می‌زند توی چشم یک ملت و از فساد اقتصادی ددی جانش دفاع می‌کند قاعدتا نباید انتظار داشت که قانونی وضع کند که جلوی این بخور بخورها را بگیرد) ولی این هم برایم مثل روز روشن است که حداقل جناب رئیسی کارنامه اقتصادی پاکی دارد و تنها مورد سیاه اما خنده‌داری که جهانگیری در مناظره‌ها بهش اشاره کرد، همان نبات و پارچه‌های سبز است.


::: پنج

خانم دانشور یک جملۀ طلایی در کتاب سووشون خود دارد که می‌گوید: شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه‌چین ها بیاید، در این چهار سال به عینه دیدیم که دولت آقای بنفش، بیت‌المال را ارث پدری خود و اطرافیانش می‌داند و آن‌قدر معرفت ندارد که موقع غارت این ثروت، شلخته درو کند تا چیزی گیر بقیۀ شهروندها بیاید.


:::شش

هر وقت دیدید کسی برای پیش افتادن خودش از بقیۀ رقبا یک مشت خزعبلات تحویل مردم می‌دهد بدانید یک جای کارش بدجوری می‌لنگد. روحانی و طرفدارانش برای خراب کردن رئیسی متوصل شدند به دروغ و خیالبافی. مثلا گفتند که رئیسی اگر بیاید جنگ می‌شود، اگر رئیسی رئیس‌جمهور شود، وسط خیابان‌ها دیوار می‌کشند، رئیسی قاتل و جانی و فلان و بهمان است. من فقط در مورد آخری یک چیز می‌گویم و بقیۀ موارد را قضاوتش را می‌سپارم دست شما. تصور کنید همین الان که دارید این سطور را می‌خوانید داعش به ایران حمله کند و بعد از کلی خرابکاری و قتل تعدادی از مردم بعضی از شهرها، آن‌ها را دستگیر کنند، شما نسبت به این جماعت داعشی چه رفتاری می‌کنید؟ آیا خیلی احساسات سانتی‌مانتالی به خرج می‌دهید و آن‌ها را آزاد می‌کنید که هر  کاری که دلشان را خواست بکنند یا ...؟

سال ۶۲یی که آقای بنفش و دوستدارانش ازش حرف می‌زنند همین است که در بالا شرح دادم، به جای داعشی‌ها فقط آن روزها دارو دستۀ مسعود رجوی این بلا را سر مردم آوردند و حالا آقای بنفش دارد سنگ همان جماعت رجوی را به سینه می‌زند.


:::هفت

در این روزها خیلی از هنرمندان ما از روحانی حمایت کردند، اما یک چیزی را شاید دقت نکردید؛ اینکه همۀ هنرمندها در همۀ بیانیه هایشان به این نکته اشاره کردند که روحانی به وعده‌هایش عمل نکرد اما بخاطر فلان کس و بهمان کس ما همچنان به روحانی رأی می‌دهیم. شاید هنرمندها نفسشان از جای گرم بلند می‌شود که چهار سال عقبگرد ما را ندیدند و باز بخاطر فلانی و بهمانی دوباره به روحانی اعتماد می‌کنند.

اما چرا در همین چهار سال کسی به فکر مردم نبود، چرا هیچ‌کدام از این هنرمندها به فلانی و بهمانی متوصل نشدند برای ایجاد شرایط بهتر مردم، مگر در هر کشوری مهم‌تر از حال خوب مردم هم سراغ داریم؟ تا کی مردم باید با طناب پوسیدۀ فلانی‌‌ها و بهمانی‌ها به چاه بروند.


::: هشت

من به کسی رأی می‌دهم که دغدغه‌اش همۀ مردم باشد نه فقط تعداد کمی از مردم.


::: نه

لطفا رأی بدید، حتی اگر رأیتون سفید هست بازم برید و پای صندوق رأی سفیدتون رو بندازید.


::: ده

این را هم بخوانید




  • گلی

شما رو نمی دونم ولی من با این فیلم بغض کردم

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۰۹ ب.ظ


 

  • گلی

دلم گرفت در این هیاهو

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۱۹ ب.ظ

دو سال پیش در حوزه ادبیات سه کتاب عجیب ذهن من را به خودشان درگیر کرد و تا دو سال درگیر این سه کتاب بودم. دوتایش به شکل عجیبی کتاب‌های زرد و عامه‌پسندی بودند که اتفاقا دو انتشارات معتبر نشرچشمه و نیستان آن‌ها را چاپ کردند. یکی کتاب " پاییز فصل آخر سال است" و دیگری کتاب "پنجشنبه فیروزه‌ای". دو سال پیش وقتی آمار فروش این دو کتاب را دیدم برق از سرم پرید باور کردنی نبود در مدت خیلی خیلی خیلی کوتاهی به چاپ‌های متعدد رسیدند در حالیکه هیچ ارزش ادبی نداشتند. و از آن‌طرف آن کتاب سومی بسیار کتاب خوبی بود ولی دیده نشد. یعنی فکر کنم هنوز که هنوز باشد در همان چاپ اولش مانده. از آنجایی که با وجود اینستاگرام خیلی سریع یک کتاب مد می‌شود تنها کاری که شاید به نظرم درست آمد، گفتن نظرم درباره این دو کتاب در همان فضای اینستاگرام بود. پس شروع کردم به نقد کردن کتاب‌ها، جواب‌هایی که گرفتم این‌ها بود: " تو حسودی می‌کنی"، "چون کتاب خودت چاپ نشده این حرف‌ها را می‌زنی"، "عغده‌ای"، "بی‌سواد، بی‌منطق" و... یک بار به یکی از این نویسنده‌ها گفتم باور کن اگر کتاب  "ماه بر فراز مانیفست "را بخوانی کتاب بعدیت خیلی بهتر از این می‌شود و از این عامه پسندی در می‌آید ولی خب نویسنده محترم فکر کرد دارم مسخره‌اش می‌کنم. باور کنید من از سرخیرخواهی آن کتاب نوجوان را معرفی کردم و اصلا قصدم مسخره کردن نبود. یک جای دیگر گفتم خب به سلیقه مخاطب‌ها رحم نمی‌کنید دلتان به حال آن درخت‌های بیچاره بسوزد که برای دو کتاب نه چندان قوی دارد از بین می‌روند. ولی خب گوش شنوایی نبود.

 جالب قضیه اینجاست جایزه جلال آن سال هم رسید به کتاب اولی. و جایزه شهید غنی‌پور هم به کتاب دومی و آن کتاب سومی فقط در حد نامزد جشنواره‌ها باقی ماند.

دو سال پیش فهمیدم بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است بعضی‌ها دوست دارند کتاب عامه‌پسند بخوانند و من کی باشم که بخواهم ذائقۀ مردم را تغییر بدهم و اصلا قطع شدن درخت‌ها دقیقا به من چه ربطی دارد.

 

حکایت این روزها و حال و هوای انتخاباتی، من را یاد دو سال پیش انداخت اینکه انگار برای مردم فرقی ندارد که رئیس‌جمهورشان چه کسی باشد. برایشان این مهم است که همراه تب اینستاگرام از یک شخص به خصوص حمایت ‌کنند حالا حتی اگر  در این چهار سال امتحانش را به بدترین شکل پس داده باشد.  حالا هی من بیایم داد بزنم آزموده را آزمودن خطاست، یا صدایم را بالاتر ببرم که خانم و آقای سلبریتی ممنون که در انتخابات شرکت می‌کنید ولی به جای حمایت از یک نفر به خصوص به مردم یاد بدهید که با قدرت فکر خودشان به نتیجه برسند (ما نتیجه اعتمادمان به رأی و فکر شما را در انتخابات مجلس دیدیم، دیدیم نماینده‌ای که شما ازش حمایت کردید چطور بی‌قانونی را حق و سهم خودش می‌دانست) یا حتی‌تر با صدای بلندتری داد بزنم این جنگی که آقای محترم رئیس‌جمهور ازشان حرف می‌زنند یک جنگ روانی بیش نیست، برای گدایی یک رأی بیشتر، جنگ واقعی بین ایران و کشورهای اجنبی نیست، جنگ واقعی ایران یک روز بین خود مردم ایران اتفاق می‌افتد آن هم بخاطر فقر و نداری، آنهم برای بیکاری جوانان.

حالا تو هی داد بزن به قرآن ما هم دنبال صلح هستیم، ولی نه اینکه ما تمام تلاش‌های دانشمندان را بگذاریم در کوزه آبش را بخوریم و ابر قدرت‌ها هر روز تحریم‌هایشان را بر ما بیشتر کنند.اینکه همه انرژی هسته‌ای داشته باشند و ما نه اسمش صلح نیست رفقا. به خاطر آر فجایع سرخ‌پوست‌ها را و وقایع سیاه‌پوست‌ها.

من هر چقدر بیشتر داد بزنم و بیشتر خودم را به آب و آتش بزنم که اینکه انرژی هسته‌ای ما را تحریم کردند مثل این است که یک روز کدخدا برای تحریم بگوید هیچ نویسنده و شاعر ایرانی دیگر حق نوشتن و سرودن ندارد، انگار کمتر نتیجه می‌گیرم.

خب چه کاری است وقتی هنرمندهای ما دوست دارند سوپرمن، اتفاق‌ها باشند و مردم در فقر و نداری دست و پا بزنند بعد ژست خیرخواهانه بگیرند و  یک بازارچه خیریه تشکیل بدهند و از لنز دوربین‌ها شعار انسان دوستی بدهند و از آن طرف به کسی رأی بدهند که دردی از دردهای ملت دوا نکرد.

خانم و آقای هنرمند فرهیخته، به یاد آر که شأن مردم ایران ترحم نیست، آن بازارچۀ خیریه‌ای که تو برای فقر و بدبختی و تنگدستی مردم تشکیل می‌دهی و آن نگاه پرترحمی که به این جماعت می‌کنی حق این جماعت نیست. اگر روز انتخابات درست انتخاب کرده بودی الان برابری اجتماعی کمترین حق شهروندی آن آدم‌هایی است که با کلی پز روشنفکری روی سرشان دست ترحم می‌کشی.

آقای رئیس‌جمهور حداقل حق شهروندی من، بعد از کلی درس خواندن و بدبختی و در به دری  داشتن یک شغل با درآمد متوسط است، شادی را زمانی شما به من هدیه می‌دهید که برای من شغل ایجاد کنید.

حالا هی من داد بزنم که ملت محض رضای خدا درست ببینید و انتخاب کنید انگار کسی توی این همهمۀ انتخاباتی نمی‌شنود.

 

 

  • گلی

نتیجه اخلاقی بعد از مناظره ها

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۴۲ ب.ظ

عجب صبری خدا دارد. 

  • گلی

میلادش مبارک(:

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۴۰ ب.ظ
بهترین دلیل اتهام جمعه‌ها
گفته‌اند می‌رسی، کدام جمعه؟ ها؟

گفته‌اند می‌رسی و من هنوز هم
چارشنبه‌ها به انضمام جمعه‌ها-

هفت روز هفته را مرور می‌کنم
تا فرج کنی در ازدحام جمعه‌ها

انتظار، انتظار، اشک، اشک، اشک
ندبه، ندبه، ندبه و تمام جمعه‌ها


می‌روند و تو هنوز برنگشته‌ای
بوی مرگ می‌دهد مشام جمعه‌ها

در محل ما ظهور خیر می‌کنند
پنج‌شنبه‌ها به احترام جمعه‌ها

نه تو نیستی و باز فال‌گیرها
رخنه کرده‌اند در مرام جمعه‌ها

و نگاه تو هنوز خاک می‌خورد
در تفنگ خالی امام‌جمعه‌ها


دکتر محمد مرادی


::: دکتر محمد مرادی جدیدا هم کتابشون در انتشارات شهرستان ادب چاپ شده، البته این شعر در کتاب دیگر ایشون هست(:




  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۰
  • گلی

روحانی متشکریم

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۸ ب.ظ

بسکه نشستیم و رفتن آدمها رو دیدیم، دیگه خسته شدیم. کاش اصلا یکی پیدا می شد همه بلیت‌های رفت رو می‌گرفت و پاره می‌کرد. کاش یک روز برسه کسی بخاطر مسائل اقتصادی مهاجرت نکنه.

کاش یک روز برسه، که اونقدر با معرفت بشیم و به این شعور برسیم، که ما مردم یه کشور جزو یه خانواده هستیم، و به جای اینکه فقط به فکر خودمون و اطرافیانمون باشیم، وسط اون بخور بخورهامون یادی هم از بقیه اعضای خانواده کنیم، اونقدر وقیح نباشیم که حقوق نجومی بگیریم و بعد زل بزنیم تو چشم بقیه اعضای خانواده و بگیم دارم حقمون رو از انقلاب می گیریم. اونقدر وقیح نباشیم که نخبه هامون بخاطر داشتن یه زندگی معمولی مهاجرت کنند و بعد یه سری بی سواد بخاطر رانت و پارتی لای پر قو بزرگ شند.



  • گلی