آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

به نوجوانان گفتن، از نوجوانان شنیدن ۳

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۰۱ ب.ظ

:::یک

ماها در خیلی از رابطه‌هایمان (رابطۀ والدفرزندی و رابطۀ عاطفی‌عشقی و رابطه‌های اجتماعی) وقتی از هم ناراحت یا عصبانی هستیم معمولاً چند موضع می‌گیرم: یا پرخاشگری می‌کنیم یا سکوت می‌کنیم.
در این کتاب قرار است به‌جای داد و هوار و ناراحتی از هم، یاد بگیریم که با هم حرف بزنیم و دربارۀ خواسته‌ها و انتظارهایمان از هم در آن موقعیت خاص صحبت کنیم.
بیشتر مثال‌های کتاب روی رابطۀ والدفرزندی هست؛ ولی می‌شود مثال‌هایش را به بقیۀ رابطه‌های اجتماعی هم تعمیم داد. کتاب خواندنی و کاربردی است و مطمئناً برای رابطۀ والدها و نوجوان‌ها و حتی مربیان و معلم‌ها راهگشاست.

 

:::دو

بچه که بودم با خواهرم که دعوایم می‌شد وسط جیغ‌جیغ کردن‌ها و بالاو پایین پریدن‌های من، او می‌نشست یک گوشه و سکوت می‌کرد. من بیشتر عصبانی می‌شدم. دلم می‌خواست حداقل چیزی بگوید که دلم خنک شود از حرص خوردنش؛ ولی سکوت می‌کرد و من بیشتر حرص می‌خوردم. به‌نظرم یکی از شکنجه‌های عصر جدید سکوت آدم‌ها در برابر هم است. اینکه بدون هیچ دلیلی بنشینی یک گوشه و سکوت کنی بی‌رحمانه‌ترین شکنجه برای طرف مقابلت است. کاش یاد بگیریم کلمه‌هایمان را خرج کنیم و با هم حرف بزنیم. دربارۀ خواسته‌ها و انتظارهایمان از هم حرف بزنیم و کلمه‌ها و حرف‌هایمان را نگذاریم برای روز مبادا. کلمه‌هایمان را بپاشیم به روی هم تا نور شوند تا سبز شوند تا پله شوند تا بتوانیم خودمان را از کلمه‌هایمان بالا بکشیم و  بهم برسیم و با سر انگشت‌هایمان روی صورت‌های هم لبخند بکشیم.

 

 

 

 

  • گلی

آسمان‌دریای جنگل‌کوه من

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۶ ق.ظ

این روزها بیشتر از هر وقت دیگری خوشحال‌ و ناراحتم. یعنی در عین حالی که می‌توانم به هزارویک دلیل شاد باشم به هزارویک دلیل دیگر می‌توانم غمگین باشم و آنقدر در خودم فرو روم که قطره شوم که ذوب شوم که دیگر نباشم. مثل همان جایی که قیصر می‌گوید:

ای شکوه بی‌کران اندوه من

آسمان‌دریای، جنگل‌کوه من!

همین‌قدر غریب و همین‌قدر مبهمم این روزها.

یا همان طوری که فروغ برای ابراهیمش می‌نویسد: حس می‌کنم که فشار گیج‌کننده‌ای در زیر پوستم وجود دارد، می‌خواهم همه‌چیز را سوراخ کنم و هرچه ممکن است فرو بروم. می‌خواهم به اعماق زمین برسم. عشق من در آن‌جاست، در آن‌جایی که دانه‌ها سبز می‌شوند و ریشه‌ها به هم می‌رسند و آفرینش در میان پوسیدگی، خود را ادامه می‌دهد، گویی بدن من یک شکل موقتی و زودگذر آن است. می‌خواهم به اصلش برسم. می‌خواهم قلبم را مثل یک میوۀ رسیده به همۀ شاخه‌های درختان آویزان کنم.


 

 

 

  • گلی

یادت باشد

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۲ ب.ظ

‌‌یک

‌‌

‌چند هفته می‌شد که به‌طور مرتب نقد منفی از  کتاب «یادت باشد» می‌خوندم. برای همین کنجکاو شدم که کتاب رو بخونم ببینم اینهمه نقد منفی اونم به‌خاطر بیان احساسات راوی برای چیه دقیقاً. یعنی ملت یکجوری می‌گفتن که رومون نشد کتاب رو ادامه بدیم و این چه شکل ابراز علاقه از نوع مذهبی هست که من فکر می‌کردم الان کتاب پر از صحنه‌های معاشقه است اونم از نوع فرانسوی‌ش.

کتاب رو برای رفع کنجکاوی خوندم و چقدر این کتاب رقیق و لطیف بود. راستش رو بخواید اصلاً دلیل اونهمه نقد منفی رو نفهمیدم. مثلاً توی یکی از نقدها یکی گفته بود چرا نویسنده فلان صحبت آقای داماد وقتی عسل رو گذاشته دهن عروس خانم رو توی کتاب آورده و اصلاً در شأن کتاب شهدا این جور نوشته‌ها نیست و نویسنده بیشتر دلش می‌خواسته با این نوع خاطره‌گویی‌ها کتاب رو ببره به سمت جلب توجه مخاطب عام و خواننده‌های بیشتری برای خودش جمع کنه. دروغ چرا الان به هر کدوم از اون نقدها که فکر می‌کنم همزمان هم دهنم وا می‌مونه هم خنده‌ام می‌گیره.‌

‌دو

واقعیتش اینه که ما نقد کردن ٍآثار ادبی رو بلد نیستیم. نمی‌دونیم باید بر چه اساسی اثری رو نقد کرد و موقع نقدکردن چه مؤلفه‌هایی رو در نظر گرفت. مثلاً نمی‌دونیم اثری که به شکل خاطره نوشته شده رو نمی‌شه با نگاه داستانی نقد کرد. یا حتی مثلاً برای آثار شهدا که کار می‌شه نمی‌تونیم کتاب یه شهید بیست‌واندی ساله رو با کتاب سردار جنگی مقایسه کنیم و بگیم از لحاظ محتوایی کدومش قوی‌تره؛ چون اصلاً جهان‌زیستی یه جوون بیست‌واندی ساله با یه فرد شصت ساله فرق داره. نمی‌دونیم وقتی قراره زندگی شخصی و خصوصی یه نفر رو کتاب کنیم قراره سبک زندگیش رو پررنگ‌تر نشون بدیم نه رشادت‌های رزمی‌ش رو. به‌خاطر همین دست به نقدهایی می‌زنیم که بیشتر شبیه طنزه تا نقد.

موضوع جالب‌تر برای من اینه که ما معمولاً نویسنده یا حتی انتشارات رو نقد می‌کنیم نه اثر رو. این دردناک‌ترین قسمت ماجرای نقد کتاب‌هاست. برای همین وقتی می‌خوایم اثری رو نقد کنیم خیلی اتفاق‌ها دست به دست هم می‌ده که نقد منصفانه‌ای نداشته باشیم.

 

 

  • گلی

این رنج‌های نجیب

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ق.ظ

در باورهای یهودی درختی وجود دارد که تو می‌توانی رنج خودت را از تنت جدا و به آن آویزان کنی و در عوض یکی از رنج‌های آویزان از درخت را برداری. می‌گویند هر کسی که به آن درخت رسید وقتی رنجش را از تن جدا کرد دورتادور درخت می‌چرخد تا رنجی کمتر از رنج خودش پیدا کند؛ ولی رنجی کمتر پیدا نمی‌کند و در نهایت همان رنج را برمی‌دارد. ‌‌

 

آدمیزاد با رنج معنا پیدا می‌کند. با رنج‌هایش رشد می‌کند و حتی با رنج‌هایش به خدا می‌رسد؛ اما کاش می‌شد گاهی اوقات رنج‌ها را از تن جدا و جایی آویزانشان کنیم تا باد همۀ آنها را با خود ببرد.

‌‌

  • گلی