به نوجوانان گفتن، از نوجوانان شنیدن ۳
:::یک
ماها در خیلی از رابطههایمان (رابطۀ والدفرزندی و رابطۀ عاطفیعشقی و رابطههای اجتماعی) وقتی از هم ناراحت یا عصبانی هستیم معمولاً چند موضع میگیرم: یا پرخاشگری میکنیم یا سکوت میکنیم.
در این کتاب قرار است بهجای داد و هوار و ناراحتی از هم، یاد بگیریم که با هم حرف بزنیم و دربارۀ خواستهها و انتظارهایمان از هم در آن موقعیت خاص صحبت کنیم.
بیشتر مثالهای کتاب روی رابطۀ والدفرزندی هست؛ ولی میشود مثالهایش را به بقیۀ رابطههای اجتماعی هم تعمیم داد. کتاب خواندنی و کاربردی است و مطمئناً برای رابطۀ والدها و نوجوانها و حتی مربیان و معلمها راهگشاست.
:::دو
بچه که بودم با خواهرم که دعوایم میشد وسط جیغجیغ کردنها و بالاو پایین پریدنهای من، او مینشست یک گوشه و سکوت میکرد. من بیشتر عصبانی میشدم. دلم میخواست حداقل چیزی بگوید که دلم خنک شود از حرص خوردنش؛ ولی سکوت میکرد و من بیشتر حرص میخوردم. بهنظرم یکی از شکنجههای عصر جدید سکوت آدمها در برابر هم است. اینکه بدون هیچ دلیلی بنشینی یک گوشه و سکوت کنی بیرحمانهترین شکنجه برای طرف مقابلت است. کاش یاد بگیریم کلمههایمان را خرج کنیم و با هم حرف بزنیم. دربارۀ خواستهها و انتظارهایمان از هم حرف بزنیم و کلمهها و حرفهایمان را نگذاریم برای روز مبادا. کلمههایمان را بپاشیم به روی هم تا نور شوند تا سبز شوند تا پله شوند تا بتوانیم خودمان را از کلمههایمان بالا بکشیم و بهم برسیم و با سر انگشتهایمان روی صورتهای هم لبخند بکشیم.
- ۹۹/۰۳/۲۷
یه وقتایی که واقعا نمیدونی چی بگی تا خودت آتیشیتر نشی، مجبوری سکوت کنی!
من از حرف زدن هیچ خیری ندیدم واقعاً
چون یا برعکس برداشت کردند، یا اون طور که دلشون خواست! نه اون چیری که من میگم!