آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

شاید باورتون نشه؛ ولی یه ماهه دارم دنبال کتاب‌های کودک خوب مناسب روز غدیر می‌گردم؛ ولی نیست که نیست. اون کتاب‌هایی که هم هست واقعاً اونقدر به درد بخور نیستند که بشه معرفیش کرد.فکر کنم همیشه اینجا و اونجا غر این رو زدم که ما داستان مذهبی خوب کودک و نوجوان کم داریم. همیشه هم گفتم اگر دغدغه‌های مذهبی دارید کودکان رو دریابید و فکری به‌حال خوراک فرهنگی این قشر کنید. همیشه هم تمام تلاشم رو کردم که دوست‌های مذهبی صاحب قلمم رو تشویق کنم که برای بچه ها بنویسند؛ ولی خب هیچ‌وقت به توصیه‌های ارزشمند من توجهی نکردند: آیکون به راستی چرا؟

 

اگر تا الان گوش ندادید؛ ولی تهران هستید و وقت آزاد هم دارید حتماً کلاس‌های خانم کلر ژبرت رو شرکت کنید. حرف من رو که گوش ندادید؛ ولی شاید اونقدر صحبت‌های خانم نویسنده سر ذوقتون آورد و علاقمند شدید که دست به قلم شدید و شروع کردید به نوشتن.

جای منم خالی کنید سرکلاستون.

  • گلی

یک اعتراف زشت

شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۲۷ ب.ظ

خیلی وقت‌ها اونقدر حس و حال یه کتاب رو دوست دارم و دلم می‌خواد اون حس و حال رو بقیه هم لمس کنند که یادم میره ما با خارجی‌ها کلی تفاوت فرهنگی داریم و ممکنه بخش کوچکی از اون کتاب مناسب بچه‌های ما توی ایران نباشه. پس لطفاً هر جایی دیدید من کتابی معرفی کردم؛ مخصوصاً کتاب کودک و نوجوان و قصد داشتید کتاب رو به یه کودک و نوجوان ایرانی هدیه بدید لطفاً و خواهشاً خودتون از قبل کتاب رو مطالعه کنید و بعد هدیه بدید.

 

 

با تشکر.

  • گلی

به قول آقاگل با هم حرف بزنیم.

پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۲۶ ب.ظ

چند وقت پیش هو مورو یه کامنت برام گذاشت که: « گویا برای من کامنتی گذاشته و من اصلاً جوابش ندادم». و هو مورو هم برای این رفتار من خیلی ناراحت شده. اول اینکه من از همین جا بازم ازش معذرت می خوام.

و اما بعد...

راستش رو بخواید اصلاً یادم نمیاد همچین چیزی رو. درسته من معمولاً آدم سردی هستم؛ ولی معمولاً کامنت‌ها رو سعی می‌کنم با روی خوش جواب بدم. البته می‌دونم یه وقتایی خیلی دیر جواب می‌دم؛ ولی تمام تلاشم رو می کنم که بد رفتاری نکنم یا سرد نباشم.

این کامنت هومورو عجیب من به فکر فرو برد. یه وقتایی ما برای یه سری اتفاق‌ها یه سری برداشت‌ها از بعضی از آدم‌ها می‌کنیم که بعداً می‌فهیم شاید ما برداشت بد کردیم. برای من خیلی پیش اومده از این شکل اتفاق‌ها. یعنی پیش اومده که به‌خاطر یه رفتاری با خودم می‌گم فلانی چرا خودش رو می‌گیره و... . 

داشتم فکر می‌کردم کاش بیایم دربارۀ همچین اتفاق‌هایی به‌جایی اینکه به دل بگیریم درباره‌ش با طرف مقابلمون حرف بزنیم. شاید این طوری سؤتفاهم‌های بینمون برطرف بشه.

می‌تونیم اصلاً به‌صورت یه چالش بهش نگاه کنیم و بگیم که آیا تا حالا شده از دوستای مجازیمون به خاطر بعضی از حرف‌ها و کارهاشون ناراحت بشیم و توی رودروایستی نتونستیم بهشون بگیم.

 

من از خودم شروع می‌کنم. لطفاً بیاید بهم بگید تا حالا شده من کاری کرده باشم یا حرفی زده باشم که باعث ناراحتی شما شده باشه.

بدون رودروایستی بگید بهم. اگر دوست هم ندارید ناشناس بهم بگید.

  • گلی

مامان یحیی و تجربه‌های سالم‌ زندگی کردن

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۱۹ ب.ظ

خب یکم بریم توی نقش خانم خونه و این حرف‌ها.

 

خب همه‌مون دیگه در جریان هستیم که این روزها کیفیت همه‌چیز اومده پایین و از اون ور قیمت‌ها تا فلک هم رفته: آیکون با روحانی تا ته درۀ بدبختی. می‌دونم این روزها با توجه به زندگی شهرنشینی خیلی نمی‌تونیم زندگی سالمی از لحاظ تغذیه داشته باشیم؛ چون همه‌چی شیمیایی شده و اینها؛ ولی تا حدودی می‌شه هنوز تغذیۀ سالمی داشت. اگر سعی کنیم مثل قدیمی‌ها یه سری مواد غذایی‌مون رو خودمون تهیه کنیم.

رب از اون موادغذایی پرمصرف هست برای ما ایرانی‌ها. با افزایش قیمت‌ها، قیمت قوطی یه رب بزرگ (فکر کنم یه کیلویی باشند) شده بیست تومن اونم با مارک‌ها داغون. فرض کنیم گوجه کیلویی شش تومنه. شما پنج کیلو گوجه که بگیرید میشه سی تومن. از این پنج کیلو گوجه حداقل چهار کیلو رب گوجه در میاد. یعنی اگر بخواید چهار کیلو رب بگیرید می‌شه هشتاد تومن؛ ولی با سی تومن می‌تونید چهار کیلو  رب خوشمزۀ خونگی تهیه کنید و پنجاه تومن هم صرفه‌جویی کنید و از همه مهم‌تر سالم‌تر زندگی کنید. 

امروز می‌خوام تجربۀ رب گوجۀ خونگی درست‌کردن رو باهاتون شریک شم.

ما اومدیم از سر کوچه پنج کیلو گوجه خریدیم. شستیم و خردش کردیم. بعد همراه با چند حبه سیر ریختیم توی مخلوط کن و ریزریزش کردیم. بعد توی قابلمه ریخیتم و بهش نمک و  فلفل زدیم و گذاشتیم خوب بپزه. حدود دوسه ساعت یا شایدم یه کم بیشتر یا کمتر. بعد مواد رو گذاشتیم تا سرد شد. وقتی خوب سرد شد. مجدداً توی مخلوط کن ریختیم تا موادمون یه دست بشه و باز گذاشتیم یه نیم ساعتی بپزه. و بعد از نیم ساعت شما یه رب خونگی سالم دارید.

 

می دونم این گوجه‌ها هم کلی مواد شیمیایی بهش زدن؛ ولی حداقل با این رب گوجه که خودمون درست می‌کنیم یکی از مراحل مواد شیمیایی رو حذف می‌کنیم توی خوراکی‌هامون.

 

 

 

 

  • گلی

جای خالی

شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۰۵ ق.ظ

بچه‌ها توی هر سنی که باشند کلی سؤال‌های جورواجور توی چنته دارند تا ما رو به چالش بکشند. ما به‌عنوان والد یا عمه، خاله، عمو و دایی یا حتی معلم باید آمادگی هرگونه پرسش از طرف اون‌ها رو داشته باشیم. یکی از این سؤال‌ها، پرسش دربارۀ مرگ هست یا حتی ممکن هست ما بچه‌هایی رو دور و بر خودمون داشته باشیم که عزیزی رو از دست داده باشه. کتاب‌ها همیشه می‌تونه یاری دهندۀ ما توی موقعیت‌های سخت باشه. یه فهرست از کتاب آماده کردیم که می‌تونه به سؤال‌های بچه‌ها دربارۀ مرگ جواب بده یا اون‌ها رو توی موقعیت همدلی قرار بده. به‌نظرم بد نیست که یه سری به این فهرست بزنیم شاید یه روزی به کارمون اومد. از اینجا می‌تونید این فهرست و معرفی‌شون رو ببیند.

  • گلی

کی به کیه؟

جمعه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۰۰ ق.ظ

هر کدوم از صفحه‌های دخترهای نازدار اینستاگرام رو که باز می‌کنی یا مادر تمام گربه‌های شهرن یا حامی حقوق جغدها یا نگهبان روباه‌های نارنجی شهر. برای اینکه از قافله عقب نیفتم منم حامی حقوق تمام خرهای درون مردم این سرزمینم.  

  • گلی

خدا بهم رحم کنه.

شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۳ ق.ظ
:::یک

کور شم اگر بخوام دروغ بگم. من در تمام این سال‌ها به نتیجۀ ژرفی رسیدم و اینکه محاله دربارۀ کسی یا چیزی قضاوت کنی و سر خودت نیاد.



:::دو

یکی‌دو سال پیش به‌شدت آدم غروغرو و نق‌نقویی بودم. یعنی خیال می‌کردم نقد می‌کنم؛ ولی در معنای واقعی کلمه غرغرو بودم. آدم غرغرو با منتقد فرق داره. منتقد خیلی آروم و متین بدون هیاهو توی یه محفل خصوصی کسی یا چیزی رو نقد می‌کنه؛ ولی نق‌نقو براش جا و مکان مهم نیست و فقط به قصد نابودکردن طرف حرفش رو می‌زنه.



:::سه
چند روزه با یه آدم غروغرو و بی‌منطق شبیه دو سال پیش خودم طرف شدم و فقط دارم به اسم نقد ازش اراجیف می‌شنوم.
حالا منم یه دنده و خر می‌شینم باهاش بحث‌های صدمن یه غاز می‌کنم.


:::چهار
حالا خیال نکنید همیشه دربارۀ موضوع‌های کلان دچار این آزمایش الهی می‌شیم نه. یه وقت‌هایی ما برای موضوعات ریزی که اصلاً به چشم نمیاد هم شامل این امتحان ژرف می‌شیم و جوری حالمون گرفته می‌شه که بیا و ببین. مثلاً هفتۀ پیش به یه بنده خدایی گفتم چرا فلان کلمه که جمع هست رو دوباره جمع بستی. تو یه بی‌سواد تمام عیاری و  فلان و بهمان. امروز توی یکی از متن‌هام که برای یه شرکت بازاریابی فرستاده بودم دیدم نوشتم «اوقات‌ها». یعنی خفت بالاتر از این.




  • گلی

یه جوری خسته‌ام انگار کوه کندم.

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۲۶ ب.ظ

:::یک

توی خانوادهٔ مادری و پدری معروفیم به اینکه بچه‌های فلانی ضد انقلابن. بین دوست‌هامون معروفیم به آدم‌های حکومت. 

می‌خوام بگم ما از اینجا رونده و از اونجا مونده‌ایم رفیق.


:::دو 

امروز یه انیمیشن دیدم به اسم موآنا. یه جزیره بود با کلی آدم شاد و شنگول. دلم زندگی‌کردن همچین جایی رو خواست. یه جا که آدم‌ها بدون دین و آیین و اعتقاد خاصی در صلح و آرامش زندگی می‌کنند و نگران هیچی نیستند.

  • گلی

شایدم من خرم🙈

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۶ ق.ظ

من یه عده رو هیچ‌وقت نفهمیدم فازشون چیه بعیدم می‌دونم آخرش سر از کارشون در بیاورم؛ اونم زن و شوهرهایی هستند که توی فضای مجازی زیر پست‌های هم لاو می‌ترکونند یا برای هم پست می‌ذارند و ابراز علاقه می‌کنند. 

خب قربونت برم همسرت، دلبرت کنارته کلامی بهش ابراز علاقه کن یا اصلاً ازت دوره پیام بهش بده. یعنی عالم و آدم باید بفهمند شما خیلی لیلی و مجنونید؟

  • گلی

یک مرداد ماه نود و هشت

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۱ ب.ظ

امروز اولین جلسهٔ کارگاه نوشتن خلاق بود. این کارگاه رو برای کودک و نوجوان‌ها برگزار کردیم. فکر کنم اینقدری که خودم ذوق کردم و انرژی گرفتم شاگردام نگرفتند. یکی‌ش که گفت: من نمی‌فهمم شما چی می‌گید.

یعنی برای همین جمله‌ش هنوز که هنوزه دارم می‌خندم.



پ ن: نیازمند یاری سبزتان در پست قبل هستم هنوز.

  • گلی