آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

یک مرداد ماه نود و هشت

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۱ ب.ظ

امروز اولین جلسهٔ کارگاه نوشتن خلاق بود. این کارگاه رو برای کودک و نوجوان‌ها برگزار کردیم. فکر کنم اینقدری که خودم ذوق کردم و انرژی گرفتم شاگردام نگرفتند. یکی‌ش که گفت: من نمی‌فهمم شما چی می‌گید.

یعنی برای همین جمله‌ش هنوز که هنوزه دارم می‌خندم.



پ ن: نیازمند یاری سبزتان در پست قبل هستم هنوز.

  • گلی

نظرات (۳)

هدف شاگرداتون از شرکت تو کلاس رو پرسیدین؟ جواب‌های باحالی میدن. مثلاً مامانم گفته چون انشا و املات ضعیفه برو کلاس داستان‌نویسی که من مجبور نباشم برات انشا بنویسم. :) 
یا چون نزدیک بود مامانم گفت برو.  :))
یا دلم می‌خواد داستان ترسناک بنویسم. :))
جواب‌های باحالی میدن.

پاسخ:
آره؛ ولی خب بچه‌های من خیلی خاص بودند و جواب‌های متفکرانه‌ای دادند. 
دلم می‌خواد داستان‌های دلنشینی بنویسم.
دلم می‌خواد داستان‌های طنز بنویسم.
و از این مدل جواب‌ها.
کلاً کلاس پاستوریزه‌ای دارم ((:
به به چه کلاسی 
چه معلمی :)
پاسخ:
🙈
اصلا دنیای کودکان یه دنیای ناشناخته و زیبایی هستش
یکی از دانش آموزهام یه بار زنگ ریاضی وسط درس دادن گفت: آقا بسه دیگه ریاضی بریم حمله کنیم به ورزش 🤣🤣
حمله کنیم 🤣🤣🤣🤣🤣
پاسخ:
خیلی دنیای قشنگ و معصومانه‌ای دارند؛ بدون ریا، پاک... .