آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

از فواید سحرخیزی

جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ق.ظ

احلام توی صفحۀ اینستاگرامش پویش قشنگی را راه انداخته با عنوان: چهل روز سحرخیزی. قرار بر این شده که برای اینکه خودمون رو عادت بدیم به سحرخیزی چهل روز ساعت بیداریمون رو ساعت ۵ تنظیم کنیم. خب من امروز به شکل عجیبی برای نماز صبح خواب موندم. جوری که حنی صدای زنگ رو نشنیدم. ساعت بیداریم فکر کنم پنج و چهل و پنج دقیقه بود. اولش خوابیدم. بعد با خودم فکر کردم خوب که چی بلند شو و از الان شروع کن. ساعت شش و نیم بلند شدم. از اونجایی که توی بهارخواب می‌خوابم. رخت‌خواب رو جمع و جور کردم. صد تا طناب زدم و آب رو گذاشتم روی گاز. شب قبل هم با خودم عهد کردم صبح نرم سراغ گوشی و نت. برای همین شروع کردم به مرتب‌کردن اتاقم که شتر با بارش توش گم می‌شد. بعد از اون شروع کردم به جارو کردن خونه. صبحانه‌ای خوردم و بعد شروع کردم به ظرف شستن دیشب و دیروز ظهر. بعد از اینکه حسابی نظافت کردم، با ددی قشنگم که در سفر به سر می بره صحبت کردم. ددی قشنگم که همیشه نگران کار و بار بنده است یه پارتی جور کرده که من برم جایی تدریس کنم و من باید تا روز یکشنبه روزمه‌ام رو تحویل بدم. بعد از اون کمی توی نت چرخیدم و شروع کردم به ویرایش یادداشتی که باید پنجشنبه تحویلش می‌دادم. توی این یادداشت ایدۀ نوشتن یه مقاله به ذهنم رسید که امیدوارم دست از تنبلی بردارم و بنویسمش. موضوعش رو یادداشت کردم که بعد برم سراغ نوشتنش. بعدشم رفتم سراغ تهیۀ ناهار. الانم دارم یادداشت دیگه‌ای رو می‌نویسم؛ ولی هر کاری می‌کنم به دلم نمی‌شینه. تا شب باید این یادداشت رو تموم کنم. چند تا از یادداشت‌هایی دیگه‌ رو که قرن‌ها پیش نوشتم و پول حق‌التحریرش رو گرفتم و باید تحویلش می‌دادم و ندادم ویرایش کنم و نسخۀ نهایی رو تحویل بدم. تا الان که همه چی خوب پیش رفته و امیدوارم تا شب با همین فرمون بتونم ادامه بدم.

 

شماها چه خبر؟

 

  • گلی

این چند خط خفم می‌کرد اگر نمی نوشتمش.

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۴۱ ب.ظ

می‌دونید عمدۀ مشکلات ماها چیه؛ به‌نظرم خیلی از ماها توی زندگی‌هامون اولویت نداریم؛ یعنی نمی‌دونیم  باید بیشترین انرژی‌مون رو روی چکاری بذاریم. معمولاً همیشه بیشترین انرژی رو روی کارهای می‌ذاریم که شاید اولویت دهم زندگی‌مون باشه. و این باعث دلسردی‌مون می‌شه. از اونجایی که ماها یه جامعه رو تشکیل می‌دیم برای همین توی یه مقیاس بزرگتر همین اشتباهات رو تکرار می‌کنیم. مثلاً توی همین ماه گذشته ما بیشترین اعتراضات اجتماعی‌مون رو گذاشتیم روی دختر آبی و هممون برای دختر آبی آه و ناله کردیم؛ در حالی که در کنار دختر آبی ما دختر وزیری رو داشتیم که کلی از سرمایۀ ملی که حق ما بود رو هاپولی کرده بود؛ ولی خیلی هامون سکوت کردیم درباره ش. یا حتی توی روزهایی که هپکو اتفاق افتاد و ما باید از داغ کارگرهای هپکو حداقل می‌مردیم انرژی‌ جمعی‌مون رو گذاشتیم روی اعتراض به برداشتن اسم شهدا از خیابون‌ها.

نه اینکه بخوام بگم دختر آبی یا برداشتن اسم شهدا از خیابون‌ها اتفاق کمیه نه؛ ولی اولویت زندگی ما نیست. حالا مثلاً اسم کوچه‌هامون اسم شهدا باشه؛ ولی از سیرۀ شهدا بویی نبرده باشیم ارزش داره. حالا مثلاً دخترها و زن‌هامون برن ورزشگاه؛ ولی خیلی از دخترهامون به‌خاطر فقر و نداری و بی‌کاری عزتشون رو از دست بدن خیلی خوبه. می‌دونید ماها خیلی جاها اولویت‌های زندگی‌مون رو گم کردیم و به‌خاطر همین روزبه روز داریم غمگین‌تر و دلسردتر می‌شیم؛ ولی اگه یه بار بشینیم دور هم و اولویت‌های زندگی اجتماعی‌مون رو مرور کنیم و همۀ انرژی‌هاموون رو برای اون ارزش‌ها واولویت‌ها هزینه کنیم بدون شک خیلی حال دلمون تغییر می‌کنه و امیدوارنه‌تر به زندگی‌مون ادامه می‌دیم.

  • گلی