این چند خط خفم میکرد اگر نمی نوشتمش.
میدونید عمدۀ مشکلات ماها چیه؛ بهنظرم خیلی از ماها توی زندگیهامون اولویت نداریم؛ یعنی نمیدونیم باید بیشترین انرژیمون رو روی چکاری بذاریم. معمولاً همیشه بیشترین انرژی رو روی کارهای میذاریم که شاید اولویت دهم زندگیمون باشه. و این باعث دلسردیمون میشه. از اونجایی که ماها یه جامعه رو تشکیل میدیم برای همین توی یه مقیاس بزرگتر همین اشتباهات رو تکرار میکنیم. مثلاً توی همین ماه گذشته ما بیشترین اعتراضات اجتماعیمون رو گذاشتیم روی دختر آبی و هممون برای دختر آبی آه و ناله کردیم؛ در حالی که در کنار دختر آبی ما دختر وزیری رو داشتیم که کلی از سرمایۀ ملی که حق ما بود رو هاپولی کرده بود؛ ولی خیلی هامون سکوت کردیم درباره ش. یا حتی توی روزهایی که هپکو اتفاق افتاد و ما باید از داغ کارگرهای هپکو حداقل میمردیم انرژی جمعیمون رو گذاشتیم روی اعتراض به برداشتن اسم شهدا از خیابونها.
نه اینکه بخوام بگم دختر آبی یا برداشتن اسم شهدا از خیابونها اتفاق کمیه نه؛ ولی اولویت زندگی ما نیست. حالا مثلاً اسم کوچههامون اسم شهدا باشه؛ ولی از سیرۀ شهدا بویی نبرده باشیم ارزش داره. حالا مثلاً دخترها و زنهامون برن ورزشگاه؛ ولی خیلی از دخترهامون بهخاطر فقر و نداری و بیکاری عزتشون رو از دست بدن خیلی خوبه. میدونید ماها خیلی جاها اولویتهای زندگیمون رو گم کردیم و بهخاطر همین روزبه روز داریم غمگینتر و دلسردتر میشیم؛ ولی اگه یه بار بشینیم دور هم و اولویتهای زندگی اجتماعیمون رو مرور کنیم و همۀ انرژیهاموون رو برای اون ارزشها واولویتها هزینه کنیم بدون شک خیلی حال دلمون تغییر میکنه و امیدوارنهتر به زندگیمون ادامه میدیم.
- ۹۸/۰۷/۰۹
ولی می دونی این قدر خستم که دیگه دغدغه اجتماعی ندارم