آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

یادت باشد

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۲ ب.ظ

‌‌یک

‌‌

‌چند هفته می‌شد که به‌طور مرتب نقد منفی از  کتاب «یادت باشد» می‌خوندم. برای همین کنجکاو شدم که کتاب رو بخونم ببینم اینهمه نقد منفی اونم به‌خاطر بیان احساسات راوی برای چیه دقیقاً. یعنی ملت یکجوری می‌گفتن که رومون نشد کتاب رو ادامه بدیم و این چه شکل ابراز علاقه از نوع مذهبی هست که من فکر می‌کردم الان کتاب پر از صحنه‌های معاشقه است اونم از نوع فرانسوی‌ش.

کتاب رو برای رفع کنجکاوی خوندم و چقدر این کتاب رقیق و لطیف بود. راستش رو بخواید اصلاً دلیل اونهمه نقد منفی رو نفهمیدم. مثلاً توی یکی از نقدها یکی گفته بود چرا نویسنده فلان صحبت آقای داماد وقتی عسل رو گذاشته دهن عروس خانم رو توی کتاب آورده و اصلاً در شأن کتاب شهدا این جور نوشته‌ها نیست و نویسنده بیشتر دلش می‌خواسته با این نوع خاطره‌گویی‌ها کتاب رو ببره به سمت جلب توجه مخاطب عام و خواننده‌های بیشتری برای خودش جمع کنه. دروغ چرا الان به هر کدوم از اون نقدها که فکر می‌کنم همزمان هم دهنم وا می‌مونه هم خنده‌ام می‌گیره.‌

‌دو

واقعیتش اینه که ما نقد کردن ٍآثار ادبی رو بلد نیستیم. نمی‌دونیم باید بر چه اساسی اثری رو نقد کرد و موقع نقدکردن چه مؤلفه‌هایی رو در نظر گرفت. مثلاً نمی‌دونیم اثری که به شکل خاطره نوشته شده رو نمی‌شه با نگاه داستانی نقد کرد. یا حتی مثلاً برای آثار شهدا که کار می‌شه نمی‌تونیم کتاب یه شهید بیست‌واندی ساله رو با کتاب سردار جنگی مقایسه کنیم و بگیم از لحاظ محتوایی کدومش قوی‌تره؛ چون اصلاً جهان‌زیستی یه جوون بیست‌واندی ساله با یه فرد شصت ساله فرق داره. نمی‌دونیم وقتی قراره زندگی شخصی و خصوصی یه نفر رو کتاب کنیم قراره سبک زندگیش رو پررنگ‌تر نشون بدیم نه رشادت‌های رزمی‌ش رو. به‌خاطر همین دست به نقدهایی می‌زنیم که بیشتر شبیه طنزه تا نقد.

موضوع جالب‌تر برای من اینه که ما معمولاً نویسنده یا حتی انتشارات رو نقد می‌کنیم نه اثر رو. این دردناک‌ترین قسمت ماجرای نقد کتاب‌هاست. برای همین وقتی می‌خوایم اثری رو نقد کنیم خیلی اتفاق‌ها دست به دست هم می‌ده که نقد منصفانه‌ای نداشته باشیم.

 

 

  • گلی

نظرات (۱۰)

خیلی از نقدهای احساسی هم یه جور جوگیری محسوب می‌شه.
بعضیا منتظرن ببینن جو حاکم بر یک اثر چیه، دقیقا در همون راستا جهت‌گیری کنن!

پاسخ:
اون که واقعاً رو اعصابه.
من اینجورنقدها رو می‌بینم دلم می‌خواد یه بلایی سر خودم بیارم :|

یک چیزی که این روزها دارم بهش فکر می‌کنم اینه: نقد چیه؟ تفاوتش با معرفی‌ها یا همون مرور کتاب‌هایی که ما می‌نویسیم کجاست؟ آیا صرف اینکه گیر بدیم به یک جزئی از کتاب و سعی کنیم نظر شخصی خودمون رو روش سوار کنیم، میشه نقد؟ مگر این نبود که نقد یک چهارچوب مشخص داره و باید روی یک زمینه‌ای سوار بشه؟ اینه که با اغلب محتواهای تولیدی توی مجله‌ کتاب‌ها و سایت‌های شخصی به مشکل خوردم. به نظرم می‌رسه که یک حلقۀ مفقود شده این وسط هست. یک چیزی که باید تکلیف ما رو با تفاوت نقد، نظر شخصی و ریویو مشخص کنه. 

خلاصه که دارم به این چیزها فکر می‌کنم و امیدوارم به حرکت و نتیجه‌ای هم ختم بشه. :)

.

اگر دوست داشتید کتاب: چگونه مرور کتاب بنویسیم رو بخونین. طاقچه هم داره کتاب رو. مقدمه و فصل اولش یک کمی به نظرم توی ترجمه مشکل داره. ولی در ادامه کتاب مفیدیه. 

پاسخ:
اتفاقاً منم ذهنم یه مدتیه درگیر همین نقد هست. مخصوصاً تفاوت نقد ادبیات بزرگسال و ادبیات کودک و نوجوان. تا اونجایی که من خوندم  تفاوت بین مرورنویسی و نقد اینه که نقد علمی‌تره و روی مسائل جدی‌تری تمرکز داره. اما خب ما همون گفتن نکات کتاب حالا شاید این نکات زیاد علمی هم نباشه رو نقد در نظر می‌گیریم.

کتاب چگونه مرور بنویسیم رو دانلود کردم؛ ولی اصلاً نتونستم با ترجمه‌ش کنار بیام. حالا که گفتین دوباره برم سراغش.

من همچنان مخالف جدی این مدل کتاب ها هستم و معتقدم چیزی به اسم ادبیات دفاع مقدس رو بردن به قهقرا. بازخوردی که این کتاب ها داشته، یه سری کشمکش های پشت صحنه و... 

یه مدت داشتم روی این مساله کار میکردم. زهرا باور کن اونقدر به نتایج مزخرفی رسیدم که گذاشتمش کنار. گفتم این مدل ادبیات هم مثل باقی مملکت. بذار همه چیز به همه چیز بیاد دیگه. الان هم واقعا بدم میاد دیگه در موردش حرف بزنم. نهایتا کاری که میکنم اینه که این کتابها رو دست بچه هام نمیدم. چون خروجیش اونی نیست که مبلغانش فکر میکنن. 

پاسخ:
سلام عزیزم.

شاید دلت نخواد دوباره وارد صحبت‌‌کردن روی این موضوع بشی؛ ولی بذار یکم باهام درباره‌ش صحبت کنیم. ما انتظارمون از ادبیات دفاع مقدس چیه؟ دوست داریم توی این ادبیات چه چیزهایی کار بشه؟!


می‌دونی من احساس می‌کنم یه چیزی اینجا می‌لنگه که انتظار تو رو برآورده نمی‌کنه. تو انتظارت از ادبیات دفاع مقدس رشادت‌ها و جنگاوری‌های رزمنده‌هاست. درسته؟
به نظرم یه تکه از پازل‌مون رو انتشارات بد گذاشتن و برای همین سؤتفاهم‌ها برای مخاطب‌های جدی ادبیات مقدس شده. شاید بهتر بود مثلاً انتشاراتی که توی این حوزه کار می‌کنند یه بخش دیگه راه می‌انداختند به اسم سبک زندگی و این مدل کتاب‌ها رو توی این سری کار می‌کردند. همون کاری که انتشارات روایت فتح با سری نیمۀ پنهان می‌کردند یا انتشارات حرفه‌ای دیگه موضوعات رو دسته‌بندی می‌کنند که باعث سؤتفاهم نشه.

می‌دونی به‌نظرم این سبک کتاب‌ها برای کشوری که توی هیچ زمینه‌ای مردمش آموزش ندیدن لازمه؛ حداقل برای آموزش سبک زندگی. این نظر منه. شاید دارم اشتباه می‌کنم. چون هنوز همۀ کتاب‌های زندگی شهدا رو نخوندم و نمی‌تونم نظر جامعی بدم.
  • ...:: بخاری ::...
  • سلام.

    درباره نقد کتاب و مولفه هاش و نبودشون تو متنای امروزی موافقم.

    اما اینو یاداوری کنم که اولا اون سرداران جنگی ما اونایی که کتابای خوبی براشون نوشته شده همه رده بین 20 تا 30 بودن!

    ثانیا از نقد به یادت باشد چیزی کم نمیکنه. نقدی ک ب یادت باشد وجود داره بخاطر صحنه های عاشقانه اش نیست. بخاطر «فقط صحنه های عاشقانه» شه. این که شهدا بامحبت بودن که بحثی توش نیست. اینکه شهدا هم مثل بقیه ادم بودن بازم بحثی توش نیست. اما شهدا شهیدم بودن بابا! اینو برداری کنار یه رمان عاشقانه مذهبی ـ مثلا ـ بذاری فرقش چیه؟ من هیچی از شهید نگرفتم سر این کتاب. شهید توش معلوم نیست. فقط ارتباطش با خانومشه که معلومه.

    نه فقط این کتاب. خیلی کتابای دیگه هم که تو همین دوره نوشته شدن همین جنس شدن.

    خداحافظ سالار بیشتر خانم شهید همدانیه تا خودش.

    عمار حلب فقط هیئت رفتن شهید محمدخانیه!!

    و خیلی کتابای دیگه.

    مقایسه کن مثلا با سری کتابای «از چشم ها» و حتی «نیمه پنهان ماه» ببین شهید رو چقد تو اون کتابا میشد شناخت و ازش یاد گرفت. در عین حال ک روابط عاطفی شهید با اطرافیانش هم توش به طور عام حفظ شده بود.

    پاسخ:
    سلام.

    بذارید روی این تکه از صحبتتون گفت‌وگو کنیم: «من هیچی از شهید نگرفتم سر این کتاب. شهید توش معلوم نیست. فقط ارتباطش با خانومشه که معلومه.»

    تعریفمون از شهید چه طور آدمیه؟ ما از شهید چه انتظاری داریم؟ چه کارهایی می‌کنن؟ من منظورتون رو از شهید توش نیست رو متوجه نمی‌شم.

    من این کتاب نخوندم ولی یه جایی یه حرف قشنگی خوندم .که گاهی همسرهای شهدا شروع می کنند به نوشتن عاشقانه ..عاشقانی هایی که خیل وقت ها وجود ندارد یا اگر وجود دارد به این غلظت نبوده و حتی اگر بوده ..حریم خصوصی بود ...

    به حال من موافق این سبک کتاب ها نیستم ..همونقدر که موافق اون کتاب های شعاری در مورد شهدا نیستم ..

    اونا هم مثل ما اند ..همون قدر عادی ...گناه می کنند .توبه می کنند ...غذا می خورند .عاشق می شوند ...طلاق می گیزند ...پدر میشند ...

     

    پاسخ:
    من با این صحبتت صددرصد موافقم: «اونا هم مثل ما اند ..همون قدر عادی ...گناه می کنند .توبه می کنند ...غذا می خورند .عاشق می شوند ...طلاق می گیزند ...پدر میشند ...»

    شهدا  آدم‌های خیلی خیلی عادی بودن به‌نظرم. ما زیادی شهدا رو اغراق شده نشون دادیم به‌نظرم.

    ببینید یک ایراد بزرگی به زندگی نامه ی شهدا وجود داره. که البته تعمدا نیست. بیشتر بر میگرده به خود آدم. 

    خود ما، اگر کسی رو از دست بدیم قطعا خوبی های عزیز از دست رفته رو بیشتر ذکر میکنیم تا بدی های او رو. نه  تنها بیشتر ذکر میکنیم که شدید تر هم ذکر میکنیم.

    حالا در مورد زندگی نامه ی شهدا هم همینه ... آدم کسی که رفته رو تبدیل به یک قهرمان مطلق میکنه. مثلا در مورد یکی از شهدا من می دونم که بسیار تند خو بوده. و خیلی هم پیش میومده وقتی که به ماموریت میرفته با همسرش در حال قهر و دعوا بوده. اما امروز اون خانوم، انگار اکثر اون تندخویی ها رو از صمیم قلب فراموش کرده. من شاهد بودم، اما او ترجیح داده قسمت خوب رو نگه داره برای خودش. ترجیح داده قسمت خوب رو تعریف کنه برای دیگران. و بالکل به روی تندخویی ها چشم بسته. اگر هم تعریف کنه سریع از روی اون رد میشه و قسمت آشتی رو عوضش بسط میده ... 

    این یک سمت ماجرا. 

    سمت دوم ماجرا

    انتظار های بیجایی هست که برای نسل جدید ایجاد میشه. الآن اکثر دخترهایی که این کتاب ها رو می خونن انتظار دارن یک شهید زنده به خواستگاری اون ها بره. غافل از اینکه بابا ... این آدم یه شبه شهید نشده. طول کشیده. به مرور صافکاری کرده خودشو. از اون طرفش هم صادقه ... پسرا انتظار دارن با زنی به قناعت و ایثار و گذشت و عشق شهدا و جانباز ها ازدواج کنن. و این بار هم غافل از اینکه این زن از اول این نبوده ... یک چیزهایی دیده و احساس کرده که باعث شده تبدیل بشه به همچین کسی. 

    من همسران شهدا رو توی این قضیه مقصر می دونم. متاسفانه ناخودآگاه دارن اشتباهاتی در حق جوان های در سن ازدواج انجام میدن... 

    پاسخ:
    سلام.
    کاملاً موافقم. منم برای همین توی جواب کامنت آبان  گفتم که شهدا مثل خیلی از ماها آدم‌های خیلی خیلی معمولی بودن. البته من نقدهایی که خوندم به این مسئله نپرداخته بودن و بیشتر روی موضوع‌های دیگه تأکید می‌کردن
  • ...:: بخاری ::...
  • منم موافق این نیستم که شهید تعریفش بشه نماز و دعا و قران و جنگ. شهید ادم معمولیه که تونسته تو وضع معمول به زندگی غیرمعمول و خرق عادت برسه.

    ولی موافق این هم نباشیم که شهید فقط بشه قربون صدقه همسر رفتن.

    این کتابا ابعاد مختلف شخصیت شهید رو نمیگن. فقط همین یه تیکه رو میگن. و این به نظر من کمه.

     

    پاسخ:
    این حرف شما هم منطقیه (:

    یاد نقد دوستم میفتم 

    که صورتش قرمز شد از عصابنیت و میگفت 

    هفته ای دوبار فسنجون میخورن و هرشب اب هویچ و ... اونوقت میگن ما خیلی ساده زیستیم 

    اونوقت ماهم هرشب اب دوغ خیار دم از ساده زیستی هم نمیزنیم

    منم اونجا کلی به دوستم خندیدم که بنده خدا سر چه چیزهایی حرص میخوره

    بخاطر این دوستمونم جرئت نکردم کتاب رو بگیرم بخونم

    پاسخ:
    خب همین چیزا آدم رو به خنده وا می‌داره.

    مگه یه آب هویج بستنی سال ۹۲ چقدر بوده ته‌تهش دو تومن! یعنی خیلی زیاده ؟! یا خورشت فسنجون گرون بودنش به گردوش هست وقتی این‌ها باغ دارن و گردو رو نمی‌خوان هزینه‌ای بپردازن براش خب ارزونه درمیاد براشون! یه مرغه دیگه که والا قشر متوسط از پسش برمیان!
    نگفتن فقیر بودیم گفتن ساده زیست بودیم. کلاً مردم از ساده زیستی چه توقع‌هایی دارن.
    انتظار دارن برن از توی سطل آشغال غذا پیدا کنن که بهشون بگن ساده زیست!
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • منم خیلی نگاهم منفی شد بهش. نه به خاطر خوندن نقد بقیه. به خاطر این که به نظرم خیلی یه جوری اومد.

    درستش نیست که حریم خصوصی دو نفر بیاد در قالب کتاب 

    بالاخره یه زندگی واقعیه و باعث مقایسه های الکی میشه

     

    پاسخ:
    آخه بنده خدا چیزی نگفته بود که بگیم حریم خصوصی‌شون رو ریخته روی دایره. شرح چطوری ازدواج کردن و اینها که نشد حریم خصوصی.
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • قربون صدقه رفتن و متن پیامک و چیزای ریز دیگه از نظر من حریم خصوصیه.

    انگار که تو جمع قربون صدقه همسرت بری یا باهاش توی یه بشقاب غذا بخوری. همون حس و بهم داد.

    پاسخ:
    آخه قربون صدقه‌هاشون رو نگفتن. فقط یکی یا دو پیامکش رو گفت.
    به نظرم زیاد حساس شدیم. اتفاقاً این زوج جوان این‌قدر حواسشون بوده که حتی توی مهمونی های خانوادگی کنار هم نمی‌نشستن!