یادت باشد
یک
چند هفته میشد که بهطور مرتب نقد منفی از کتاب «یادت باشد» میخوندم. برای همین کنجکاو شدم که کتاب رو بخونم ببینم اینهمه نقد منفی اونم بهخاطر بیان احساسات راوی برای چیه دقیقاً. یعنی ملت یکجوری میگفتن که رومون نشد کتاب رو ادامه بدیم و این چه شکل ابراز علاقه از نوع مذهبی هست که من فکر میکردم الان کتاب پر از صحنههای معاشقه است اونم از نوع فرانسویش.
کتاب رو برای رفع کنجکاوی خوندم و چقدر این کتاب رقیق و لطیف بود. راستش رو بخواید اصلاً دلیل اونهمه نقد منفی رو نفهمیدم. مثلاً توی یکی از نقدها یکی گفته بود چرا نویسنده فلان صحبت آقای داماد وقتی عسل رو گذاشته دهن عروس خانم رو توی کتاب آورده و اصلاً در شأن کتاب شهدا این جور نوشتهها نیست و نویسنده بیشتر دلش میخواسته با این نوع خاطرهگوییها کتاب رو ببره به سمت جلب توجه مخاطب عام و خوانندههای بیشتری برای خودش جمع کنه. دروغ چرا الان به هر کدوم از اون نقدها که فکر میکنم همزمان هم دهنم وا میمونه هم خندهام میگیره.
دو
واقعیتش اینه که ما نقد کردن ٍآثار ادبی رو بلد نیستیم. نمیدونیم باید بر چه اساسی اثری رو نقد کرد و موقع نقدکردن چه مؤلفههایی رو در نظر گرفت. مثلاً نمیدونیم اثری که به شکل خاطره نوشته شده رو نمیشه با نگاه داستانی نقد کرد. یا حتی مثلاً برای آثار شهدا که کار میشه نمیتونیم کتاب یه شهید بیستواندی ساله رو با کتاب سردار جنگی مقایسه کنیم و بگیم از لحاظ محتوایی کدومش قویتره؛ چون اصلاً جهانزیستی یه جوون بیستواندی ساله با یه فرد شصت ساله فرق داره. نمیدونیم وقتی قراره زندگی شخصی و خصوصی یه نفر رو کتاب کنیم قراره سبک زندگیش رو پررنگتر نشون بدیم نه رشادتهای رزمیش رو. بهخاطر همین دست به نقدهایی میزنیم که بیشتر شبیه طنزه تا نقد.
موضوع جالبتر برای من اینه که ما معمولاً نویسنده یا حتی انتشارات رو نقد میکنیم نه اثر رو. این دردناکترین قسمت ماجرای نقد کتابهاست. برای همین وقتی میخوایم اثری رو نقد کنیم خیلی اتفاقها دست به دست هم میده که نقد منصفانهای نداشته باشیم.
- ۹۹/۰۳/۱۰
خیلی از نقدهای احساسی هم یه جور جوگیری محسوب میشه.
بعضیا منتظرن ببینن جو حاکم بر یک اثر چیه، دقیقا در همون راستا جهتگیری کنن!