آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

ازماجرای عشقت رو سفید بیرون آمدن موهایم (:

دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۴۱ ب.ظ

یادم می آید یک روز ، به علی گفتم : خیلی دلم می خواهد  سه تا از نویسندگان مورد علاقه م را حتما ببینم  . این سه نویسنده کسی نبودند جز : زویا پیرزاد ، شهید مطهری و احمد محمود . خب اگر از این سه عزیز کتاب خوانده باشید ، متوجه می شوید این سه نفر هیچ ربطی بهم ندارند نه در طرز فکر ، نه در نوع کتاب و نه در هیچ چیز دیگر . ولی با همه ی اختلاف هایشان من عجیب این سه نفر را دوست دارم ولی متاسفانه دیدار من با احمد محمود و شهید مطهری به قیامت منجر شده  و این خودش اتفاق قشنگی نیست ، حالا فکر کنید توی آن شلوغی قیامت من دنیال شهید مطهری و احمد محمود بگردم ، قیامت خودش آش شوربایی است که اگر من هم بخواهم این کار را کنم و دنبال نویسنده های مورد علاقه ام بگردم قوز بالا قوز می شود .

همه ی این چیزها به کنار ، چیزی که امروز می خواهم بگویم این نیست ، می خواهم بگویم چطور شد که به شهید مطهری علاقه پیدا کردم ، یادم می آید اولین باری که می خواستم از شهید مطهری کتاب بخوانم ۱۵ سالم بود ، یادم نیست که کدام کتابش بود ولی یادم می آید اولین جملات کتاب همین جمله های عربی است که آخوندها اول سخنرانی هایشان می گویند ، راستش را بخواهید همان جا قید کتاب را زدم و با خواندن همان سه خط کتاب را بستم و گذاشتم کنار . و همیشه هم توی ذهنم شهید مطهری یک آدم دور از تصور من بود ، از این آدمهایی که خیال می کردم هزار سال نوری با آدمها فرق دارد و شاید هیچ وقت نتوانم باهاش ارتباط برقرار کنم . این ماجرا گذشت تا سه سال پیش که خواهرم کنکور داشت و تصمیم گرفت تعطیلات عید شیراز بماند و خب دیوار کوتاه تر از من پیدا نکردند و گفتند که باید من پیش خواهر گرام بمانم تا خدایی ناکرده یک وقت کنکوری عزیز خانه احساس دلتنگی نکند و خب از یک تعطیلات چهارده روزه و یک آدم بی کار چه انتظاری دارید ؟ رفتم و یک مشت کتاب نخوانده از کتابخانه پیدا کردم و عزمم را جزم کردم که بخوانمشان بین کتاب ها همه جور کتابی پیدا می شد . از کتاب شعر و کتاب نوجوانان و رمان های خارجکی و ایرانی، علمی و فلسفی ، بگیر تا هرچی که فکرش را بکنید بین این کتاب ها ، آزادی معنوی شهید مطهری هم بود ، خب برعکس ۱۵ سالگیم همان جا شیفته ی طرز فکر شهید مطهری شدم یکجوری بود که انگار تازه خبردار شده بودم که من یک انسانم نه هرچیز دیگری . این روزها دارم از روی کتاب هایی که خواندم نوت برداری می کنم چون دارم روی یک داستان نوجوان کار می کنم امروز که داشتم کتاب فلسفه ی اخلاق شهید را می خواندم داشتم فکر می کردم واقعا اگر آدمی بخواهد در حق خودش ظلم کند باید کتابهای شهید مطهری را نخواند !

خلاصه اگر می خواهید شرمنده خودتان نشوید ، تا دیر نشده کتاب های این عزیز سفر کرده را بخوانید !


پ ن : خب در جریان هستید که عنوان مطلب به خود مطلب هیچ ربطی ندارد و عنوان صرفا جهت یادآوری یک چیزهایی برای خودم است (:

  • گلی

نظرات (۳)

  • بهارنارنج :)
  • چشمون سیاه آدمو مو سفید میکنه!
    چا جالب منم قبل از پونزده سالگی همچین تصوری از شهید مطهری داشتم
    ولی همون اول دبیرستان جاذبه و دافعه رو خوندم و عاااشقش شدم
    و بااین پستت خیلی موافقم
    چون خودم خیلی وقت نوشتن ندارم با اجازه ت لینک پستتو میذارم تو وبم
    مشتاق خواندن کتابت هستم زودتر بنویس تا از نوجوونی در نیومدم
    :)
    پاسخ:
    خواهش می کنم شما صاحب اختیارید  (:

    + ای خانم کتاب ما که فقط مختص نوجوانان نیست ، هر آدمی با هر سنی که بخونه لذت می بره :D شما دعا کنید خدا لطفش رو شامل حالم کنه تا بنویسم و یه انتشاراتی با انصافم پیدا شه که بدون آزار و اذیت چاپ کنه (:
    چندتا از کتاباشونو دارم و تیکه خوانی کردم ولی حتما با  این توصیه میرم کامل میخونم.مرسی
    پاسخ:
    خواهش می کنم (:
    سلام 
    زویا را دوست دارم ...
    اما مطهری ...نچ ...حقوق زن در اسلامش را خوندم ..دوست نداشتم ..
    پاسخ:
    ولی من مطمئنم از آزادی معنوی و فلسفه ی اخلاق ش خوشت میاد (: