آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

این آدم های معمولی اما خاص !

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۴۰ ب.ظ

برای خوب بودن قرار نیست کار شاقی کنیم ، حتی برای اینکه توی ذهن خیلی ها  بمانیم ، قرار نیست اخلاق خاصی داشته باشیم ، لباس خاصی بپوشیم ، حتی قیافه ی عجیب غریب و خاصی داشته باشیم ! یک وقت هایی برای اینکه توی ذهن آدم ها یک جای خوب پیدا کنیم کافی است فقط انسان باشیم همین !

شاید اگر از من بپرسند ، بدترین ارگان دولتی از نظرت کدام ارگان است می گویم اداره مالیات . یکجور نچسبی است این اداره مالیات ، هم آدم هایش ، هم خودش .

دو کار بود که باید امروز انجام می دادم ، یکی رفتن به بانک ملت و تسویه کردن با بیمه و دیگری اداره مالیات . بعد از انجام دادن کار بانکیم هی توی ذهنم دنبال دلیل بودم که قید اداره مالیات را بزنم ، مثلا بهانه ی هوای گرم ، دیر شدن و نرسیدن به اداره را هی توی ذهنم ردیف می کردم که نروم ولی آخرش گفتم اخرش که چی ؟ باید بروم که ، حالا امروز نه فردا .  ساعت یازده  بالخره عزمم را جزمم کردم که بروم ، بی خیال هر چیزی توی این اداره ممکن است پیش بیاید .

وقتی رسیدم اداره دیدم خانمی که مسوول کارهای من است مرخصی رفته ، اسم مرخصی را که شنیدم هزار بار توی دلم به خودم فحش دادم ، که توی این گرما پاشدم آمدم .  ولی همکار کناریش ازم پرسید کارم چیست ؟ برایش گفتم ، با یک حوصله یی نشست پشت میز همکارش و بعد از توی پرونده ها ، پرونده ام را کشید بیرون و کارم را انجام داد ، بعد چند سوال دیگر ازش پرسیدم و مشکلی که با شماره اقتصادیم  داشتم را برایش گفتم ، ازم یوزر و پسورد را خواست ، گفتم الان یادم نیست گفت زنگ بزن تا برایت درستش کنم ، تا یوزر و پسورد را از خانه بگیرم کلی طول کشید ، حتی بار اول هم پسوردم اشتباه بود و این خیلی معطلش کرد ولی او با یک آرامش خاصی کارم را تا آخر انجام داد ، بدون اینکه وظیفه اش باشد ، می توانست مثل خیلی از همکاراش به بهانه قطع بودن سیستم برود  دنبال کارهای شخصیش، اصلا وظیفه اش نبود که اطلاعات شخصی شماره اقتصادی من را او ویرایش کند ولی این کار را انجام داد ، دقیقا کار من ۴۵ دقیقه طول کشید و ازش زمان برد .
با همه همین مدلی بود با حوصله کارهای همه را انجام می داد بدون اینکه غری بزند .  توی آن وقتی که سیستم قطع بود و کل کارمندهای آن طبقه رفته بودند هواخوری فقط این آقا پشت میزش نشسته بود و کارهایش را انجام میداد ! حتی کارهایی که مسوولش نبود .

این آقا اینقدر برایم عجیب غریب بود که الان می توانم مشخصه های ظاهریش را برایتان ردیف کنم ، برای منی که هیچ وقت قیافه ی کسی توی ذهنم نمی ماند خیلی عجیب است که یک نفر این مدلی توی ذهنم بماند :

یک آقای تقریبا بیست نه ساله با پوستی سفید ، رنگ چشمهایش هم عسلی بود ، قیافه اش مشخص بود که اصالتا شیرازی نیست ، یک لباس ساده پوشیده بود ،  پیرهن مردانه راه راه و شلوار مشکی و از همه مهم تر یک آرامش عجیب که توی چهره ی هیچ کارمند دولتی ندیده بودم راستی اسمش هم عبدالمطلب بود .



  • گلی

نظرات (۳)

اداره مالیات تاحالا نرفتم ولی شهرداری که افتضاحه..
چقدر این آدمها دوست داشتنی هستن :))
نفهمیدی آقاهه زن داره یا نه؟! :دییی
پاسخ:
نه دیگه تا این حد دقیق نشدم ((:
  • بهارنارنج :)
  • بقول مجری سمت خدا:چقدر خوب!
    پاسخ:
    (:
    اصل مطلب رو متوجه نشدی که !! :(
    پاسخ:
    خیلی دختر خوبیم خو :D