آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

حکایت حوزه هنری استان فارس خاک بر سر

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۲ ق.ظ
یعنی اعتماد به نفس بچه های حوزه هنری فارس  تو حلق صدام . یک آگهی برای کلاس های داستان نویسی مجید قیصری زده اند بعد یک تلفن ثابت و یک شماره همراه  برای پرسیدن اطلاعات  ، زیرش نوشتند . تلفن ثابتش را که جواب نمی دهند همراهش هم خاموش است و اما آدرس را این مدلی نوشتند : خیابان لطفعلی خان زند حوزه هنری استان فارس . یعنی اینقدر به خودشان ایمان دارند که نگفتند جنب مثلا فلان چیز و بهمان چیز .
 ما که بعد کلی تماس گرفتن و از آنها جواب ندادن خیال کردیم شاید دسته جمعی مرده اند ( که ای کاش می مردن )  زد به سرمان که حضوری برویم سروقتشان ، در آن زمانی که گفته بودند رفتیم ، آدرسشان آنقدر سرراست بود که از هرکسی می پرسیدیم که این خراب شده کجاست بلد نبودند فقط یک پسر از این تینجیر مامانی ها بلد بود که خدا در دنیا و آخرت خیر ببیند وقتی هم رسیدیم اسم هر کسی را که می بردیم می گفتند امروز نیامده ، یعنی یک ملت نیامده بودند سر کارشان ، خاک بر سرشان واقعا . و در آخر کاشف به عمل آمده اسم مجید قیصری فقط تزییینی بوده در تبلیغات کذایی .
آقای مسوول اصلا تا بحال اسم مجید قیصری بیچاره را نشنیده بود ، آقای مسوول وسط حرف هایش یکهو بدون هیچ مقدمه یی زل می زند توی چشمهایم  و ازم می پرسد  با آقای ط  نسبتی دارید ؟ گفتم می شناسم ولی نسبت نه . چطور ؟ گفت چقدر شبیه ایشون هستید ! از قیافه متعجبم هیچی نگویم بهتر است . آخرش با کلی تجربه های شخصی پاسم داد به یک آقای خ نامی که ایشان سواد علمیشان در حد ٍ طاهای ما هم نبود فقط نمی دانم آن دخترهای ندید بدید چرا  هی استاد صدایش می زدند !
خلاصه اینکه : خدایا آن  موقع که داشتی سٍمت های دولتی و ایضا مفت خوری را تقسیم می کردی واقعا من یادت نبودم ، چطور دلت آمد یک مشت احمق را این مدلی اعتبار ببخشی ها ؟
  • گلی

نظرات (۱)

اوف..خسته نباشن واقعا. 
پاسخ:
خاک بر سرشون اصلا