آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر .....!

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ

نمی دانم دقیقا از کی ؟ شاید در  یک سخنرانی یا روضه یا حتی همین کلیپ های صوتی یکی از همین حاج آقاهای امروزی بود که می گفت : رابطه مثل یک خیابان دو طرفه است ، مثلا تا وقتی تو به فکر حضرت حجت نباشی چطور ممکن است ، حضرت به فکر تو باشد ؟ بعد از آن موقع بود شاید، که توی قنوت نمازهایم برای سلامتی و ظهورش دعا می کردم ، شاید دلم می خواست با این کار یک وقت هایی که گره یی توی کارم می افتاد ، حداقل روی این دعاها و به فکر بودن هایش حساب باز کنم و از این حرف ها . ولی راستش را بخواهید زیاد دلم به این دعا نبود ، یعنی بیشتر از سر رفع تکلیف بود تا عشق و محبت . دقیقا مثل یک کارمند که بخاطر حقوق آخر ماهش هر روز صبح کارت ورود به محل کارش را می زند تا سر ماه ، کسری حقوق نداشته باشد . برای من دقیقا همین مدلی بود و شاید حتی بدتر از این .

یعنی از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان از آمدن امام زمان می ترسیدم . از همان حرف های بچگی که هی توی گوشمان می خواندند ، حضرت که بیاید جوی خون راه می اندازند به هیچکس رحم نمی کند و از این مدل حرف ها که بیشتر شبیه فیلم های خون آشام بود تا روز موعود . و یک وقت هایی هم با خودم می گفتم : اصلا می خواهد بیاید چکار ؟ با همه ی چاله و چوله های زندگی ، بالاخره که می توانیم روزمان را شب کنیم ، اصلا این سختی ها و بدبختی ها  بهتر از جوی خون است و جنگ و موشک و بمباران . برای همه ی این چیزها با همه دعاهای توی قنوت دلم به آمدنش نبود .

ولی این روزها ، عجیب دلم می خواهد بیاید .وقتی نمی توانی راه درست و نادرست را از هم تشخیص بدهی وقتی آنقدر همه چیز پشت دروغ و رنگ و لعاب های امروزی پنهان شده است که اصلا نمی توانی خیلی چیزها را از هم تشخیص  بدهی باید هم دلت بخواهد بیاید .اصلا بی خیال خون و خونریزی مگر تهش این نیست که بمیرم حالا چه در بیست و هفت سالگی یا مثلا شصت سالگی .  فرقش فقط چند سال دست و پا زدن توی منجلابی است که آقایان برایمان درست کردند .

همین چند روز پیش بود که توی اینستاگرام ، خانم نویسنده ، نقد کرده از فلان جشنواره ادبی توی کشور که جایزه اش را چرا به فلان نویسنده داده اند ؟ بعد شوهر خانم نویسنده برای توجیه حرف های همسرش گفته بود چرا باید جایزه ایی را توی یک کشور اسلامی به نویسنده ای داد که عکس مادرش را بدون حجاب گذاشته اند و بعد کلی درباره لاقیدی نویسنده جایزه برده گفته بود . پشت بند آن هم کلی حرف ها درباره دین و خدا و پیغمبر گفت .  تهش اگر خواننده صحبت ها ، عاقل بود باید می فهمید که منظور شوهر خانم نویسنده این است که جایزه حق زن چادریش هست و خودش که ریش یک متری دارد . با خودم فکر کردم اگر امام علی بود ، اگر امام علی ، داور جشنواره بود دقیقا جایزه را به چه کسی می داد ؟ امام علی جایزه را به قلم برتر می داد ؟ یا ظاهر نویسنده ها ؟

من از این حجم مذهبی بودن می ترسم ، از اینکه ما برای یک جایزه فکستنی بیاییم آبروی یک آدم را ببریم به صرف اینکه فکر و ایده های طرف مقابل ، شبیه ما نیست می ترسم .

یا مثلا همین سه روز پیش که امتحانم تمام شده بود و با اتوبوس داشتم می آمدم شیراز ، با خواهرم روی صندلی های جلو ، که دقیقا پشت سر راننده بود نشسته بودیم ، و ردیف کناریمان یک خانم سی و هفت هشت ساله با یک دختر خانم جوان . به طور اتفاقی حرف های راننده و شاگردش را شنیدم ، که می گفتند : خانم کناریمان را امشب سیصد و خرده ای اجاره کردند . راستش را بخواهید من از این حجم از بی حیایی می ترسم .

یا حتی همین اتفاقات برجام ، پسابرجام . چه می دانم همین حرف هایی که این روزها نقل محافل هست . صفحه های این وری ها را که می خوانم یکجوری اه و ناله می کنند ، یکجوری دولت سازندگی و اصلاحات را می کوبند ، انگار دولت " ما می توانیم"  پینوکیوی ساده لوح بود ، دولت سازندگی و اصلاحات روباه مکار .  و آن طرفی ها یکجوری خنده و شادی مبارک باشد و خدا قوت سر می دهند که انگار با تیم پکیده ی خاک بر سریمان توی جام جهانی آرژانتین را سه بر صفر برده باشد.

روحانی این روزها یکجوری توی دوربین زل می زند و می خندد و چهار توافق نامه با چین را امضا می کند که انگار ملت گوش هایشان مخملی است . راستش را بخواهید من از این حجم از دروغگویی و تزویر می ترسم .

این روزها از همه چیز می ترسم ، شده ام یک بره ی بدبخت که صاحبش را گم کرده . از حجاب ، از بی حجابی ، از شعار ما می توانیم ، از دروغ ، از خنده ، از کتاب ، از فیلم از هر چیزی که شما فکرش را می کنید می ترسم . من دلم می خواهد توی یک جوی پر از خون غرق شوم ول توی این حجم از تعصب و دروغ و بی حیایی نه !می ترسم یک روز تحمل اینهمه حرف و حدیث را نداشته باشم و آخرش دیوانه شوم .

پ ن : گوش کنید (:

  • گلی

نظرات (۳)

منم می ترسم
امام علی گفته اگه قائم ما بیاد راه عراق تا شام سبز میشه گفته اگه بیاد زنا زیوراشونو نمایان میکنند و از هیچی نمی ترسن
اگه بیاد اگه بیاد
منم دعا میکنم گاهی می ترسم گاهی دلم براش می سوزه خیلی امام علی کسی مثل فاطمه رو داشت امام ما نداره
نداره گلی تنهاست بی کسه شبا معلوم نیست کجا می خوابه معلوم نیست پای درد و دل کی نشسته معلوم نیست گلی
منم می ترسیم
اما از یه چیزی بیشتر می ترسم
از اینکه منم منم جزو همون ادمایی هستم که دلشو به درد اوردم گلی من درد دارم درد دارم کاش میزد در گوشم
کاش مثل علی بود اخم میکرد سکوت میکرد کا میشد چشای پر دردشو می دیدیم کاش
پاسخ:
کاش بیاد ...!
  • بهارنارنج :)
  • وای
    وای
    دقیقا همینا ک میگی
    :(
    پاسخ:
    (:
  • فائزه تکلو
  • فقط میگم موافقم.مثالای زیادی مثل شما دارم
    کاش ظهور کنه...
    «انهم یرونه بعیدا و نراه غریبا»
    پاسخ:
    کاش ظهور کنه ....