خرده جنایت های خانوادگی
یک فقره آبجی کوچکه هم دارم، که این بشر از ۵۰ کیلو وزن ۴۹.۹۹ کیلوگرمش فقط زبان است و بس. در ضمن علاوه بر زبان این بشر به شدت موجود پررو و بی ادبی است. گوش شیطان کر پنجشنبه آخر هفته ازدواج همین آبجی کوچکه است. شما فرض کن از همین الان لحظه شماری می کنم برای جمعۀ که ایشان دیگر در جمع ما نیستند. با پدر و علی هم هماهنگ کردیم که پنجشنبه که عروسی تمام شد بزنیم به جاده تا اگر داماد خدایی ناکرده پشیمان شد فرصتی برای برگرداندنش نداشته باشد. تازه پشت درب منزل هم می زنیم عروس داده شده به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی پس گرفته نمی شود.
خدا شاهد است من قبل از ازدواج به داماد عزیزمان که قرار است این ابلیس کوچک را با خودش ببرد، به عنوان خواهر زنی مهربان و دلسوز گوش زد کردم ، که الان داغی و عاشق ولی این عروس برای تو عروس بشو نمی شود که نمی شود ولی خب متاسفانه داماد گرانقدر آنقدر داغ بود و عاشق که حرف خواهر زن عزیزش را به کفشش هم حساب نکرد و تن به این ازدواج میمون داد. فقط از خداوند متعال در این شب برایش صبری جمیل آرزومندم و از آن مقام والا خواستارم که از سر تقصیرات آقای داماد بگذرد. و از شما خوانندگان وب تقاضا دارم تا روز پنجشنبه فقط دعا کنید داماد عزیزمان نظرش عوض نشود. با تشکر یک عدد خواهر عروس درد کشیده
- ۹۴/۱۲/۲۳