آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

هر کاری هم که کنم آخرش می رسم به تو !

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۲۷ ب.ظ

اوضاع خانه روی هواست. هر چیزی توی پذیرایی بوده جمع شده توی اتاق ها یا آشپزخانه. دو مبل را به ناچار توی راه پله جا داده ایم و انگار تنها مشکل خانه گلدان های من باشد آن ها را توی راه پله گذاشته اند. پذیرایی لخت لخت شده و صداهایمان تویش به شکل عجیبی می پیچد. همۀ این شلوغی ها و روی هوا بودن خانه  به یک خندۀ جنوبی آقای داماد می ارزد. قرار است برای کم کردن هزینه ها، عروسی را توی خانه بگیریم. آن هم با حداکثر ۱۰۰میهمان. مامان می گوید عروسی یعنی خوش بودن، وقتی این مدلی خوش حال هستند چرا که نه؟

خیلی وقت است کتاب نخواندم، هر کتابی را که دست می گیرم، آنقدر برایم جذاب نیست که بکشاندم تا صفحۀ آخرش. فاطمه می گوید پارچه های جینی که برش داده ای پیدایش کن تا کارمان را شروع کنیم. هر چی بیشتر می گردم توی این بلبشوی خانه کمتر به نتیجه می رسم. آخر سر می روم سر وقت کتابخانه. از آدم شلخته ایی مثل من هیچ چیزی بعید نیست که تکه های پارچه را توی کتابخانه جا گذاشته باشم. می رسم به کتابهای کودک و نوجوان. دلم می رود که بی خیال پارچه و نظافت شوم و شروع کنم به خواندن حداقل یکیشان. کتاب " مقررات "  را بر می دارم. برایم آنقدر جذاب است که شروع می کنم به خواندنش. هر چقدر جلوتر می روم، حسادتم به این خارجی ها بیشتر می شود: د لامصب یک کتاب نوجوان نباید اینقدر خوب باشد که؟ یعنی به  ما این مدلی یاد داده اند یا این مدلی یاد گرفتیم که از کتاب نوجوان هایمان نباید اینقدر انتظار خوب بودن داشته باشیم. پس چرا این خارجی ها اینقدر خوب می نویسند؟ کتاب را تا ساعت ۱۲ شب تمام می کنم. فردا دوباره یک کتاب نوجوان دیگر دست می گیرم "وقتی به من می رسی ". این یکی هم برای خودش نمونه است. باید بروم آرایشگاه، اما بی خیالش می شوم و می نشینم به خواندن کتاب نوجوانم، بالاخره ساعت چهار هم که بروم یک وقتی خانم آرایشگر برایم جفت و جور می کند. دلم می خواهد وقتی که کتاب نوجوان می خوانم و هی ذوقش می کنم، تو هم از این لذت سهمی داشته باشی. دلم می خواهد تمام کتاب های نوجوان را به آدرس خانه تان پست کنم. راستی آدرس خانه تان عوض که نشده؟

  • گلی

نظرات (۷)

  • محمّدعلی عمرانی
  • وقت کردید، داستان بخوانید!
    ویژه نامه نوروزی اش را کمی تا قسمتی تورق کرده ام. خوب است.
    پاسخ:
    از داستان متنفرررررم (:
  • محمّدعلی عمرانی
  • کتاب نوجوان. عباس یمینی شریف. عبور از پرتگاه توچال. نادر ابراهیمی. ابن مشغله. تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ. سید مهدی شجاعی. سانتاماریا. امیرخانی. قیدار. منِ او. ارمیا.
    این ها را نوجوان می تواند بخواند! لااقل در دوران نوجوانی ام می خواندم این ها را!
    پاسخ:
    ممنون از راهنمایی تون (:
  • محمّدعلی عمرانی
  • چرا؟!
    پاسخ:
    از طرز تفکر مدیراشون خوشم نمیاد): 
    من کتاب نوجوان نخوندم. در دوره نوجوانی سعدی و حافظ می خوندم! الکی مثلا من خیلی فرهیخته بودم :D
    پاسخ:
    ((: نصف عمرتون بر فنا رفته پس (:
    جدیدا دیگه دوس ندارم کتاب بخونم
    از وقتی مادرم گفت کتابا لمس زندگی کردن رو ازت گرفته
    حالا قراره یه پست بنویسم درموردش اما هنوز وقت نکردم
    من به جای خوندن کتاب نوجوان به نوجوان زندگیمون نزدیک میشم اولین قدمم گوش دادن به اهنگای مزخرفشونه
    نمیدونی چقد مزخرفه اما باید حرفی برا گفتن باشه
    چه ربطی داشت؟
    پاسخ:
    خیلی ربطی داشت اتفاقا (: 
    ما دیگه نوجوان نداریم ، پس سرمون رو با کتاباش گرم می کنیم (: 
    اتفاقا کتاب خوندن دیدت رو به زندگی تغییر میده ، جهت میده به فکرات ، به زندگیت ، به ایده هات و به خیلی چیزهای دیگه (: 
  • محمّدعلی عمرانی
  • چه طرز فکری؟
    پاسخ:
    احساس می کنم ، فقط با یه طرز فکر خاصی کار می کنن ، مثلا روشنفکر بازی و این ادا اصولا دیگه ! این حس منه شاید درست نباشه (:
    من عاشق عروسیعای تو خونه عیَم ! :چشم قلبی

    میخای برای اینکه یه انتقام سفتو سخت ازش بگیری همه ی کتابارو پست کنی خونه ی ما؟ انقده خوب میشه :)))
    پاسخ:
    با کمال میل ، آدرس منزل لطفا (: