او
خواب دیدم، نیستی. تعبیر آمد میرسی
هرچه من دیوانه ام ابن سیرین بیشتر !
::: قبلا فکر می کردم، شاعرش حامد عسکری خر باشد ولی الان که گوگل کردم دیدم، کسی هست به اسم علی سلیمانی. الله اعلم خلاصه
پ ن: دیروز ، پریروز خواب دیدم مامان طبق معمول اصرار اصرار که باید ازدواج کنم، و خب طبق معمول خواهر زادۀ گرامش را پیشنهاد می دهد. خلاصه از مامان اصرار و از من انکار، تا اینکه بر خلاف میل باطنی ام راضی می شوم تا با چند نفر پیشنهادی معاشرت کنم تا به نتیجۀ دلخواه برسم.
تصور کنید با سه نفر همزمان معاشرت می کنم. فکر کنم اگر روزهای معاشرتمان را زوج و فرد هم می کردیم، دو نفر می شد نه سه نفر( البته در جریان هستید که خواب زن کلا بهش اعتباری نیست مخصوصا این مدلیش که نوبر است). در بین این میان معاشرت ها یک روز با یکی از همین کیس ها تصمیم می گیریم بیرون برویم و اینها. که یکهو "او " را می بینم. نمی دانم چطور می شود که بی اختیار به سمتش می روم و سلام و احوالپرسی و بغض و مخلفاتش را می کنم. بهش می گویم چقدر تغییر کردی؟ چقدر تپل شدی؟ چکار کرده ای با خودت! او فقط می خندد و یادم می رود که با کسی دیگری بیرون آمده ام. و در آخر خوابم هم بی خیال آن سه نفری که قرار بود با آنها معاشرت کنم با "او " می روم و از کادر خوابم خارج می شویم دوتایی!
تعبیر خوابم را نمی دانم، ولی چیزی که می دانم این است آدمهایی که رفته اند باید آن قدر معرفت داشته باشند که به خواب دختر مردم نیایند.
- ۹۵/۰۴/۲۶