آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

خرده جنایت های خانوادگی

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ

دیالوگ های من و پدرم: 

من: ددی ، قراره از دانشگاه به مدت چهارده روز بریم اردوی جهادی، میشه من برم؟ 

پدر خانواده: نه ! آدم ِ عاقل چهارده روز گاوش رو نمی ذاره تنها بیرون باشه، چه برسه به دخترش! لازم نکرده بری اردوی جهادی! 

من: :| 




پ ن: اصلا موندم پدرها اینهمه مثال های ریز زندگی چطوری  به ذهنشون می رسه :|

  • گلی

نظرات (۶)

:)))
پاسخ:
((: 
ینی مردم از خنده :))))))
وای خیلی جواب جالبی داده بابات..خدا حفظش کنه :)))
پاسخ:
((: 
ایشالا (:
  • علی گوهری
  • آره دانشگاه ما هم میبره
    من البته اردوی پارسالشو رفتم اما این یکی رو به دلایلی نمیتونم
    خیلی تجربه خوبی میتونه باشه
    فقط یه سوال
    دخترها چیکار میکنن تو اردو جهادی؟! :/
    ما یه کم بیل میزدیم و آجر و ... البته کنار کارای فرهنگی
    پاسخ:
    دخترها بیشتر کارهای فرهنگی می کنند ، مثل کتابخوانی، آموزش نقاشی و یه وقت هایی بازسازی مدرسه از لحاظ زیباسازی مثلا  رنگ آمیزی دیوارها و این جور مسائل ولی چون دخترها بیشتر از رشته های پرستاری و این ها هستند بخش بهداشت رو هم بر عهده دارند، البته واسه دانشگاه ما! 
    :)) طیب الله انفاسکم
    ولی جدی چی هست اصلا اردوی جهادی؟ میبرن حمالی مجانی؟
    پاسخ:
    ((: 
    تقریبا همون حمالی مجانی هست، البته با چاشنی محبت و ایثار (: 

    پ ن: نمی تونید کوچ کنید یه جای دیگه، که ما بتونیم وب شما رو بخونیم ؟
  • سید محمد رضی زاده
  • پدرها عشق اند..
    پاسخ:
     (:
    :)) «البته با چاشنی محبت و ایثار» یعنی به همه محبت لسانی می کنید در حالی که چفیه گردنتونه؟ یا اینکه کارایی که انجام میدین خودش لطف و محبته و چفیه هم گردنتونه؟:)
    راجع به کوچ که فرمودین؛ یه روز پشت چهار راه یه گدایی رو دیدیم سالم و سلامت بود، گفتم تو که سالمی چرا کار نمی کنی؟ گفت "من از کار بیزارم"، حالا حکایت منم همونه، من از سرور و خدمات وطنی بیزارم:)، غیر وطنی هام که همه فیلترن و فرقی نمی کنه:). سوای این، از اون جهت که با نوشته های شما آشنام بعید میدونم محتوای من برای شما جالب باشه. مشکلی نیست خلاصه:))
    پاسخ:
    مهم چفیه است که گردنمونه ((: 

    پ ن: وقتی شما تونستید وب منو بخونید، پس منم می تونم، محتوای وب شما رو بخونم. آشتی کنید با وطن ، آشتی کردن خوب است (: