آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

خرده جنایت های خانوادگی

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ب.ظ

::: خاطره بازی با پست‌های قدیمی

مسیج بازی های من و علی (علی توی اتوبوس تهران - شیراز )


علی : زهرا جان افسانه ها زیبا هستند چون واقعیت ندارند

من : علی عزیزم بعد از این هر اتوبوس تهران شیراز را که ببینم تو به یادم خواهی آمد

علی :پس تا بازگشت من ، با باد و باران دوباره آشتی کن چون با هر باران به دیدنت می آیم

من : آخه خر توی این گرما بارون کجا بود ؟

علی :داشتم فک می کردم چه خواهر برادر دراماتیکی هستیم ما ، ولی باز گند زدی :دی

من : پس فقط بخاطر اینکه چینش فکرت بهم نخوره : مرد مغرور شعرهای من ، تو اگر در کنار من بودی اینهمه غم نبود می فهمی ؟

علی :مثلا فکر کن تو آرژانتین ، مثلا فکر کن من ایران مثلا فکر کن خدا داور ، باخت حقم نبود می فهمی ؟

من : آی من تاب میار اینهمه دلتنگی را !

علی :قدر فراقت اکنون ، دانم که در فراقی

من :دوش سودای رخت گفتم ز سر بیرون کنم // گفت کو زنجیر ؟ تا تدبیر این مجنون کنم ؟

علی :ای خوب تر از لیلی ، بیم است که چون مجنون // عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم

من :نوشتم و گفتم منتظرم بیا ، نوشتی و گفتی حالم نیارم باو !

علی : احوال پریشانی دل با که توان گفت // سوگند به زلف تو که این قصه دراز است

من : همین امروز حکم وجوب ندیدنت را توی رساله خواندم من از دیدنت لذت می برم ( علی عزیزم ببخش که هر وقت کم میارم از نوشته های خودت استفاده می کنم :پی

علی :با خود چرا قسمت کنم درد تو را وقتی // معنای تقسیم برابر نمی فهمی

من : قبول کن اینو بی ربط گفتی ها

علی : بنده مخلص شما هم هستم

من : فدایی داری :دی الان کجایی ؟

علی : تو اتوبوس

من : منظورم کدوم شهر یا روستا ؟

علی : نمی دونم راننده و کمکش هم عصبانی ن ، روم نمیشه ازشون بپرسم

من : کنار دستت کی نشسته ؟

علی : دو تا افغانی

من : غریب افتادی پس ؟

علی : آره باور کن صندلی جلوییم هم یه افغانیه تک افتادم

من : نکنه اشتباهی بلیت کابل گرفتی ؟

علی :نه ، حواسم بود بافت جمعیتیمون تغییر کرده

من : :دی خیلیم تغییر کرده گویا

علی : الان هم دارن تخمه می شکونن همه ی ایرانی ها ی اتوبوس هم خودشونو زدن به خواب

من :سوغاتی برام چی خریدی ؟

علی : پولم کجا بود آبجی ؟ به خنسی خوردم ، در به دری کشیدم این نوبه شرمنده ام

من : نوبه های پیشم هیچ غلطی نکرده بودی  ، کوفت بشه اونهمه رستورانی که رفتی ، گمشو از جلو چشام

علی : یه مرد وقتی پول نداره ، میره رستوران ، همش سر کوفت ، همیشه تحقیر

من :  سفسطه نباف چقد بهت خوش گذشته از بیست بگو ؟

علی : 19:5

من : پس خوشا  ! شبت بلبلی محبوب من !

علی : در پناه حضرت روح الله آبجی خوشگله

من : ولی من یادم نرفته که سوغاتی برام نخریدی ها ! بای

علی : ای وای سوغاتی ، سوغاتی ای وای ( به سبک نوشته های بنیامین بهادری )


پ ن: همچین خواهر و برادرهای خل وضعی هستیم‌ها

  • گلی

نظرات (۴)

  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • ایول الله. چه صمیمیتی.

    خیر هم و ببینید ان شاءالله
    پاسخ:
    ایشالا (:
    و در ضمن فدای شما(:
  • خانم لبخند
  • خدا واسه هم حفظتون کنه :))
    پاسخ:
    فدای شما (:
    :)
    پاسخ:
    (:
  • ر. کازیمودو
  • چه باحال
    پاسخ:
    (: