امروز در یک نگاه
::: یک
همیشه گفتهام، این آدمهای قدیمی انگار جنسشان از گِل نبوده، اصلا انگار خدا رفته باشد و این آدمهای قدیمی را به صورت خاص با یک علاقۀ خاصی گِلشان را ورز داده تا همانی شود، که خودش میخواهد.
در نوجوانی یک ماجرای جالبی را شنیدم، کسی تعریف میکرد، زمان کشف حجاب، خانمی بوده که بخاطر اینکه حجابش را داشته باشد، بعد از آن اتفاقات، کلِ عمرش را در خانه مانده و قدم از خانه بیرون نگذاشته.
::: دو
داشتم فکر میکردم، یک خانم، تمام عمرش را در یک چاردیواری میگذارند، فقط برای اینکه لبخند محبوبش را ببیند، اما ما چی؟ چند بار شده که برای رضای خدا از علاقه مندیهایمان گذشتیم؟ ما حتی از چیزهایی بیارزش نگذشتیم چه برسد به چیزهای باارزش. یک وقتهایی فقط و فقط باید برای رضای خدا از خیلی از دلخوشیها بگذریم و اما و اگر و دلیل و برهانی پشتش نیاوریم.
:::سه
ما همیشه خیال میکنیم رفاقت باید پشتبندش، عزیزم و فدایت شوم و از این مدل تعارفات باشد. و دوست خوب کسی است که همیشه تاییدمان کند، برعکس به نظر من رفیق خوب کسی است که یک وقتهایی محکم با پشت دست بکوبد توی صورتت و اشکت را دربیاورد تا یادت بیاید داری اشتباه میکنی.
::: چهار
همیشه تصورم این بودکه ، در دو چیز خیلی خفنم، یکی اطلاعات عمومی و دومی هوش بالا. امروز توی آزمون استخدامی فهمیدم من نه باهوشم نه اطلاعات عمومی قویی دارم، چون تعداد زیادی از تست هوشها را جواب ندادم و چشم انداز بیست ساله را هم چیزی ازش نمی دانستم جواب دهم.
::: پنج
به نظرم آدمهایی که بعد از بیست و اندی سال، هنوز یاد نگرفتن یک صف درست ببنید و توی صف بستن حق خوری نکنند به درد ِ تربیت یک نسل نمیخورند. یعنی در واقع به جای امتحان گرفتن و تلف شدن سه ساعت از وقت یک جماعت، اگر به ملتی که صف بستند، یک نگاهی می انداختند، کارشان برای گزینش خیلی راحت تر میشد.
::: شش
خدایا ما سادات چرا یکهو قاط می زنیم، بهمان آرامشی شایستۀ اولاد پیغمبر عطا بفرما.
::: هفت
یکی از سوال هایمان این بود، روز قلم و روزجهانی قلم چه روزهایی هست، و باید به عرضتان برسانم، با عرض پوزش، جوابش را نمیدانستم.
- ۹۵/۰۸/۲۱