دنیای هیچ خانم متشاعر!
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۰ ب.ظ
"او"
تمام "من" را در یک چمدان ریخت و رفت!
رفت و پشت یک "هیچ" نشست.
من خیره به "هیچ"، بغض پاییز در گلویم
می شکست.
من مانده بودم
و یک دنیای پیچ در پیچ!
خسته تر از من بود چایِ من
چون بی لب "او" روی میزم می نشست!
بعد از این، منِ بی او چشمهایش را هرگز نبست
رو به راه و رو به هیچ!
پ ن: فکر کنم شاملو امشب بیاد بخوابم و بگه بی خیال رفیق، دست از سر کچل من و مدل شعرام بردار، تو شاعر بشو نیستی((:
- ۹۵/۱۰/۰۲