زندگی با دور تند
من فکر نکنم هیچوقت در ایران سر از دو چیز دربیاورم. یکی مساله جشنوارههاست یکی سر از کار انتشاراتی ها.
یعنی یک روز از عمرم باقی باشد دلم میخواهد از خدا تمنا کنم، که مغز این جماعت را برایم بشکافد ببینیم توی مغزشان چی میگذرد دقیقا.
دیروز از توی کتابفروشی یک کتاب شعر نوجوان از انتشارات کانون پرورش فکری، به اسم"زندگی با دور تند" برداشتم. از دیشب تا حالا دارم فکر میکنم بر اساس چه الگوریتمی انتشارات کانون پرورش فکری اسم این چیزهایی که چاپ کرده گذاشته شعر؟ نه وزن، نه قافیه، نه اتفاقات شاعرانه، هیچکدام توی این کتاب نیست. بعد جالب قضیه اینجاست تیراژ کتاب هشت هزار!!!!!!! نسخه است. فکر کنم برای قیصرامینپور با آن عظمتش همچین تیراژی کار نکردند! و جالب اینجاست این کتاب امسال نامزد دریافت لاکپشت پرنده هم شده!
مثلا این یکی شعر را ببینید:
عجله کن!
زندگی را از جایی محکم بگیر!
دایناسورها فکر نمیکردند با آن جثه
و کیا و بیای مثال زدنی،
یک روز نسلشان منقرض شود.
حالا بیایم یک شعر از قیصر امین پور ببینیم که آن هم کار نوجوان است تا تفاوت را بهتر ببیند.
لحظههای زندگی
مثل چشمه مثل رود
گاه میجوشد ز سنگ
گاه میخواند سرود
سر به ساحل میزند
موج شط زندگی
لحظهها چون نقطهها
روی خط زندگی
میرود هر دم به پیش
کاروان لحظهها
مقصد این کاروان
جادهای بیانتها
لحظههای زندگی
چون قطاری در عبور
ایستگاه این قطار
بین تاریکی و نور
گاه در راهی سیاه
گاه روی خط نور
گاه نزدیک خدا
گاه از او دور ِ دور
زندگی با دور تند | زیتا ملکی | انتشارات کانون پرورش فکری
پ ن : عکس از پیج اینستای زیتا ملکی
- ۹۵/۱۱/۰۸
که چقدر سر و صدا کرد و به چاپ چندم رسید و بعد از خوندنش حس کردم به شعورم توهین شده واقعا... صرفا چون توش تونسته بود یه سنی رو شیعه کنه احتمالا سر و صدا کرده...