روز چهارم
جمعه, ۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۲۸ ب.ظ
:::یک
خوشحالم؛ چون یه نفر رو توی این شهر میشناسم که حالش خوبه و خوشحاله.
:::دو
امروز دلم میخواست برم، چمران. برم اون داالرحمۀ خوشمزه.
ساعتم رو گذاشتم و بلند شدم ولی خب حالم اونقدر بد بود که نتونستم از جام بلند شم حتی. نمیدونم چرا اینهمه اصرار دارم خودم را رو تا این حد آزار بدم؟
:::سه
یکی از بچهها، یه کار ویراستاری بهم داده که انجامش بدم. صفحههاش زیاد نیست؛ ولی از دوشنبه تا حالا فقط ویرایش صوریش کردم. هر روز به خودم میگم فردا حالم خوب میشه و انجامش میدم. هنوز اون فردا نیومده انگار.
:::چهار
در فردا «تو» را به نام کوچکت صدا خواهم زد.
- ۹۷/۰۴/۰۱