آه و دریغ از اینهمه انرژی که الکی صرف میشه.
یه وقتایی میخوایم یه گره از مشکلهای مردم باز کنیم، بدون کارشناسی یه سری کارها میکنیم که اون گرههایی هم که وجود داشته رو نه تنها باز نمیکنیم بلکه همون گرهها رو کورتر میکنیم.
مثلاً اگر من الان بیام اینجا بنویسم میخوام برم فلان روستای دورافتاده کار فرهنگی کنم، همه اواین ایدهشون خرید کتاب هست. بعد من میگم خب کتاب بخریم؛ ولی چه کتابی. همه اسم کتابهایی رو میبرن که خودشون یا مثلاً خواهر کوچکشون یا بچههای دوربرشون دوست دارند، اسم میبرن.
یه چیزی رو که همیشه یادمون میره اینه که نیاز اولیۀ یه دختربچه یا پسربچۀ روستای دورافتاده کتاب نیست. آره کتاب خوندن معرکه است؛ ولی نه برای یه روستای دورافتاده اونم برای وقتی که شما میخواید فقط یه دورۀ کوتاه مثلاً بیست روزه یه کار رو کنید.
حالا فرض میکنیم که ما نیازهای اولیۀ اون روستا رو برطرف کردیم و میرسیم به مسئلۀ کتاب خوانی واقعاً با چه الگوریتمی مثلاً کتاب پاستیلهای بنفش رو برای یه بچۀ روستای دورافتاده میبرید. مثلاً الان خیلی خفنید که یه کتاب به روز رو با یه طرح جلد شیک بلند کردید بردید یه روستا؟
دنیای یه بچۀ روستایی با دنیای یه بچۀ شهری توی همون کشور فرق داره بعد شما میرید یه کتاب ترجمه شده با یه فرهنگ کاملاً غریبه رو میبرید روستا.
یکی از ایرادهای که به آموزش و پرورش میگیرند اینه که چرا برای همۀ استانها کتابهای واحدی رو آموزش میدن. شاید باورتون نشه؛ ولی طبق نظرسنجیها بعضی از استانهای ما اونقدر محروم هستند که وقتی درس بادام رو به بچه یاد میدن اولین سؤالی که بچه میپرسه اینه که بادام چیه؟ یعنی این بچه اصلاً تا به حال بادام ندیده که حالا بخواد اسمش و املاش رو یاد بگیره.
حالا شما پاشو هرچی کتاب نشر پرتقال و هوپا هست کول کن بببر فلان روستای دورافتاده کار فرهنگی کن مثلاً.
اینو یاد بگیریم که هر کی نویسندۀ خوبیه، نمیتونه نویسندگی تدریس کنه. هر کی کتاب کودک و نوجوان میخونه نمیتونه کار کودک و نوجوان حرفهای انجام بده. هر کی کلی فالور داره نمیتونه کار فرهنگی کنه. هر کی رشتهش ادبیاته قرار نیست از شعر سر دربیاره و... . در نهایت اینکه بیایید قبل اینکه هر کاری کنیم حداقل با چند تا متخصص مشورت کنیم بعد. متخصص نه دوستهای مجازیمون.
- ۹۷/۱۱/۱۵