آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید.

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ب.ظ

اولین روزی که رفته بودم کلاس ویراستاری. دکتر تک‌تک از همون می‌پرسید که: چرا اومدیم کلاس ویرایش.

به من که رسید گفتم: من کتابم رو که برای انتشارات دادم، ویراستارشون ویراستاری کرد و بدجور زد توی کتابم و داغونش کرد. دلم خواست ویرایش کنم که نیازی به ویراستار نداشته باشم.

دکتر به شوخی خندید و گفت: فلانی حواست به این یکی زیاد باشه.

 

اون روز گذشت و من ویراستار رو مثل همۀ نویسنده‌ها یه موجود مزاحم می‌دیدم که الکی پول می‌گیره و هیچی هم حالیش نیست.

حالا کم و بیش ویرایش می‌کنم. خودم رو ویراستار نمی‌دونم؛ چون ویرایش واقعاً کار حرفه‌ای هست و آدم خودش رو می‌طلبه؛ ولی توی این مدت که تفننی ویرایش کردم به نکتۀ جالبی رسیدم. اینکه همۀ نویسنده‌ها توهم دانایی رو دارند و همه هم ویراستار رو یه موجودی مزاحم می‌دونند. هر نویسنده‌ای هم که  توی نوشتن داغون‌تر باشه این ادعا مزاحم‌بودن پررنگ‌تره براش.

 

امروز یه کتاب خاطرات به دستم رسید که باید ویرایشش می‌کردم. دفتر نشر گفتن و تأکیدداشتن و قسم دادن و عجز و التماس کردن که دست نبر توی متن نویسنده؛ چون نویسنده‌ش اصرار داره یک واو نباید به کتابم اضافه یا کم بشه. دیدم خیلی اصرار دارن گفتم باشه مریض که نیستم کار اضافه برای خودم بتراشم. گفتن فقط غلط املایی و تایپی و علائم نگارشی همین. گفتم باشه.

تصورم این بود حتماً نویسنده صاحب سبک هست و خب بدش میاد کسی هم دست ببره توی متنش. متن رو که خوندم به این نتیجه رسیدم که نویسنده توهم سبک داره؛ وگرنه این چه سبکی هست که باید یه خط کتاب رو حداقل دوبار بخونی تا بفهمی نویسنده منظورش چی بوده. یه متن ساده ها. فقط چون نویسنده ارکان جمله رو شلخته به کار برده نامفهومش کرده.

 

می‌خوام بگم ما آدم‌ها هرچقدر توی یه حرفه بی‌اطلاع‌تر باشیم ادعامون هم بیشتره.

ما همیشه معلم‌‌های پرورشی رو یه معلم اضافی و مفت‌خور می‌دیدیم. کتابدار رو یه آدم بیکار که چون کار گیرش نیومده اومده نشسته توی کتابخونه و... تا حالا شده که دست از لجبازی برداریم و بدون توقع و خیلی دوستانه بشینیم پای صحبت صاحب شغل‌هایی که به‌نظرمون خیلی مسخره میان و ببینیم این جماعت حرف حسابشون چیه توی اون حرفه؟

 

  • گلی

نظرات (۸)

آدم هرچی به ذهنش میاد رو نباید بگه. ولی چون در مثل هم جای مناقشه نیست. با این پیش‌فرض، می‌خوام بگم متنی که نوشتین من رو یاد این مثل معروف می‌اندازه که: میمون هرچی زشت‌تر، تاز و اداش بیشتر!

.

خلاصه که همین و شرمنده که هرچی به ذهنم میاد رو میگم. :))

پاسخ:
((:

می‌دونید بیشتر ناآگاهی هست. اینکه چون آگاهی نداریم پس همهۀ چیزی رو که می‌دونیم وحی منزل می‌دونیم. یادمه ویراستار کتابم یه موضوعی رو توی وریا بهم گفت که بهتره توی این موضوع دقت کنی. خب تجربه نداشتم و ویراستار رو هم آدم مزاحمی می‌دونستم و به حرفش توجهی نکردم. بعدها همون نکته‌ رو به‌عنوان نقد به وریا دیدم.

خب الان تجریه‌ام رفته بالا و با کلاس‌های ویرایش فهمیدم همیشه یه چشم سوم لازمه که من رو متوجه اشتباهم کنه. الان نه تنها کتابم رو می‌دم ویراستار بلکه می‌دمش به ویراستاری که سرش درد کنه برای ایرادگرفتن از متنم. بیشتر منظورم اینه که دگم نباشیم روی دانسته‌هامون. تجربه کنیم بشنویم شاید چیز به‌درد بخوری گیرمون اومد برای فهمیدن.
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • ^__^

    سیده جان چه متن باحالی بود.

     

    این و خوندم یاد این افتادم که یه بار یه کتابچه نوشتم برای یه ارگانی. خب متنش قوی نبود و قبول نشد ازم. حق الزحمه ای هم بهش تعلق نگرفت. بعدا رفته بودم توی سایت شون میچرخیدم. دیدم کتابچه من و گذاشته بودن سایتشون. مورد درد آور این بود که رسم الخطش افتضاح شده بود و لمات بهم چسبیده بودن. یه جوری که خوانا نبود. :( خیلی حس بدی بهم دست داد. رفتم به مسئول پروژه ام گفتم. بعد ایشون بهم گفتن یه شماره کارت برام بفرست و یه مبلغی برام ریختن. :| در واقع من حرف اصلیم ظاهر داغون اون نوشته ام بود. بعدم تغییری نکرد اون.

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم.

    توی ویرایش و طبق نظر فرهنگستان بعضی کلمه‌ها با نیم‌فاصله نوشته می‌شن شاید اونا هم طبق نظر فرهنگستان رسم‌الخطش رو درست کردن. نداری لینک کتابچه رو؟

    جانا سخن از زبان ما می‌گویی. 

    حالا بیا به این تازه نویسنده‌ها ثابت کن که ویراستاری چقدر مهمه و دستور زبان چقدر اهمیت داره و.... 

    ارزش ادبی یک کتاب به نظرم با ویراستاری خوب چند برابر می‌شه. 

    پاسخ:
    نمی‌شه بهشون ثابت کرد باید دست از لجباری بر دارن و کمی منعطف‌تر برخورد کنند با موضوع نوشتن.

    دقیقا، هرچی سنم بالاتر می‌ره، بیشتر می‌فهمم که هر چی آدم از یه موضوعی بیشتر بارش باشه، بیشتر می‌فهمه که چیزی بلد نیست و کمتر ادعاش می‌شه. در حدی که از چندتا آدم خیلی خفن تو یه حوزه‌ای، شنیدم که حتی خودشونو اون کاره نمی‌دونستن و می‌گفتن ما صرفا درسش رو خوندیم و یه سری تحقیقات انجام دادیم، و به این معنی نیست که بلدش باشیم. 

    پاسخ:
    یه ضرب المثل داریم می‌گن که هر درختی پربارتر سر به زیرتر و افتاده‌تر حکایت همینه. صرفاً هم شکست‌نفسی نمی‌کنند واقعاً ایمان دارند که ادعایی ندارن و هنوز خیلی مونده که خیلی حرفه‌ای‌تر بشن.
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  •  نه ندارم.

    نه از نیم فاصله نبود. اون رعایت موارد ویرایشی و نیم فاصله رو خودمون باید کنترل می کردیم. برای بار دوم باز خودشون چک می کردن. کلمات بی ربط بهم چسبیده بودن.

    پاسخ:
    آها‌.
    چقدرم آدم حالش بد می‌شه با اینجور کارها و بلاهایی که سر مطالبش میارن.

    سلام

    حالا کتابدار هیچی اما معلم پرورشی رو مثال نمی زدین کاش:))

    پاسخ:
    سلام جناب مجیدخان.

    جاتون به‌شدت خالی بود.
    کاش یه وبلاگ راه می‌انداختید تا بهتون سر بزنیم و بخونیم ازتون.

    پ ن: ولی من همیشه معلم پرورشی‌های خوبی داشتم؛ کتابخون، فهیم، اهل زندگی قشنگ و... .

    سلام

    جوری گفتید که معلومه فیض عالی بردین؛ شکر. شما که والسابقون السابقونی، ما ولی نه مشأمه نه میمنه که خسر الدنیا و الاآخره ایم:))

    وبلاگ که چی عرض کنم، چهارده-پونزده سال پیش چیزایی می نوشتیم بدون خواننده؛ یواش که فهمیدم بلد نیستم دیگه مداومت نکردم. علایقمون هم که باب دل نبود و نیست اینه که تسلیم شدیم. از طرفی هم اگه حساب کنیم من تقریبا تو وبلاگ شما مطلب گذاشتم جای کامنت از حیث طول!  یه سیستم نظر سنجی هم اگه زیر کامنتم بذارید همینجا انگل وار نشر مهملات می کنم:))

    هر کاری می کنم نمی تونم با نیم فاصله کنار بیام. یه جوریه انگار که فقط قواعد نگارش رو حجم داده، وگرنه رعایتش کمک نمی کنه:))

    پاسخ:
    سلام.

    نه همچین فیض کامل؛ ولی منظورم اینه که معلم پرورشی‌های خوبی هم هستند. ربطی به سابقون سابقون یا خسرالدنیا نداره (:


    باشه باشه. اصلاً کاری با نیم‌فاصله نداشته باشید ((:

    یه سوال 

    میشه یه کتاب قبل از چاپ ویرایش نشده باشه و ویراستار نداشته باشه؟

    پاسخ:
    آره خیلی هست.