آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

حالا هی به جون ‌آدم‌هایی که رفتند غر بزنیم.

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵ ق.ظ

::: یک

شنیدم که وقت برگشت از زیارت سامرا با زن و بچه‌اش اسیر داعش شده. شنیدم که دست و پایش را با عمامه سیاهش بستند و بچه‌اش را جلوی چشم‌هایش سر بریدند و بچه معصومانه نگاهش می‌کرد و پدر نگاه جوجه کبوتری می‌کرد که دست و پا می‌زد در خون. شنیدم کم نیاورده بود سید بطاحی. کوتاه نیامده بود. التماسشان نکرده بود. گریه نکرده بود. شاید همین را می‌خواستند. شاید می‌خواستند فیلم بگیرند از التماس سیدی که به اسارت افتاده بود و سید به دلشان گذاشته بود حسرت التماس را. داد زده بود. فحششان داده بود. فریاد زده بود. کوتاه نیامده بود سید. حتی لحظه‌ای که سر خودش را جلوی چشم‌های گریان همسر باردارش بریدند. مصطفی هق‌هق گریه می‌کرد و من هم از کنار چشم‌هایم نمی‌رفت لبخند سید. وقتی که زد روی شانه‌ام و گفت: «هر جا گره به کارت افتاد روضه حضرت علی اصغر رو بخون.»

 کاش ندیده بودم سید را. اینکه بشنوی یک قصه را و نفهمی قصه در مورد کیست آسان‌تر از این است که بشنوی ذبحش کرده‌اند و با بچه کوچکش جنازه‌اش را به آتش کشیده‌اند و همسرش را به اسارت برده‌اند، بعد چشم‌های مهربانش بیاید جلوی چشمانت و لبخندش را به‌خاطر بیاوری. مصطفی هق‌هق گریه می‌کرد و من نمی‌‌توانستم که آرامش بکنم دیگر.

 

 

:::دو

دارم کتاب بالا رو ویرایش می‌کنم می‌رسم به بخش بالایی. همش دارم فکر می‌کنم به خانمه. اسیر شد و افتاد دست داعش. بعدش چی؟ چه بلایی سرش آوردن؟ الان این خانم کجاست؟ خودش یه روضۀ بازه. خودش یه تراژدیه. خودش... .

 

  • گلی

نظرات (۸)

چه کتابیه؟:)) 

پاسخ:
خاطرات یه جانباز قطع نخاعی مدافع حرم. هنوز چاپ نشده و کتاب اسمی نداره.

تن و بدنم لرزید ...

من دل خوندن این کتاب ها را ندارم ...

پاسخ:
من به اینجای کتاب که رسیدم تا چند دقیقه مات‌ومبهوت فقط به زندگی خانمه فکر می‌کردم ):

همسرش چه شد؟! 

پاسخ:
همسرش اسیر شد دیگه!  خب قاعدتاً نمی‌دونیم بعدش چی‌ شده و چه بلایی سرش اومده. حاج‌آقا و پسرش رو هم سر بریدن.

کاش این پست رو نخونده بودم :(

پاسخ:
آره خیلی دردناک بود. منم بعد از چند روز همچنان توی فکر خانمه هستم. همش می‌گم کاش می‌کشتنش همون جا؛ ولی اسیر نه.
  • פـریـر بانو
  • قلبم ترک برداشت...

    کاش اون خانمه رو هم می‌کشتن؛ اسارتش اما هرروز هزاربار مردنه...

    پاسخ:
    واقعاً، مخصوصاً برای خانم‌ها. هرچند برای آقایون هم جهنمه اسارت؛ ولی برای خانم‌ها چیزی بالاتر از جهنم هست.

    من یادمه اون موقع اگر ایشون همون کسی باشه که دنبال پیکرش و اینا بودن، از طلبه های یرانی مقیم نجف بود که برای زیارت میره سامرا، بعد که داعش حمله میکنه و تو محاصره بودن، زائرا روتو خود حرم اسکان میدن و خیلی هم بهش میگن که برنگرد، منتها فکر کنم دم عید بود و قرار بوده براش از ایران مهمون بیاد، میگه حتما میخوام برگردم نجف. که توی راه میخورن به پست داعش و از شهادتشون هم فیلم گرفته بودن و با گوشی خودش زنگ میزنن به فامیلاشون که ما سید رو کشتیم! 

    منتها یادمه همه شون رو کشته بودن و اصلا حرفی از اسارت همسر باردارش نبود. 

    دنبال این بودن که جنازه هاشون رو برگردونن.

    الان شما از اسارته مطمئنی؟! 

     

    پاسخ:
    این خاطرات جانباز مدافع حرم هست. ایشون گفتن که اسیرشده توی خاطراتش.  اسم اون طلبه یادتون هست؟

    این طلبه ایرانی با خانواده تنها مورد معروف اون زمان بود. من یادمه اونوقت که به ایرانم تماس گرفتن که وضعش چی میشه، حرف از شهادت همه شون  بود. فکر کن زن ایرانی اسیر داعش شده بود چه فاجعه ای به بار میومد؟! حتی حرف اینم بود که داعش یه زن باردار و طفل چند ساله رو هم کشته... 

    حالا من این رو از دو کانال چک کردم و اینطوری گفتن، اول با راوی ات چک کن و بعد حتما مطمئن شو از اصل اتفاق، خدایی ناکرده، روایت مغشوش همه کتاب رو زیر سوال میبره..

    البته اینقدر جنایتهای داعش وحشتناک و غیر قابل تصوره که بعید نیست مثلا در نقل سینه به سینه روایت تغییراتی پیش اومده باشه. این وظیفه نویسنده است که تحقیق کنه و روایت صحیح رو درتاریخ ثبت کنه.

    پاسخ:
    من که توی اینکار ویراستارم.
    ولی خب حتماً به نویسنده می‌گم چک کنه اطلاعات رو. البته خودم توی نت جست‌وجو کردم و توی اخبار گفتن که همسرش رو شهید کردن؛ ولی با همۀ این‌ها برای نویسنده یادداشت می‌ذارم که بررسی کنه.

    ممنون عزیزم.
  • قاسم صفایی نژاد
  • خدا رحمت کنه و آن به آن به عذاب دشمنان اهل بیت بیافزاید

    پاسخ:
    ان‌شاءالله.