در جستوجوی تماشای طلوع بودم که محو ماه شدم
به نام خدا
خدا همۀ رزقهایش را توی مشتهایش نگه میدارد و بین الطلوعین همۀ رزقها را مثل نقل و نبات از آن بالا میریزد روی سر بندههایش. اگر بندۀ زرنگی باشی و خواب چشمهایت را گرم نکند که بخزی زیر پتو میتوانی مثل همان بچگیهایمان قد بکشی رو به آسمان و نقلهایت را برداری.
دیروز بینالطلوعین خدا نقل نَه، ماه ریخت روی سر بندههایش. بندۀ زرنگی بودیم یا نه؛ ولی قشنگترین ماهش نصیبم شد. قد کشیدم رو به آسمان و ماهش را گرفتم توی دستهایم. تا حالا کسی ماه خانگی داشته؟
راستی دیروز بین الطلوعین خدا جادوگریش گُل کرد. دنیا شبیه قصهها شد. همۀ غمها و غصهها کنار رفت. دخترک قصه لبخندی به پهنای یک روز کامل روی لبهایش نقش بست.
- ۹۹/۰۲/۱۹
دیشب من هم رفتم و خیره شدم به خرگوش روی ماه. :)