شایدم خود همین تشکرکردن لوس باشه!
یک
تا حالا دقت کردید هیچ وقت از خودمان بابت کارهایی که میکنیم تشکر نمیکنیم: برای رشدمان؛ برای رنجی که بهخاطر تغییرهایمان متحمل میشویم؛ و چه رنج شیرینی است. برای تلاش کردنمان برای زندگی بهتر؛ برای اینکه سعی میکنیم عیبها و نقصهایمان را برطرف کنیم؛ برای وقتهایی که صرف میکنیم که مهارتهای جدید یاد بگیریم؛ برای همۀ تلاشهایی که میکنیم امروزمان شبیه دیروز نباشد.
دو
تا همین ماه رمضان سال پیش یک دختر لوس و ننر بودم که باید همۀ افطارها و سحرها را یکی برایم آماده میکرد. جمع میکرد و میبرد و میشست. تازه اگر غذایی باب طبعم نبود غر هم میزدم. جالبتر اینکه بعد از افطار هم دیگر بهصورت اتومات غش کرده بودم. یعنی شما بگو بتوانم چند قدم حرکت کنم. موقع سحر هم غر پشت غر که نباید اصلاً من را با این کیفیت بیدار میکردید که خدای ناکرده خاطر عزیزم خدشهدار شود. و عملاً ماه رمضان برای من مساوی بود با خواب و غر. تا همین حد لوس و ننر و بچه ننه. همیشه هم برایم سؤال بود که مامانها و خانمهای خانه چطوری بلدند همۀ این کارها را با هم انجام بدهند. این خانمها دقیقاً از چی ساخته شدهاند که اینهمه انرژی دارند و اینهمه صبر و حوصله.
از غر زدن به خدای طفلکی هم حرفی نمیزنم. یعنی اینقدر سر خدا در تمام سالهای روزهداری غر زدم که فقط باید خودش ببخشد. همۀ این سالها هم پیش فرشتهها آبروداری کرده و دم نزده. اگر من خدا بودم بدون شک همچین بندۀ غرغرویی را بدون فوت ثانیهای تبدیل به سوسک میکردم تا آیینۀ عبرتی باشد برای بقیۀ بندهها.
اما امسال تا همین امشب من نوزده سحری و افطاری را تنهایی آماده کردم. خانه را تمیز کردم. ظرف شستم. تمیزکاری کردم.
هفده روز تمام بعد از افطار ورزش کردم. بیستواندی طلوع دلانگیز را دیدم. آسه آسه اما هر روز قرآن خواندم. عادتهایی را برای خودم مشخص کردم و انجامشان دادم. و از همه مهمتر خدای قشنگ و تپلی من امسال از دست غرغرهایم راحت بود.
فکر کنم وقتش شده از خودم بابت همۀ این کارها تشکر کنم.
ممنون سیده زهرای عزیز (:
یادم باشد اولین روزی که شیراز رفتم دست خودم را بگیرم و خودم را دعوت کنم به یک پیادهروی طولانی؛ اما لذتبخش.
- ۹۹/۰۲/۲۵
خدای قشنگ و تپلی 😍 چه تعبیر بامزه ای