دوازدهم مرداد ماه
دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۱ ق.ظ
سراسر روز پر بودم از حس تشویش. همچنان ذهنم و روانم درگیر هست. احساس میکنم در سرم هزار تا آدم همزمان دارند وراجی میکنند. آنقدر که صدای هیچکدامشان را درست نمیشنوم. یک وقتهایی خیال میکنم اگر روبهروی یک روانشناس بنشینم چه حرفها که ندارم برای گفتن. چه کار سختی هم دارد روانشناسی که بخواهد ما دهه شصتیها را روانکای کند. پر از حرفهای زده و نزده، پر از دردهای نگفته، پر از چیزهایی که در تصور آدمی نمیگنجد؛ ولی به آنها دچاریم.
- ۹۹/۰۵/۱۳