شروع هفتۀ کاری خود را با غرزدن تضمین کنید.
از اونجایی که توی کشور قشنگمون هر روز که چشم وا میکنی میبینی توی خبرها زدن فلان نویسندۀ محبوب و ادبیات دوستت به بهمانیها تجاوز کرده، یه بابایی سر دخترش رو بریده، فلان مسئول یهو دلش کشیده یه چند رقم ناقابل اختلاس کرده، دلار تا ابد سر به فلک کشیده و اونقدر اتفاقهای رنگارنگ میافته که نمیدونی ذهنت رو مشغول کدومش کنی و تو با این حجم از اتفاقهای باشکوه هی از خودت میپرسی چطور دایناسورها با اون هیبت و هیکل منقرض شدن؛ ولی آدمیزاد با چند کیلو پوست و گوشت همچنان در حال افزایش جمعیتشون هستن. و از اونجایی که تو آدمیزادی و مثل دایناسورها هپلی نیستی که این جوری میدوون رو خالی کنی؛ پس بیخیال همۀ این خبرهای زرد و زپرتی میشی و روزت رو با انرژی شروع میکنی و دل میدی به طالعبینی زردتر رنگیرنگی. برای همین بالاخره دست از تنبلی برمیداری و به اون پروژۀ کذایی فکر میکنی. توی برنامهت هست اونقدر روش کار کنی که بتونی بهش دل ببندی و دوسش داشته باشی تا اونم جزئی از خودت بدونی؛ مثل وریا، مثل دختر لازانیایی. در نهایت هم منتظر جمعه و یکشنبه میشینی که از راه برسن تا خستگیهای یک هفتۀ کاریت رو از تنت دربیاره؛ چون که طالعبینی رنگیرنگی گفته قراره توی این روزها یک خلاعاطفی پر بشه!
البته از همین تریبون اعلام میکنم خاک بر سر رنگیرنگی اگر دروغ بگه و جمعه و یکشنبه اونی نشه که میگه.
- ۹۹/۰۶/۱۰
:))
ان شاءالله که حال دلت خوب خوب سادات عزیزم. :*