خدایا میشه بغلم کنی؟

روزنامه فروش

دبیر ریاضی مان در اولین جلسه گفت که امسال بیشتر روی مجهولات کار می کنیم. به نظر من منصفانه نیست کسی را که توی زندگی با یک عالمه مجهول دست به گریبان است این جا هم درگیر مجهولات ریاضی بکنند!

روزنامه فروش |  وینس وایر |  پروین علی پور  |  نشر چشمه ( کتاب ونوشه)

روزنامه فروش

موقعی که تازه دعا کردن را یاد گرفته بودم هر شب از خدا می خواستم فردا صبح که بیدار می شوم بتوانم درست حرف بزنم. اما فردا صبح باز همان آش بود و همان کاسه!

روزنامه فروش |  وینس واتر |  پروین علی پور | نشر چشمه (کتاب ونوشه )

روزنامه فروش

خانه آقای اسپیرو و انبار آرا تی هر دو ترسناک بودند اما به دلایل متفاوت. خانه آرا تی ترسناک بود چون می دانستم آراتی بیشتر اموالش را از این طرف و آن طرف دزدیه است. ولی خانه آقای اسپیرو ترسناک بود چون نمی دانستم آیا آن قدر باهوشم که بتوانم چیزهایی که در آن همه کتاب هست سردربیاورم یا نه !




روزنامه فروش | وینس واتر | پروین علی پور | نشر چشمه ( کتاب ونوشه)

روزنامه فروش

چرا سه - سه - بیشتر بچه ها سه-سه - سه بدون مشکل حرف می زنن سه -سه - سه و من نمی تونم؟

سوال ساده ای بود که از وقتی یادم می آمد، دلم می خواست آن را از کسی بپرسم. از کسی که حقیقت را بگوید. یک بار از مام پرسیدم ولی او گفت که خواستِ خداست. جوابش با عقل جور در نمی آمد. نمی شد باور کرد خدای به آن بزرگی بخواهد چنین بلایی سر بچه ای کوچک بیاید. 

خرده جنایت های خانوادگی

اصلا محبت از این خواهر من چکه می کنه ها. کشته مرده ادبیاتش هستم((:

حالا فکر می‌کنید برا یه آدم ذلیل و بی اعصاب و پیر شده در راه پایان نامه چی خریده؟

پیشنهاد انیمیشن خوب لطفا؟

به نظرم انیمیشن خونم پایین اومده، که اینقدر بی حوصله و بی انگیزه ام!

بدون شرح

یکی بیاد می خوام تو بغلش گریه کنم

انتشارات آرما قبول کرد. 

دنیای هیچ خانم متشاعر!

"او" 

تمام "من" را در یک چمدان ریخت و رفت! 

رفت و پشت یک "هیچ" نشست.

من خیره به "هیچ"، بغض پاییز در گلویم 

می شکست.

من مانده بودم 

و یک دنیای پیچ در پیچ!

خسته تر از من بود چایِ من

چون بی لب "او" روی میزم می نشست!

بعد از این، منِ بی او چشمهایش را هرگز نبست

رو به راه و رو به هیچ!

پ ن: فکر کنم شاملو امشب بیاد بخوابم و بگه بی خیال رفیق، دست از سر کچل من و مدل شعرام بردار، تو شاعر بشو نیستی((: