دیالوگ
+ در آینده میخوای چه کار کنی؟
- خوشحال باشم.
سریال the fosters
فصل ۱ قسمت ۱۲
- ۷ نظر
- ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۲۸
+ در آینده میخوای چه کار کنی؟
- خوشحال باشم.
سریال the fosters
فصل ۱ قسمت ۱۲
اتفاق خوب امروز، هم این بود که اولین دستمزد کار ویرایشم رو گرفتم.
ممنون از دوست وبلاگی که به من اعتماد کردند توی این زمینه.
گفته بودم یه یادداشت نوشتم برای شهرستان ادب. البته توی کانال نوشتم نه این جا. همون یادداشته بالاخره کار شد؛ اینم همون یادداشت.
من برای اینکه ریا نشه، توی گمنامی کامل، اون یادداشت رو فرستادم. نمیدونم شهرستانادبیها از کجا فهمیدن من یکی از اسطورههای نویسندگیم :D
امروز، فهمیدم اگر خودم رو جلوی سفارت انگلیس هم آتیش بزنم، یکی نمیپرسه چرا. تا این حد مهمم برای اطرافیانم!
روحانی یک جوری ... توی ممکلت که خود امامزمان هم بیاد دیگه نمیتونه این مملکت رو سروسامان بده.
فقط نمیدونم آقای خامنهای تا کی میخواد سکوت کنه؛ یعنی لهشدن ما رو نمیبینه یا ازمون انتظار لهشدگی بیشتری داره یا چی دقیقاً؟
اونایی که دلشون میخواد، نوشتنشون استاندارد باشه و فاصلهها و نیمفاصلهها رو اصولی به کار ببرند، خوندن این صفحه رو توصیه میکنم. اینجا کلیک کنید لطفاً.
وقتهایی که ویرایش میکنم، وردم یه وقتایی هنگ میکنه تا وردجان از حالت هنگی دربیاد، شروع میکنم به خوندن وب یا مطالب کانال و این چیزها.
امروز وسط هنگکردن ورد نشستم یه مطلب رو خوندم. برای من هم جذاب بود و هم جالب. اونقدر جذاب که یه کله تا ته مطلب رو خوندم.
شاید این روزهای زشت و ترسناک که همه سودای رفتن رو دارند بد نباشه خوندن همچین چیزی.
دوست داشتید بخونید (همسفر شراب)
دیروز باید رئیسجمهور به مجلس میرفت و دربارۀ مسائل اقتصادی جواب پس میداد. خب از اونجایی که تیمرسانهای اصلاحطلبها همیشه سعی در منحرفکردن افکار عمومی دارند، یه روز قبل روزنامۀ شرق که اتفاقاً اصلاحطلب هم هست یک تیتر جنجالی برای خانههای صیغهای توی مشهد و فلان فلان زد.
یه خوراک رسانهای خیلی توپ و چربوچیل برای دوستان روشنفکر.
در اون زمانی که آلما توکلها، مهناز افشارها و بقیۀ دوستان مثلاً روشنفکر ما داشتند دربارۀ این موضوع جلیزبلیز میکردند که وا مصیبتا و اینها و طبق معمول، ما مردم همیشه در صحنه دو قسمت شدیم و همدیگه رو به شکیلترین شکل ممکن در فضای مجازی شستیم و آویزون کردیم، آقای رئیسجمهور وارد مجلس شد و طبق معمول یه مشت اراجیف بافت و یه مشت آمار دروغ داد و آب هم از آب تکون نخورد و خوشحالخوشحال از مجلس خارج شد.
مطمئناً ۹۹درصد ایرانیها ماجرای خونههای صیغهای در مشهد و عراقیها رو الان میدونند؛ ولی چند نفر از سؤال و جوابهای رئیسجمهور باخبرند؟
تشکر ویژهای داریم از روزنامۀ شرق و بقیۀ رفقا برای این روشنگری حداکثری و خب الان ما میمونیم و وضعیت بد اقتصادی و دخترها و زنهایی که بهخاطر مسائل بد اقتصادی مجبور به تنفروشی میشند.
البته وقتی آبها از آسیاب افتاد و حسن دروغهاش رو بافت، چند روز بعد روزنامۀ شرق تیتر میزنه که ببخشید اون یارو هتلداره اشتباه کرده و ما معذرت میخوایم.
همون ماستمالی که همیشه انجا میده.
پ ن: توی جلسۀ دیروز یه نماینده از حسن روحانی میپرسه چرا اسم افرادی که ارز دولتی گرفتند و توی بازار به قیمت گزاف فروختند و باعث این بلبشو شد رو نمیدید قوۀ قضائیه. حسنخان هم سینه رو سپر کرد و گفت این وظیفۀ دولته که اینکار رو بکنه و قوۀ قضائیه هم از ما خواستند که اینکار رو بکنیم و اینها. خب مردم میگن اینکار رو بکنید، مجلسم که میخواد، قوۀ قضائیه هم که میخواد دولت هم مثلاً میگه میخوایم پس چرا این لیست کوفتی رو حسن نمیده دست صادق؟
پ ن: یه جاییش حسن داره، آمار شغلهای ایجاد شده رو در دولتش میگه. تنها چیزی که به ذهنم رسید اینه این چی میزنه که اینقدر دز وقاحتش بالا میره.
یک وقتهایی یک چیزهایی مردم توی صفحههای مجازیشون مینویسند که من شاخم درمیاد؛ یعنی اونها هم مثل توی ایران زندگی میکنند. اونها کجای ایران زندگی میکنند که فقط بعضی اتفاقها رو اونها میبینند. من کورم یعنی.
بعد جالبتر اون آهونالههایی که بقیه در جوابشون مینویسند.
امروز یک چیزی آلما توکل از یک بندهخدایی توی کانالش زد که فک من افتاد. اون توئیت دربارهٔ دوچرخهسواری دخترهای ایرانی بود.
واقعاً توی کدوم شهر ایران زندگی میکنه که دوچرخهسواری عیب داره؟ واقعاً شما وقتی با دوچرخه میرید بیرون کسی یا ارگانی هست بهتون گیر بده؟ چرا من که دوچرخه سوار میشم کسی بهم گیر نمیده؟ بعنی تا حالا ندیدم توی شیراز به خانمی گیربدن برای دوچرخهسواری.
احساس میکنم بعضیها کلاً توهم این رو دارند که یکی بهشون گیر میده؛ مثلاً اون سری یه خانمی منو میبینه و میگه: به لباست گیر نمیده گشتارشاد؟ (حالا لباس من تا نوک انگشت پام بود و کاملاً هم پوشیده بود و یه تار موم هم پیدا نبود) شاید باورتون نشه؛ ولی من تا حالا توی شیراز گشتارشاد یا یه چیزی شبیه اون ندیدم. نه اینکه فقط برای من اتفاق نیفتاده. تا حالا اصلاً ندیدم به پوشش کسی گیربدن تو شیراز. حالا قبول دارم توی شهرهای دیگه به پوشش گیر میدن؛ ولی واقعاً دوچرخهسواری دور از ذهنه برای گیردادن.
من توی دورهٔ ارشد همیشه توی دانشگاه روسری میپوشیدم. روسریهای رنگیرنگی ها. که همهٔ دانشجوها ازم میپرسیدند که حراست بهت گیر نمیده. والا دوسال رفتم دانشگاه نه تنها حراست بهم گیر نداد تازه استاد عربی ما، معاون دانشگاه هم بود. یک سری، سر کلاس بهم گفت: تغییر دکوراسیون دادی خانم محمدی.
اولش خیال کردم میخواد گیربده که چرا روسری رنگی پوشیدم. بعد یه لبخند زد و گفت: چقدر خوبه که همیشه رنگیرنگی میپوشی. کاش زنها و دخترهای ما یادبگیرن دست از سر این رنگ مشکی و تیره بردارند.
منظورم اینه که حراست مریض نیست که به کسی گیر بده که عیبوایرادی نداره؛ ولی خدایی مثلاً بهجای مانتو، بلوز نپوشید بیاید دانشگاه، یا مثلاً پابند بپوشید یا حتی یکجوریی آرایش نکنید که انگار قراره برید عروسی.