دل من هیچوقت با آشپزخانه نبوده. هیچوقت دلم نمیخواست زنی شوم که صبحش را از آشپزخانه شروع میکند و شبش را با آشپزخانه تمام. اصلاً از این زنهایی هستم که اگر بیشتر از سه روز در آشپزخانه بمانم مغزم هنگ میکند. بعد از سه روز دلم میخواهد بنشینم وسط آشپزخانه خودم را بغل کنم و یک دل سیر گریه کنم.
با همۀ اینها آشپزخانه پناهگاه امن و همیشگیام بوده. وقتی دلم میگیرد. وقتی از آدمها دلخورم. وقتی فکرهای جورواجور توی سرم چرخ میخورنند و نمیتوانم برایشان جواب درست و حسابی پیدا کنم. وقتی دلم میخواهد تمام این کشور را با غمهایش بالا بیاورم. وقتی نمیتوانم برای آیندهم رؤیا بسازم. وقتی آقایان با کارهایشان رؤیایی برایمان نگذاشتند، وقتی به آینده هیچ اعتباری نیست، میخزم در آشپزخانه و شروع میکنم به تمیزکاری و آشپزی.
ظرف میشویم و در سرم هزار فکر و خیال میآید و میرود. وسط ظرف شستن اشکهایم سرازیر میشوند. در آشپزخانه کسی حواسش نیست که چرا اشک میریزی. هرجای دیگری اشک بریزی کسی متوجه میشود؛ ولی آشپزخانه حریم امن توست و کسی تو را و گریههایت را قضاوت نمیکند. هیچ کس ترسهایت را نمیبیند. هیچکس دلهرههایت را نمیبیند.
ظرفها را آب میکشم. خانم ادِل صدایش را بلندتر میکند. تو دلت میخواهد با ادِل همفریاد شوی؛ اما تو فقط بغضت میشکند. ادل میخواند:
I often think about where I went wrong
من جوابش میدهم تنها اشتباهم افتادن در این سرزمین بیدروپیکر بود.
ادل درمانده میخواند:
Don’t you_remember?
ادل هرچقدر هم درمانده باشد نمیتواند برای کمحافظهای آدمها کاری کند. مثل تو که همه چیز یادت رفت. مثل من که همه چیز یادم میرود مثل همۀ ما که همه چیز یادمان میرود.
ظرف میشویم فکرهایم را کفمالی میکنم. فکرهایم را هم باید تمیز کنم تا آن بدقوارههایشان از سرم خارج شوند. وقتهایی هم هست که فکرهایم با هیچ کفی خارج نمیشود و همان جا تا مدتها باقی میماند؛ ولی خوبیش این است که دیگر مثل قبل سرتق و سمج نیست. کاری از دستم برنمیآید من فقط باید آنقدر آشپزخانه را برق بیاندازم که خسته شوم که شاید انرژیم تمام شود و مثل عروسک شارژی که باطریش تمام میشود گوشهای بیفتم.
بالاخره خسته میشوم. فکرهایم بیشترشان همان جا، توی سرم، هستند؛ اما آنقدر خسته شدهام که دیگر حوصلۀ فکرکردن بهشان را ندارم. ترجیح میدهم چشمهایم را ببندم تا صبح شود و همه چیز از یاد برود. یادم برود این روزها را. یادم برود که سیاه و تلخند این روزها. یادم برود...
کاش همه چیز یادم برود.
هیجده اردیبهشت ماه نود ونه به وقت پراید نود میلیونی!!!