قسم به همین وهم و خیال
تا حالا شده همۀ مردم رو یک شکل ببینید؟
من به مرحلهای از ایمان رسیدم که زن، مرد، پیر، جوان، دختر و پسر، همه را یک شکل و یک مدل میبینم!
- ۳ نظر
- ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۸
تا حالا شده همۀ مردم رو یک شکل ببینید؟
من به مرحلهای از ایمان رسیدم که زن، مرد، پیر، جوان، دختر و پسر، همه را یک شکل و یک مدل میبینم!
یکی از بچههای وبلاگنویس، که دانشجوی دکتری کشور سوئد است، توی کانالش نوشته:
"هرقدر که من نگران دوستان هم وطن هستم، از طرف خارجی ها نگرانی ندارم. ما همیشه با همکاران و دوستان با هم برای صرف ناهار می رفتیم. امروز ولی بدون گفتن به من رفتند بی سر و صدا. بعدتر که یکی شان را دیدم گفت، می دانستیم روزه می گیری برای اینکه یک وقت اذیت نشوی به تو نگفتیم."
ولی خب توی کشور مثلا جمهوری اسلامی ایران، هموطنهای عزیز به محض اینکه چشمشان به یک خانم که یک کوچولو محجبه هست و شاید بخاطر قیافۀ زرد و نحیفش، حدس میزنند روزه است، توی ظل آفتاب زل میزنند توی چشم این خانم و بطری آب معدنی که خنک بودنش، با آن قطرههای ریز آب روی جدارهاش از بیست فرسخی مشخص است، را سر میکشند.
حالا چرا با اینهمه کینه و نفرت زل میزنند توی چشمت و آب را سر میکشند را من نفهمیدم، شما اگر به نتیجۀ خاصی رسیدید من را هم بینصیب نگذارید.
باتشکر
چرا من هر روز، ایمیلم رو چک میکنم در حالیکه میدونم هیچ خبری و نامهایی اون تو نیست؟ تازه هر وقت چکش نمیکنم عذاب وجدان هم میگیرم، دقیقا مثل وقتهایی که نماز صبحم قضا میشه.
(کاش) ما هم از آن دسته آدمهایی بودیم که بیآنکه حرفی بزنیم، میتوانستیم احساسات خودمان را نشان بدهیم و لازم نبود همه چیز را به زبان بیاوریم.
عروسک پدر | پاتریشیا کالورت | شقایق قندهاری | انتشارات امیرکبیر
یک یادی هم کنیم از دوستانی که خیلی وقت است خبری ازشان نداریم، از جمله " ..."
یکی از روشهای تنبیه اهل جهنم هم این است که خدا یک نرم افزار تولید میکند و بعد می دهد دست همان جماعت اهل جهنم که تستش کنند. تست فنی برای کسایی است که گناهشان کمتر است و تست محتوایی هم برای آنهایی که غرق گناه بودند.
از صبح درگیر تست فنی بودم و الان در مرحله تست محتوایی به سر میبرم.
پ ن: پیامک شش صبح، داداش فسقلی من. حداقل به خودش زحمت ننداخت خودش صدقه بندازه ((:
وقتی امیر جعفری هنرمند و روشنفکر کشورمان توی صندلیش نشسته بود و دستهایش را توی هوا میچرخاند و با افتخار از هواپیمای اسقاطی و جشنوارههای بینالمللی حرف میزد، و مردمهای ندار را رعیت میخواند، وقتی همۀ مردم به لطف تحلیلهای تلگرامی و اینستاگرامی روشنفکر شدند و به آقای رئیسی ایراد گرفتند که برای رأی بیشتر حرف از یارانههای دویست و پنجاه هزار تومنی میزند. وقتی تلگرام و ایینستاگرام شد تنها دغدغهمان، وقتی پرزیدنت به این نتیجه رسید که اصلا رعیت را چه به رأی دادن؟ و برای همین صندوق رأی برای رعیتهایش نفرستاد، وقتی دختر صفدر حسینی شد هنرمندشناس و امیر تتلو شد اخ و پیف، وقتی همۀ ما داشتیم برای ثابت کردن حرفهای خودمان فیلم و متن و بیانیه در فضای مجازی پخش میکردیم؛ رعنا، مادر علی خسته شد از این زندگی. زندگی که در آن شوهرش شغل درست و حسابی نداشت و صاحبخانه هم بیطاقتتر از همیشه دنبال پول اجارهاش بود.
دارم فکر میکنم رعنا وقتی داشت پیت نفت را روی خودش خالی میکرد، به کجای زندگیش فکر میکرد؟ وقتی کبریت را زد، اصلا دلخوشی داشت که فکر روش کردن کبریت را از سرش بندازد؟
حتما دلخوشی نداشت که کبریت را زد. حتی وقتی تمام تنش سوخت وقتی داشت بین شعلههایی که به مغز استخوانش میرسید و کمک میخواست، دلخوشی نداشت!
حالا رعنا با نود و پنج درصد سوختگی روی تخت بیمارستان خوابیده، علی دوماهه بین همسایهها دست به دست میچرخد تا مادرش برگردد خانه. چه دلخوشی الکی ما رعیتها داریم که خیال میکنیم کسی که نود و پنج درصد از بدنش جزغاله شده برمیگردد به زندگی.
ما رعیتها همیشه الکی خوش بودیم، تو اما دختر صفدر حسینی غصۀ رعنا را نخور، روسری ابریشمی میلیونیت را بپوش، چادرت را تنگ بگیر و هر روز در خانۀ ملت حاضر باش تا به وقتش پشت تریبون بایستی و از حق سفرهداران انقلاب دفاع کنی. خودت را درگیر مسائل رعناهای کشور نکن، همینکه دخترهای مظلوم وزیر را دستشان را یکجایی بند میکنی برای ما بس است.
پ ن: قصۀ رعنا واقعیه، الان ایشون روی تخت بیمارستانه، البته اگر تا الان که دارم این متن رو می نویسم فوت نشده باشه(چون خیلی وضعش وخیم است) رعنا توی یه محله فقیر نشین اهواز زندگی میکنه، شهری که تا وقتی جنگ بود رعیتهاش شد سپر شهروندهای درجه یک کشور و وقتی جنگ تموم شد به امون خدا ولش کردن رفتند، سهم نفتشون رو قاعدتا آقازاده ها می خورند و سهمشون از این زندگی حتی یه هوای پاک نیست، چون رئیس جمهور فرمودند این هوای ناپاک از بلایای طبیعیه. خلاصه اینکه توی اون محله خیلی آدم فقیر هست، برای همین تصمیم گرفتیم که قبل ماه مبارک پول جمع کنیم و به یه تعداد از این افراد کمک کنیم البته علی کوچولو توی اولویت است، هر کسی می خواد توی این کار شریک شه، لطفا پیغام بده که من شماره حساب بهش بدم برای کمک، مقدار کمکتون اصلا مهم نیست چون قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود و اینها.
پ ن: بازهم تَکرار کردیم (اینجا رو بخونید)
تو همان روزهایی هستی، که سپری میکنی. هر روزی که میگذرد بخشی از وجود تو از دست میرود.
امام حسین(ع)
رو کرد به آسمان و گفت: بارالها همانقدری که من بعضی از بنده هایت را دوست دارم، آنها هم من را دوست دارند؟
ندا آمد: نه !